سرمقاله فرهیختگان/ رانت، ریا و فیلم سینمایی
فرهيختگان/ « رانت، ريا و فيلم سينمايي » عنوان يادداشت روزنامه فرهيختگان به قلم سيدباقر نبويثالث است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: درباره شيوه توليد فيلم و کشف مخاطب در سينماي ايران (بخش اول) ماجراي پول کثيف در سينماي ايران دوباره با پرونده قضايي بانک سرمايه، داستاني فراتر از يک رسوايي اقتصادي ايجاد کرد. در ميان ازدحام سروصداهايي که اطراف اين ماجرا وجود داشت، دو خط پيگيري شد. يکي بيانيهاي بود که خانه سينما در آن نسبت به ورود پولهاي کثيف به سينما هشدار داد. اينکه اين پولها روال عادي توليد فيلم را بههم ميزنند و باعث افزايش دستمزدها ميشوند. دومي هم خطي بود که برخي رسانهها پيگرفتند. آن مطالبهاي بود از عوامل و بازيگران سريال شهرزاد، سريالي که درواقع با پولهاي اختلاسشده بانک سرمايه توليد شده بود. روايت دوم از ماجرا درجهت حمله به موضعگيريهاي سياسي بازيگران و سلبريتيها که در اين سالها به شکل غيرمسئولانه از همهچيز سخن گفتهاند، بيش از هرچيز ميخواست انگشت اتهام را اينبار بهسوي خود سلبريتيها نشانه رود و درنهايت فساد را آنقدر گسترده نشان دهد که همهجا و همهکس را فراگرفته است. آنچه در اغلب موضعگيريهاي رسانهاي پيرامون رويدادهايي اينچنين وضع را از آنچه هست بغرنجتر ميسازد، نحوه فرصتطلبياي است که پيرامون چنين ديدگاههايي وجود دارد. روند متهم کردن طرف مقابل در چنين مواردي بيشتر شکلي از تسويهحساب است تا مطالبهاي حقيقي و در جهت بهبود وضعيت. اين خطاي بزرگ که گمان کنيم اختلاس در بانک سرمايه و ورود پول آن به توليد فيلم در ايران در اثر يک بيانضباطي مالي يا اقتصادي رخ داده و درنهايت با نظارت و محکمکردن بنيادهاي اقتصادي در بانکها برطرف ميشود، احتمالا در ادامه به اين خطاي اساسيتر منجر ميشود که فکر کنيم؛ «ساختن فيلم با پول کثيف اشکال دارد، اما با پولي که از بيرون سينما ميآيد، چندان ايرادي نخواهد داشت؛ با هر سرمايهاي ميتوان محصول فرهنگي ساخت! چه اشکال دارد سرمايهها را بهسمت توليد کالاي فرهنگي سوق دهيم؟!» اين ديدگاه که در مثال اخيرش با ورود يک سرمايهدار و صاحب آژانس مسافربري به حوزه سرمايهگذاري و تهيهکنندگي فيلم خود را عيانتر هم ساخته است، ادامه همان درکي است که درنهايت فرهنگ را قائم به خودش نميداند و عميقا باور دارد؛ پول فکر، فرهنگ و اينجور چيزها را بايد از جايي بيرون از فرهنگ، مثلا از بودجه ملي کشور يا از جيب سرمايهداران علاقهمند به سينما و هنر پرداخت کرد، چراکه کالاي فرهنگي بازار ندارد! واضح است که اين ديدگاه قديمي چقدر مستحکم و عميق است و رويارويي با آن به اين سادگيها نيست. وجود چنين ديدگاه ريشهداري به درکي اساسي از توليد فيلم منجر شده که شيوه توليد فيلم در سينماي ايران را شکل داده است. شيوه توليد فيلم در سينماي ايران، محصول وابستگي کامل به رانت استفاده از بودجههاي حاکميتي و درنهايت فقدان رفت و آمدي حقيقي ميان فيلم و مخاطب است. در ايران چگونه ميتوان فيلم ساخت؟ بهطور عمده دو گروه در ايران موفق ميشوند فيلم بلند داستاني يا حتي «فيلم» از هر نوعي بسازند. غير از اين دو دسته، توليداتي با بودجههاي شخصي وجود دارند که تعدادشان بسيار اندک است. گروه اول توليدکننده فيلم در ايران، نهادها و مراکز مرتبط با بودجه حاکميت هستند. توليدات سينمايي اين گروه در سالهاي اخير کم شده، اما هنوز حضور بهسزايي دارند. اين نهادها در اغلب موارد فاقد خطمشي مداوم در سياستگذاريهاي خود هستند. اغلب بهصورت مقطعي و موقت و در فقدان هرگونه سياست معيني وارد توليد فيلم ميشوند. برخي مواقع که بودجهاي هست، فيلمي ميسازند و وقتي بودجه نباشد، فيلمي هم در کار نخواهد بود. اين نحو برخورد مراکز حاکميتي در سينماي ايران، از آنجا که مراودهاي طولانيمدت و متعهدانه با مخاطب سينما ندارند، باعث بروز بياعتنايي توليدکننده در قبال سرنوشت فيلم ميشود. درواقع پولي که اين فيلمها وارد سينماي ايران ميکنند، خودبهخود پولي غيرمسئولانه است. براي فيلم بيروني نميسازد و درنهايت تعهدي هم براي رفتن و اثر گذاشتن ايجاد نخواهد کرد. نشانه اين امر آن فيلمهايي است که گاه با پول اين مراکز توليد ميشوند، اما هرگز روي پرده نميروند. «رستاخيز» که با شراکت بنياد فارابي توليد شد، هرگز اکران نشد، کسي هم درنهايت متضرر نشد! فيلمي همچون «فرزند صبح» نيز توليدش شروع ميشود، اما هرگز (دستکم تا اين لحظه) تمام نميشود، باز هم کسي ضرر نکرده است. گروه دومي که در ايران فيلم ميسازند سرمايهداران بيربط به سينما هستند. اين سرمايهداران يا از درون خود سينما آمدهاند يا از بيرون؛ يعني يا درنتيجه آن نظام رانتي که گفته شد، وارد عرصه سرمايهگذاري شدهاند يا بهيکباره و از ناکجاآباد سررسيده و پول خود را به چرخه فيلمسازي انداختهاند که در هر صورت تفاوتي نميکند؛ هيچکدام تعهدي به بازار ندارند. براي اين گروه از سرمايهگذاران سود سريع و آسان از راحتترين راه، بهترين شيوه ممکن است. به همين دليل است فيلمهايي که با اين شيوه ساخته ميشوند، فيلمهايي در نازلترين سطح، فاقد هرگونه ارزش سينمايي و دراماتيک و درنهايت يک فرصتطلبي بهتماممعنا هستند. آنچه در شيوه توليد اين دو گروه شاخص است، توليد مقطعي فيلم و بيتعهدي به بازار است. تقريبا کل نظام فيلمسازي در ايران که ساليان سال ادامه داشته و ريشه دوانده است، نوعي توليد فيلم «همواره مقطعي» است. تهيهکنندگان اين نظام توليد، پول را وارد سازوکاري ميکنند که شکلي از چرخه ندارد، در هر دو شکل ورود سرمايه، سرنوشت پول در همان پروسه توليد تعيين ميشود و به نقطهاي بيرون از آن وابسته نيست. تنها چيزي که مهم است، ايجاد موقعيت براي جذب سرمايه بعدي است، که عمدتا از طريق رانت ممکن ميشود. مخاطب، بازار و توليد در سينماي ايران سالانه نزديک به 80 فيلم توليد و اکران ميشود. رقم کل فروش اين فيلمها در سال 1397 حدود 250 ميليارد تومان بوده است. از ميان اين 80 فيلم تنها هشت فيلم رقم فروششان از مرز هشت ميليارد تومان گذشته است. ميتوان گفت تعداد فيلمهاي سودده سينماي ايران از هشت فيلم هم کمتر است. با وجود چنين وضعي احتمالا اميد به افزايش توليد فيلم در سينماي ايران اصلا بالا نيست، چراکه اين سرمايهگذاري، سودده نيست و بهطور کل حتي براي آنان که در کار صنعت سينما هم هستند، چندان رغبتي بهوجود نميآورد. با اينکه در سالهاي اخير جمعيت سينمارو در ايران افزايش داشته، اما رقم تعداد فيلم توليد شده همچنان با سالهاي دهه 60 و 70 برابري ميکند. مهمترين دليل براي اين وضعيت شيوه توليد فيلم و فقدان رفت و برگشتي به نام بازار سينماست. هنوز تنها راه براي افزايش توليد فيلم و پاسخ به نياز طبقه متوسط همان بودجههاي حاکميتي يا بودجههاي بيروني سينماست. بودجههايي که هر روز محدودتر هم ميشوند. با وجود گرماي ظاهري بازار عرضه فيلم در ايران و رغبتي که مخاطبان در برخي فصلها براي فيلم ديدن نشان ميدهند، هنوز بسياري شهرهاي کشور سالن سينما ندارند و چيزي نزديک به نيمي از مردم ايران نميتوانند در سالن سينما، فيلم تماشا کنند. سال گذشته 28 ميليون بليت در گيشه سينماي ايران فروخته شده است. اين رقم هر سال افزايش پيدا ميکند. نکته قابل توجه در آمارهاي سينمايي کشور، افزايش عجيب غيرمعمول شاخص «فرکانس اشغال» است. اين شاخص نشان ميدهد يک صندلي در يک سالن سينما بهطور متوسط در سال چند بار فروخته شده است. در ايالات متحده اين رقم 200 است؛ يعني در کل سالنهاي سينما در آمريکا که حدود 40 هزار سالن است، اين رقم بهطور متوسط 200 بار است. اما در برخي سالنها در ايران اين شاخص از 1000 نيز ميگذرد که حاکي از فاصله حيرتانگيز با رقم جهاني است. اين رقم عجيب شاخص فرکانس اشغال را در کنار آن تعداد پايين فيلمهاي سودده و افزايش همزمان جمعيت سينمارو در ايران بگذاريد. آشکار است که جايي از کار ايراد دارد. ميتوان بهسان مديران دولتي اين اعداد و ارقام افزايش گيشه را تکرار کرد و دم از قلههاي فتحشدهاي زد که معلوم نيست اصلا قلهاي حقيقي باشند. اعداد و ارقام در سينماي ايران با هم تناسبي ندارند. دو سوي معادله يعني توليد فيلم و مخاطب وضعيتي نابسامان و ناپايدار دارند. همچنين چنانکه گفته شد نظام واسطه اين دو طرف يعني سالنهاي سينما که اين بازار را شکل ميدهند نيز وضعيتي نابسنده و بحراني دارند. سينماي ايران اگر هم رشدي کرده است، اين رشد يکسويه و بدشکل است. تا اينجا يک طرح مساله داريم؛ پول توليد فيلم از بيرون سينما ميآيد، اين يعني فيلم توليدشده وابستگي به مخاطب خود ندارد. فيلم سينمايي مانند هر محصولي نياز به مصرفکننده (مخاطب) دارد که باقي بماند و ادامه دهد. وقتي چنين مخاطبي نيست و فيلم در پرتو گفتار «ضرورت توليد محصول فرهنگي» که ذکر آن رفت، بياعتنا به مخاطب توليد شده، کيفيت و کميت توليد فيلم از رمق ميافتد و سست ميشود. ساختار پايدار توليد فيلم چيست؟ اگر بخواهيم ميان معضلات سينماي ايران، به يک مورد بهعنوان مسالهاي اساسي اشاره کنيم، بايد از «سرگرداني سرمايه و نظام تهيهکنندگي» و فقدان «نظام متعهد توليد» نام ببريم. تهيهکننده در سينما کليديترين نقش در توليد يک اثر سينمايي را ايفا ميکند. تهيهکننده واسطه ميان بودجه فيلم و عوامل از جمله کارگردان، بازيگران، عوامل پيشتوليد، توليد و پستوليد است. تهيهکننده در هر اثر سينمايي تصميمگير نهايي و معينکننده سرنوشت اثر است. فقدان نظام سرمايهگذاري پايدار در سينما باعث شده در طول زمان امر تهيهکنندگي مدام با فراز و نشيب و عدم ثبات روبهرو شود. درحقيقت تعداد اندکي از تهيهکنندگان، امر توليد را بهصورت پايدار، مستمر و متکي به سرمايه دروني سينما پيگيري کردهاند. از آنجا که بودجه توليد فيلم در ايران در اغلب موارد از منابعي خارج از سينما تامين شده و تعهدي به بازگشت آن وجود نداشته است، توليد فيلم نه بهعنوان امري متکي به کيفيت و موفقيت خود اثر، بلکه امري وابسته به نظامي از روابط سياسي و فرهنگي بيرون سينما ميان تهيهکننده و مراکز و نهادها پيش رفته است. از اين رو تهيهکننده نيازي به راهاندازي يکساز و کار پايدار توليد فيلم که در آن تجربههاي توليدي انباشته ميشوند و کيفيت آثار هر روز بالاتر ميرود، ندارد، بلکه فقط کافي است مترصد فرصتي براي دستيابي به بودجه توليد فيلم از طريق يکي از نهادها يا سرمايهگذاري در اثري شود که سود آن تا سرحد ممکن تضمين شده باشد، يعني فيلمهاي کمدي و پرگيشه که در جذب مخاطب اغلب از هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي عدول ميکنند. اين امر نهايتا منجر به ايجاد نوعي نظام رانتي در توليد فيلم در ايران شده و همچنين باعث شده است سودآوري در توليد فيلم از طريق توليد باشد نه فروش فيلم. يعني فيلم پيش از آنکه رنگ پرده را ببيند، خودبهخود تهيهکننده، کارگردان، بازيگران و عوامل توليد خود را از سرنوشت خود در اکران فارغ کرده است. درنتيجه چه در جلب مخاطب موفق باشد چه ناموفق، تفاوتي در سرنوشت سازندگان آن نميکند. اين شرايط توليد و تامين بودجه در توليد يک فيلم باعث شده در سينماي ايران با نظام مالي غيرشفاف، دستمزدهاي غيرشفاف و غيرمعقول و درنهايت شرايط بيثبات و متزلزل توليد روبهرو باشيم که کاملا متکي به بودجههاي رانتي و نفتي بادآورده است. پولهايي که وارد سينماي ايران ميشوند سرگردانند که دست بر قضا و بهخاطر جذابيتهاي جانبي اين حوزه سر از سينما درميآورند، در نتيجه نه سينما و نه اين سرمايهها هيچکدام تعهدي نسبت به يکديگر ندارند. علاوهبر اين، وضعيت توليد کنوني به افزايش هزينه و کاهش کيفيت نيز منجر خواهد شد. وضعيت دخل و خرج يک فيلم شکل توليد آن را رقم ميزند. از آنجاکه توليد فيلم در ايران بدون در نظر داشتن ميزان سود احتمالي انجام ميپذيرد، وضعيت توليد فيلم نيز شرايط ناهمگوني به خود ميگيرد. بنابراين نتيجه ورود سرمايههاي غيرسينمايي به سينما افزايش هزينه توليد فيلم در ايران و عدم تناسب بودجه با درآمد خواهد بود. عرضه فيلم در ايران بهجاي اينکه نگاهش به مخاطب، تقاضا و ذائقه او باشد، همواره توجهش به عوامل غيردرونزا و عارضي است، يعني نهادها و مراکز حاکميتي که از بودجههاي کلان نفتي ارتزاق ميکنند يا سرمايهگذاراني که عمر حضورشان در سينما بسيار کوتاه است. چنين بودجههايي باعث افزايش غيرطبيعي هزينه توليد ميشود. همچنين در بسياري از موارد باعث عرضه آثار نازلي ميشود که توليد آنها نه بهدليل کيفيت نيروي انساني يا فيلمنامه بلکه به سبب روابط غيرساختاري يا رانتهاي دولتي امکانپذير شده است. اين آثار سطح سليقه مخاطب را نيز پايين خواهد آورد و او را به سمت استقبال از آثار ضعيف، کليشهاي و فاقد ارزش سينمايي ميبرد. اين وضع توليد فيلم در ايران اگرچه سالهاست که ادامه دارد، ولي درنهايت باعث شده سينماي ايران در مسير رشد خود بسيار کمتر از توان واقعي بالقوه پيش رود. اين روند که طي سالها در سينماي ايران ادامه داشته، باعث شده است مخاطب معنادار در سينماي ايران نظير آنچه در برخي کشورهاي بزرگ دنيا داريم، شکل نگيرد. معناي مخاطب سينما بهصورت رايج تصور ميشود، مخاطب در جايي منتظر رسيدن محصولي مشخص است! جالب آنکه مخاطب همواره در طول تاريخ هنر (و سينما) به دست آمده است. مخاطب در ساختهشدن تاريخ هنر حاضر بوده و در تعاملي زنده آن را شکل داده است. تنها اينگونه ميتوان مخاطب را از شکل منفعل خارج و او را در شرايط تولد محصول شريک کرد. مخاطب فيلم در کشورهاي صاحب فرهنگ سينما نظير ايالات متحده داراي ذائقهاي شکليافته و تا حدودي دستهبندي شده است. آمريکا بهعنوان بزرگترين بازار فيلم در جهان در سال 2018، داراي گردش مالي 7/41 ميليارد دلاري در گيشه اکران سينمايي و همچنين فروش شبکه خانگي بوده است. کل گردش مالي سينماي جهان در اين حوزه در سال 2018، 136 ميليارد دلار بوده است. در سينماي آمريکا از سال 1910 شاهد ايجاد يک نظام ژانري براي آثار سينمايي هستيم. از آنجاکه فيلمها در جلب مخاطب با يکديگر رقابت ميکنند، ايجاد اين نظام ژانربندي آثار سينمايي شرايط خاصي از حيث توليد، توزيع و اکران و جلب مخاطب ايجاب ميکند. نظام ژانر درواقع جهت برگزيدهشدن اثر توسط تماشاگر تعبيه شده است. در نظام ژانر مخاطب، فيلم را براساس ذائقه خود انتخاب ميکند و هر ژانر نيز مخاطب معين خود را دارد. بهعنوان مثال فيلمهاي ترسناک سبکي (کمبودجه) وجود دارند که مخاطب معيني را جذب سينما ميکنند و در برخي موارد حتي سالنها و پرديسهاي مشخصي براي اکران دارند. همچنين مخاطب فيلم کودک، انيميشن، فانتزي، وسترن، ملودرام و... به همين ترتيب در داخل يک دستهبندي مشخص شدهاند. وجود چنين ژانري بهمعناي عدم خلاقيت و تحول مخاطب يا ژانرها نيست، بلکه بهنحوي شکلي قابل روايت به مخاطب و انتخابهايش بخشيده است. طبيعي است که بازار مصرف چنين مخاطبي بزرگتر، متنوعتر و بالندهتر است. در سينماي ايران نظام ژانري هنوز به شکل معناداري در نظام عرضه و تقاضا جاي خود را نيافته و در نتيجه باعث شده است بازار سينما کوچک و کوچکتر شود. براي مثال در دهههاي 60 و 70 در سينماي ايران به شکل بالندهاي فيلم کودک و همچنين فيلمهاي اکشن توليد ميشد، اما توليد اين آثار اکنون بسيار کمرمق است و ميتوان گفت در کمترين دوره تنوع ژانري سينماي ايران بهسر ميبريم. پرسش آنجاست که اين ژانرها که کسب تجربه و اندوخته نيروي انساني در آنها با صرف هزينه و سرمايه ممکن شده است، چگونه به فراموشي رفتهاند؟ اين در حالي است که نياز به تنوع ژانري در سينماي ايران بهطور کامل احساس ميشود و فقدان آن ازجمله عوامل از دست رفتن مخاطب است. چنانکه آمد وضعيت هر دوطرف معادله يعني هم عرضه (توليد آثار سينمايي) و هم تقاضا (پرورش مخاطبان و مصرفکنندگان آثار) در ايران با بحران روبهرو است. به همين خاطر توسعه سينماي ايران با وجود نيروي انساني باکيفيت و حضور موفق سينماگران ايراني در جهان بهخصوص در عرصه جشنوارهاي و تاريخ نسبتا طولاني و شهرت و اعتبار جهاني و همچنين توجه هميشگي دولت، نهادها و رسانهها به اين عرصه، ناموفق باشد. در دورههاي مديريتي مختلف سينماي ايران، دولت هر بار با طرح و برنامهاي بهسراغ توسعه سينما رفته است، اما هرکدام از اين طرحها بهزودي رنگ باختهاند و از مسير خود منحرف يا فراموش شدهاند. توفيقات سينماي ايران چه در داخل و چه در عرصه جشنوارههاي جهاني اغلب متکي به استعداد و توان سينماگران و تلاش آنها براي استفاده از فرصتهاي پيشآمده بوده است، نه بهواسطه برنامهريزي و سياستگذاري مديران سينمايي. ازمجموع آنچه گفته شد ميتوان چنين برداشت کرد که مهمترين معضل در سينماي ايران که باعث دوري سينماي ايران از بازار سينمايي بهمعناي گسترده و آيندهدار آن شده، عدم ورود سرمايههاي بلندمدت به اين بازار و ايجاد نوعي وابستگي سينما به اقتصاد بيروني است. اين وابستگي در اقتصاد، تزلزل در توليد را نيز به وجود آورده و در نتيجه با حيات نحيفي که اين سينما براي خود ايجاد کرده ضرورتي براي به دست آوردن و ايجاد بازارهاي بزرگتر در داخل و خارج در ميان نبوده است. در نتيجه ساختار توليد فيلم در سينماي ايران کوچک مانده و سينماي ايران را در کليت ناکام ساخته است. ما در ايران فيلم توليد ميکنيم، گاهي اين فيلمها خوب و موفق هم هستند، اما سينما نداريم. سينما نظامي است که در آن توليد شکلي درونزا، متعادل و معنادار دارد. چرا بايد کسي از ورود پولهاي کثيف به سينماي ايران شکايتي داشته باشد، سينما راهي مناسب براي خرجکردن و کسب لذت و شهرت است و از همه بهتر براي پولشويي! شکل کنوني توليد فيلم در ايران راه را براي ورود هر نوع سرمايه باز ميگذارد و همواره کاسه گدايي در دست دارد. اين شکل توليد فيلم به همين مناسبت مخاطب را از ميان برده است. از سوي ديگر ويژگي رياکاري و ناتواني فيلمها در قصهگويي را سبب شده است. فيلم در ايران براي آنکه توليد شود ناگزير است ارزشهاي کليشهاي را بيآنکه در جهت معاني وسيعتر انساني و ديني باشند، صرفا توجيه کند. کل اين وضعيت باعث توليد فيلمهاي بيمنظور و خنثي ميشود که کار به کسي ندارند، تنها بايد بودجهها را مصرف کنند. براي رسيدن به بودجه فيلم، نيازي به خلاقيت، پشتکار، مداومت و استقامت نيست، تنها کافي است يا چهره استاندارد تهيهکننده حکومتي را به خود بگيريد، يا آدمي بيموضع در سياست و ليبرالمسلک باشيد که نان را به نرخ روز ميخورد، با همه شوخي دارد، جز با پول!