سرمقاله ایران/ ریشه بحران
ايران/ « ريشه بحران » عنوان ستون "اول دفتر" روزنامه ايران است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: تهاجم نظامي همهجانبه ترکيه عليه کردهاي شمال سوريه و شرق رود فرات را چگونه ميتوان تحليل و درک کرد؟ واقعيت اين است که ترکيه همواره چشم طمعي به منطقه مورد نظر داشته است و اکنون نيز بنا به ملاحظات سياست داخلي اين انگيزه قويتر شده است؛ هنگامي که اعضاي تيم فوتبال اين کشور به رئيس جمهورشان سلام نظامي ميدهند، به طريق اولي بايد ديد که ساير گروههاي اجتماعي اين کشور نيز از اين اقدام حمايت ميکنند و اين نياز سياست داخلي دولت آنکارا است. ولي اگر نياز داخلي اين دولت را ناديده بگيريم، مشکلات منطقه يا حداقل بخش مهمي از اين مشکلات ريشه در حضور قدرتهاي خارجي و قرارداد سايکس ـ پيکو دارد. قراردادي که در سال 1916 يعني صد سال پيش و در هنگام جنگ جهاني اول و فروپاشي امپراطوري عثماني ميان فرانسه و بريتانيا منعقد شد که منطقه را فارغ از ملاحظات سياسي و اجتماعي آن به چند منطقه تحت نفوذ فرانسه و بريتانيا تقسيم کردند و کردها و ساير گروههاي اجتماعي و سياسي را دچار يک مشکل اساسي کردند. هرچه بود آن قرارداد وضعيت جديدي را در منطقه شکل داد که طي هشت دهه کمابيش در حال تحول آرام بود؛ ولي حمله امريکا به عراق و سپس حوادث سوريه کل معادلات و توازن ميان نيروهاي منطقهاي را دچار اختلال کرد. حضور ايالات متحده در منطقه و حمايت از هر گروه و جناحي موجب ميشد که آن گروه در موقعيت برتر و قدرت قرار گيرد و موازنه قوا به نفع آن برقرار شود. ولي اين برتري ميتواند موقتي باشد. اگر قدرتهاي خارجي به هر دليلي هر بخش از اين منطقه را ترک کنند، موازنه قوا به کلي تغيير خواهد کرد و تنش و درگيري آغاز ميشود. قضيه کردهاي شمال سوريه دقيقاً تابع اين الگو است. با تضعيف حکومت مرکزي سوريه در اثر بحران داخلي اين کشور و شکلگيري مناطق به نسبت خودمختار در سوريه، حکومت ترکيه نسبت به کردهاي سوريه حساس شد؛ ولي با حضور امريکاييها در آنجا، ترکيه دست از پا خطا نميکرد، ولي معلوم بود که به علل گوناگوني امريکاييها دير يا زود آنجا را ترک ميکنند يا تغيير سياست ميدهند. نه امريکا و نه هيچ کشور ديگري دنبال حفظ و دفاع از حقوق يک مردم يا کشور ديگر نيست. آنان دنبال منافع خود هستند. اين اشتباهي بود که نيروهاي محلي و منطقهاي انجام دادند. دقيقاً مشابه اشتباهي که عربستان در منطقه کرده است. بلندپروازيهاي سعوديها تا اندازه زيادي متأثر از تصور نادرستي بود که از حمايت بدون قيد و شرط ايالات متحده از عربستان داشتند. امارات متحده همچنين تصور غلطي داشت؛ ولي خيلي زود متوجه شدند که آن حمايتها فقط سراب و شعار و خيال بوده است. لذا در يک وضع مخمصهآميزي قرار گرفتند. مشکل مهمي که در نتيجه اين وضعيت به وجود ميآيد، افزايش درگيري و خشونت و کينه و نفرت ميان نيروهايي است که در منطقه زندگي ميکنند. اگر پيش از اين احتمال داشت که گروههاي قومي و ديني متفاوت طي يک فرآيند داخلي به نوعي از تفاهم برسند با وجود چنين سوابقي از مواجهه خشونتآميز، اين احتمال نيز تضعيف شده است. قرباني اين وضعيت مردم منطقه بويژه نيروهايي چون اکراد و گروههاي مذهبي و اقليتهاي فرهنگي هستند. البته ميدانيم که پيش از دخالت غربيها نيز اوضاع منطقه رو به راه نبود و تبعيض و ظلم عليه اين گروهها وجود داشت، ولي حضور بيگانگان در منطقه نه تنها اين مشکلات را حل نکرده که عميقتر کرده است. افزايش خشونت، کينه، نفرت در دو دهه اخير در خاورميانه و شمال آفريقا و آسياي جنوب غربي محصول اين دخالتها است؛ بويژه دخالتهايي که خودسرانه و از سوي قدرتهاي بزرگ انجام ميشود. هر دخالتي بايد از طريق مراجع بينالمللي و بهصورت مشروع انجام شود تا اثرات منفي آن کمتر باشد.