logo
برگزیده
تحلیل ها

تهران آلوده به سرمایه‌سالاری

منبع
فرهيختگان
بروزرسانی
تهران آلوده به سرمایه‌سالاری
فرهيختگان/ متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست تهران هوا ندارد و آلودگي هواي آن سال‌هاست نفس مردمانش را به شماره انداخته است. زندگي در تهران گران است، از کرايه تاکسي تا خريد ملک و دريافت خدمات مختلف، وضعيت حمل‌ونقل عمومي مساعد نيست، قطارهاي شهري تعدادشان کم است و مسافرها زياد، شلوغي بي‌حد و حصر مترو خصوصا در ساعات پرترافيک کلافه‌کننده است، اتوبوس‌هاي شهري وضعيت خوبي ندارند، تعداد بالايي از آنها عمر خود را کرده و حالا فرسوده‌اند و خدمات خوبي ارائه نمي‌کنند، چهره شهر زيبا نيست، از شرق به غرب و از شمال به جنوب و از محله به محله ديگر ساختمان‌ها و فضاي شهري متفاوت و آزار‌دهنده هستند، هرکس، هر سرمايه‌دار و قدرتي هر جوري که خواسته، ساخته و بالا رفته و پولش را پرداخت کرده است، از آسيب‌هاي اجتماعي هم که مي‌شود تا صبح نوشت، از کودکان کار، از زباله‌گرد‌ها و از محله‌هاي کم‌برخوردار و هزار و يک معضلي که روزبه‌روز به آنها افزوده مي‌شود، درخت‌ها کم مي‌شوند، باغ‌ها به برج و بارو تبديل شده و تهران در پايه کوه البرز به يک کارخانه ساختمان‌سازي بدل شده است، کوهخواري تا دلت بخواهد و زمين‌خواري الي ماشاءالله، در يک سال و اندي، سه شهردار به خود مي‌بيند و شهردار اولي دوره جديد مديريت شهري‌اش به جرم قتل همسر دومش زنداني است، همه جاي شهر تجاري شده است، بيلبوردها حالا بيشتر از مردم و همنوعان به ما نگاه مي‌کنند و ما به آنها، هيچ‌چيز رو به جلو نيست، اين دوچرخه‌هاي نارنجي شهري هم نه توان سربالا رفتن تهران پر از پستي و بلندي را دارند نه توان مقابله با غول آلودگي هوا، موتورها، ماشين‌هاي شخصي و شب‌خواب‌هاي حاشيه‌اي پايتخت را هم به باقي معضلات اضافه کنيد، از عدم آمادگي براي حوادث طبيعي هم که بارها گفته‌ايم، نه آماده سيل هستيم و نه زلزله، حتي آماده بارش برف هم نبوديم و نيستيم. واقعا چقدر مي‌توان براي اين شهر نوشت، شهري که همه‌اش زير سياهي آلودگي‌ها دفن شده و هر روز نوشتن ما از آن و انتقاد مردم به مسئولانش گرهي را باز نکرده و سرفه‌ها بوي دود مي‌دهند. اين نوشتن‌ها و اين نقد‌ها را مي‌شود نوشت و نوشتيم، حالا اما اگر کمي عميق‌تر و علمي‌تر و به قول دانشگاهي‌ها جامعه‌شناسانه‌تر بخواهيم بگوييم، از پيوند سرمايه‌داري با کلانشهرها، از پيوند مديريت شهري با سرمايه‌دارها و از پيوند تهران با نظريه اصلاحاتي‌ها و گران‌شدن شهر، گفت‌وگو کردن با يک متخصص فضاي شهري بيشتر کمک‌کننده‌ خواهد بود. براي همين موضوع با امير خراساني، جامعه‌شناس شهري و از فعالان حوزه عدالتخواهي گفت‌وگو کرديم و فارغ از جهت‌گيري‌هاي سياسي به نقد مديريت شهري، از کرباسچي تا قاليباف و حالا حناچي نشستيم. من حقي در اين شهر ندارم چون حق مداخله در آن را ندارم پاسخ اول خراساني به ما از سوال آخر شروع شد. از اين سوال که اساسا آلترناتيوي مي‌توان مطرح کرد؟ يعني مي‌توان گفت بر فرض بد‌بودن شرايط موجود و انتقادات جدي به مدل مديريت شهري پايتخت، پيشنهاد ما و مصلحان شهري و اجتماعي براي بهبود شرايط چيست؟ آيا مي‌توان حرف نويي زد و از آن به‌عنوان راهکار ايده‌آل براي مديريت شهر دفاع کرد؟ خراساني گفت: «اين آلترناتيو را چه کساني مي‌دهند؟ برنامه‌ريزهاي شهري معتقدند ما آلترناتيو مي‌دهيم. مي‌گويند ما طراحي مي‌کنيم و شکل بهينه شهر را درمي‌آوريم. بعد سوالي که مي‌توان پرسيد اين است که چه کسي گفته شما بايد آلترناتيو بدهيد؟ مگر شما فقط در اين شهر سکونت داريد؟ سوال آلترناتيو سوال مداخله در شهر است. چون کسي که آلترناتيو مي‌دهد حق مداخله در شهر را دارد. پس هرکسي نمي‌تواند آلترناتيو بدهد. آلترناتيو دادن مستلزم اين است که شما درجه‌اي از قدرت براي خود قائل باشيد يعني يا از قدرت دانش برخوردار باشيد يا از قدرت سياسي برخوردار باشيد، به همين خاطر اين سوال که آلترناتيو بدهيد، من يا هرکس ديگري را مي‌خواهد جايي ببرد که بگويد شما يک قدرتي داريد و طرحي بدهيد و ما يا هرکسي اين طرح را دربيفکند. من يک لحظه به اين سوال مشکوک مي‌شوم و مي‌گويم من اصلا چه‌کاره هستم که آلترناتيو بدهم. علت آن هم اين است که چند ميليون آدم در اين شهر زندگي مي‌کنند و اين آلترناتيو بايد جمعي ساخته شود. اين جمله رمانتيکي نيست، چراکه اين روش‌ها و شيوه‌ها وجود دارد. ما عين اين را در توسعه کشور هم داريم. يعني مي‌گويند چرا دولت پول خوزستان را نمي‌دهد؟ صحبت اين است که دولت چه‌کاره است که پول خوزستان را بدهد؟ اصلا دولت نبايد از ابتدا پول خوزستان را بگيرد که بعدا به خوزستان بدهد. يعني يک چيزي در آن است، درک مرکزگرايانه‌اي در آن است که انگار يا من يا کس ديگر يا گروهي را مي‌خواهد مرکز قرار دهد و بگويد اينهايي که هستند اخ هستند و شما بفرماييد و طرح جديدي دربيفکنيد.بنابراين من نسبت به اين سوال تذکر مي‌دهم که خود اين سوال عليه زندگي در شهر است، چون مشارکت ساکنان شهر در جواب به اين سوال ناديده گرفته مي‌شود. مثلا من چه مي‌دانم در هرندي چه آلترناتيوي بايد وجود داشته باشد و چه کاري بايد انجام دهيم. يا مثلا در اتابک چه اتفاقي مي‌افتد. چه اتفاقي براي اين همه حاشيه‌نشين که در شهر هستند بايد رخ دهد؟ شهرداري‌ها مي‌گويند اين سنت شهرداري از زمان بلديه رقم خورده است. زماني که بلديه گفت در خانه خود را اين رنگي نکنيد، مغازه‌ها همه اين رنگي مي‌شود، يعني لحظه‌اي که دولت، استيت شهري و دولت شهري گفت همين‌طوري در شهر زندگي نبايد کرد و من به شما مي‌گويم درها اين رنگي شود و در اين راستا مغازه مي‌سازيد. مساله طراحانه و مرتبط با برنامه‌ريزي از جايگاه قدرت مي‌آيد. اتفاقا کار من اين است که مدام اين جايگاه قدرت را موردنقد قرار دهم، يعني مدام بگويم چه کسي گفته شما بايد ميدان جلوي خانه ما را طراحي کنيد؟ ما اينجا خودمان سه‌هزار نفر زندگي مي‌کنيم و خيلي بهتر از شما مي‌دانيم اينجا چه مي‌خواهد و چه نمي‌خواهد و شما چرا نظر ما را نمي‌گيريد؟ از اين جهت شهر ما به‌رغم اينکه شورا دارد، مثل هر شهر ديگر، ابدا دموکراتيک نيست، ابدا من در مقام ساکن در اين شهر حقي در اين شهر ندارم چون حق مداخله در آن را ندارم.» مناسبات ما در شهر از پيش تعيين شده و شهر به کالايي قابل مبادله تبديل شده است خراساني جواب سوال پايانــي ما را در ابتـــدا داده بود و حالا نوبت آن رسيده بود که کمي جزئي‌تر و کاربردي‌تر در ارتباط با مسائل شهري، خصوصـــــا مديريـــت شهري صحبت کنيم. وقتي حرف از مشارکت زده مي‌شود و مي‌خواهيم مديريت شهر را با مشارکت مردم پيش ببريم، اين سوال ايجاد مي‌شود که اساسا معناي اين مشارکت چيست و چرا بايد توقع نداشته باشيم مديريت شهري بدون دخالت ما امکان زيست مناسب در شهر را براي ما ايجاد کند؟ اين جامعه‌شناس شهري با محوريت اين مسائل ادامه داد: «اجازه دهيد قصه را قدري از عقب شروع کنم. شما مجموعه‌اي از مسائل در اين شهر داريد، شورا کار نمي‌کند، شوراي عالي کار نمي‌کند، اين براي اين دوره و آن دوره نيست. يعني هميشه اين مشکل را داشتيم. همه اينها به مدلي برمي‌گردد که اين شهر در اين 30 سال گذشته اداره مي‌شود. مناسبات ما در اين شهر از پيش تعيين شده است، به اين معنا که شهر تبديل به کالا شده است يعني ميلي‌متر به ميلي‌متر شهر قابل خريد و فروش است. من دوره‌اي با يکي از معاون‌هاي شهرسازي يکي از مناطق حرف مي‌زدم که مي‌گفت تک‌تک درخت‌هاي فلان خيابان را هم فروختم و درست مي‌گفت. چيزي از آن خيابان نمانده است. يعني تراکم بماند، فضا و... را فروخته و مي‌گفت درخت‌ها را هم فروختم. پس شما شهري داريد که مثل ارز و اسکناس قابل‌فروش است، اين چيزي که گفتم اصلا مثال غريبي نيست. آقاي قاليباف تراکم را به‌عنوان اسکناس به کار مي‌گرفت. تراکم سيار را به ياد داريد، مثلا مي‌گفت به جاي طلبي که داريد اين مقدار تراکم برداريد و برويد. تراکم سيار بود و هرجا خواستيد بعدا مي‌دهيم بسازيد و اين يعني شهر و فضاي شهري الان به‌عنوان اسکناس است. اين يعني شما مي‌توانيد شهر را تبديل به پول کنيد و پول را تبديل به آن کنيد. وقتي اين اتفاق مي‌افتد عملا خود اين اتفاق عليه هر شکلي از مشارکت است، چراکه در اين اتفاق کسي فضاي بيشتري را مي‌تواند اشغال کند که پول بيشتري دارد. آن کسي که زور و پول بيشتري دارد فضاي بيشتري را مي‌تواند اشغال کند، بي‌جهت نيست که اين همه مدير و... کاخ و قصر و ويلا دارند. معلوم است که پول دارند و پول را تبديل به فضا مي‌کنند. جز اين هم نمي‌شود، يعني پول را نمي‌توانند تبديل به چيز ديگري کنند، چون اين کشور صنعت ندارد و بايد در جا تبديل به فضا کنند، باغ و زمين و خانه بخرند و برج بسازند. در هر محله‌اي در بالاي شهر مي‌بينيد مي‌گويند اين خانه براي فلاني است، اين براي فلان فوتباليست است، اين براي فلان بازيگر است، اين براي فلان سياستمدار است. وقتي يک شهري داريد که فضاي آن با پول قابل‌مبادله است پولدار‌ها در آن امکان حيات مناسب دارند. در نتيجه در اين شهر کسي که شورايار هم مي‌شود و مي‌خواهد به‌عنوان عضوي از مردم در مديريت شهر مشارکت کند، به اولين چيزي که فکر مي‌کند اين است که کجا مي‌توانم فضا را با پول مبادله کنم؟ کجا مي‌توانم فضايي پيدا کنم که در واقع آسان‌تر و راحت‌تر با پول مبادله کنم و اين امکان را هم براي پولدارها فراهم کنم. اين نشان مي‌دهد فارغ از جريان حاکم بر مديريت شهر، مدل مديريتي از اساس ايراد دارد.» چرا مي‌گوييم تهران سهم ساير شهرها را مي‌خورد علت اين اتفاق چه مي‌تواند باشد؟ چرا هرکسي اندک‌ امکاني براي اثرگذاري در عرصه مديريتي پيدا مي‌کند به جاي بهبود وضع موجود به آن تن مي‌دهد و در آن سيستم ادامه مي‌دهد؟ خراساني در اين‌باره گفت: «علت اين است که دوستان ليبرال يک عمر از مقررات‌زدايي اسم مي‌بردند، غافل از اينکه هيچ جاي کشور مثل شهر مقررات‌زدوده نيست. يعني اينجا هر جايي بخواهيد مي‌توانيد بسازيد، بالاي کوه، وسط ميدان، در کوچه تنگ و در خيابان پهن و هر جايي بخواهيد هر چيزي را که بخواهيد مي‌توانيد بسازيد. دوستان مديريت شهري فعلي انتقادات من را به خودشان نگيرند، ممکن است اين دوستان جايي بگويند ما اجازه نمي‌دهيم بسازند، اما بايد بگويم ما درباره مدل حرف مي‌زنيم و ممکن است يک شهردار اجازه بدهد و يک شهردار هم کمتر اجازه بدهد ولي بحث من فقط سر اين مدل است، اين مدلي که همه در آن زندگي مي‌کنيم. من هم اگر پول داشتم چاره‌اي جز اين نداشتم، به ميزاني که پول داشتم مي‌گفتم يک آپارتمان بگيرم و بيشتر داشتم مي‌گفتم يک مجتمع بگيرم، يک برج بگيرم، بالاي شهر بگيرم براي اينکه آن ارزش پول من را حفظ مي‌کند و چه‌بسا به من سود مي‌دهد و سود خوبي هم مي‌دهد. نکته سر اين است که وقتي وضعيت به اين شکل است بحث خدمات شهري هم از آن متاثر مي‌شود، چون آدم‌ها از جاهاي مختلف در تهران مي‌آيند و وارد اين مارکت مي‌شوند. چرا؟ تمام پولداران شهرستان‌ها به تهران مي‌آيند و ملک مي‌خرند چون ارزش اينجا بيشتر است. جمعيت تهران زياد و زيادتر شده. اين تعداد وقتي از آستانه جمعيتي رد شد، شهرداري خود را در خدمت جمعيتي مي‌بيند که به تهران آمدند و طبقه متوسطي شکل گرفته و سعي مي‌کند به آنها سرويس بدهد. آقاي کرباسچي شروع به اين کرد که اتوبان درست کند. خودروسازان مدام ماشين بيرون دادند و هر کسي هم هر چيزي خواست وارد کرد؛ از عجيب و غريب‌ترين ماشين‌هاي دنيا گرفته تا انواع و اقسام ماشين‌هاي چيني با کيفيت و بي‌کيفيت وارد مي‌کنند. شما منطقه 10تهران را ببينيد تراکم عجيب است؛ تراکم نه همانند غزه که پرتراکم‌ترين جاي دنياست ولي جاي عجيبي است و در تمام کوچه‌ها مجتمع‌هاي بزرگ ساخته شده است. اين تعداد جمعيت مساله پسماند را مي‌آورد، مساله خدمات شهري را مي‌آورد، مساله آلودگي هوا را مي‌آورد، مساله تامين آب را مي‌آورد و اين تامين آب يک کابوس عجيبي براي ماست، مساله ايمني سازه‌اي شهر را مي‌آورد و همه اين مسائل به خاطر سه علت است؛ علت اول اينکه پولداران شهرهاي ديگر اينجا مي‌آيند و علت دوم اين است که شهري داريد که ساختمان‌هاي آن همه پولند و سوم اينکه به دليل توسعه‌ نامتوازن حجم قابل‌توجهي از جمعيت جوياي کار شهرستاني هم در اين سال‌ها به تهران روان شده. در تهران اين پول است که به کالبد تبديل شده يعني تمام منابع مالي کشور اينجا کالبَد مي‌شود. پول تبديل به کالبد مي‌شود و بعد اتفاقي که مي‌افتد اين است که اين پول جاي ديگر نمي‌رود، اين پول سيستان نمي‌رود، اين پول کهگيلويه و بويراحمد نمي‌رود، اين پول به کرمانشاه نمي‌رود. اينکه مي‌گويم تهران سهم شهرهاي ديگر را مي‌خورد، با وجوه ديگر کاري ندارم، شما ببينيد چه ميزان ريالي ساختمان در تهران در 30 سال گذشته ساخته شده است. اين ريالي بود که مي‌توانست هر جاي ديگري برود و صرف هر کاري شود. صرف باغداري، کشاورزي يا توليد شود. اما عملا نشد و نمي‌شود.» نه در سطح استان و نه ملي سيستم ماليات‌ستاني درستي نداريم اينکه سرمايه وارد تهران مي‌شود، اينکه شهر فروشي و تراکم‌فروشي اتفاق مي‌افتد همه‌اش را وقتي در ادبيات مديران شهري بررسي مي‌کنيم، توجيهاتي دارند. مثلا متهمان شهرفروشي معتقدند اگر اين کار را نمي‌کردند پولي براي اداره شهر نداشتند و حالا مديران و مخالفان اين مساله هم وقتي محل سوال قرار مي‌گيرند که چرا هيچ کاري در شهر نمي‌کنيد و گشايشي ايجاد نمي‌شود و چرا دوره قبلي‌ها کارهاي بهتري انجام مي‌دادند مي‌گويند آنها شهرفروشي مي‌کردند و پول داشتند و آن را خرج مي‌کردند الان ما شهرفروشي نمي‌کنيم و پول نداريم. با اين نگاه درآمدزايي به شهرفروشي سرآخر مديران شهري براي گذران امور شهري چه بايد کنند؟ راهکار پوشش منابع مالي شهري چيست؟ اين جامعه‌شناس شهري در پاسخ به اين مساله هم گفت: «ماليات‌هاي شهري و عوارض شهري درآمد پايدار است که هر کسي به اندازه سهمي که در اين شهر دارد بايد آن را پرداخت کند. همين سوال را درباره دولت هم مي‌پرسند که اگر نفت نباشد چه کار مي‌کند؟ چه کار مي‌کنند؟ ماليات درست دريافت مي‌کند. در واقع هنوز نه در سطح ملي و نه در سطح شهري سيستم ماليات‌ستاني هوشمند و درست نداريم. چون نداريم اساسا چنين شکاف عجيب و غريبي را داريم.» بر سر دستفروش‌ها مي‌زنيم اما از سرمايه‌دار ماليات نمي‌گيريم اين درسـت است اما مردم معتقدند براي خدمــــات مطلــــوب ماليات بدهند، فارغ از اينکه اصلا آنهايي که خدمات مطلوبي هم دريافت مي‌کنند و سرمايه خوبي هم دارند ماليات مي‌دهند يا خير، يک شهروند مي‌گويد دقيقا بايد براي چه چيزي در شهر ماليات و عوارض بدهم؟ خراساني در واکنش به اين مساله هم ادامه داد: «هميشه همه‌جا مردم در برابر دادن ماليات مقاومت مي‌کنند. اين فرآيندي است که بايد با جامعه درميان گذاشت. الان وضعي داريد که سخت است. الان دستفروش را دنبال مي‌کنيد و بر سر او مي‌زنيد و بعد مي‌گوييد اين شهر براي همگان است. اين براي کدام همگان است؟ وقتي به حاشيه‌نشين خدمات نمي‌دهيد و دنبال دستفروش مي‌کنيد اما کمي آن‌طرف‌تر سرمايه‌دار به راحتي زيست مي‌کند و چون پول دارد از امکانات بهره‌مند مي‌شود، اين شعار که شهر براي همه است و همگاني است چه توجيهي دارد؟ در جلسه‌اي معاون سازمان محيط‌زيست حضور داشت. جلسه درمورد بررسي وضعيت فاضلاب در تهران با تصاويري از نشت فاضلاب در شهر بود. تمام جلسه عکس‌ها را نشان مي‌داديم که فلان منطقه است و فلان جاي پايين شهر است. اين آقاي معاون مي‌گفت چرا اينها را به ما مي‌گوييد؟ به محيط‌زيست تهران بگوييد، ما را چرا آورديد؟ يک عکس نشان داديم که مربوط به منطقه فرمانيه بود. ناگهان گفت اين را فوري زنگ بزنيد تا حل و فصل شود. گفتيم عکس‌هاي ديگر با اين چه فرقي مي‌کند؟ گفت آنها عادت دارند در اين فاضلاب‌ها زندگي ‌کنند. مدير کشور شما چنين نگاهي دارد. مي‌گويد آنها عادت دارند در اين فاضلاب زندگي کنند ولي در عين حال مي‌گفت در فرمانيه پدر ما را درمي‌آورند، بس که زنگ مي‌زنند و سروصدا مي‌کنند بالاخره بخش‌هاي زيادي اعيان‌نشين در تهران داريد. خيابان فرشته برويد من فکر نمي‌کنم آنجا ايران باشد بلکه آنجا جاي خيلي خوب پاريس است. يک جاي خيلي خوب نيويورک است. از مزون‌ها و مغازه‌ها تا برج‌ها اينچنين است، اينها نبايد ماليات درستي بدهند؟ يعني بالاخره فرق مي‌کند پولي که اين فرد مي‌دهد با پول کسي که در کريمخان نشسته است يا با کسي که در پايين‌شهر نشسته است. اصلا ذهن سراغ اين نمي‌رود که اين شهر همانند هر شهر ديگري بايد با نظام مالياتي و فاينانس درستي بچرخد. به قول شما اين اتفاق مي‌افتد که يا نمي‌فروشند و در بي‌پولي مي‌افتند يا مي‌فروشند که مي‌گويند راهي نداريم، چرا؟ چون نظام دريافت ماليات درستي نداريم.» گران‌کردن تهران ناشي از يک نگاه سطحي و غلط به شهرهاي ساير کشورهاست بخشي از اين مشکلاتي که گفته شد ناشي از همان کالايــــي‌شدن شهر است، ناشي از افزايش جمعيت، هجوم پولدارها به تهران براي سرمايه‌گذاري و اين‌طور مسائل، وقتي هم که براي بهبود وضعيت و خدمات راهکار مي‌خواهيم مي‌گويند بايد شهر را گران اداره کنيم تا هرکس مي‌تواند هزينه‌ها را بپردازد، بماند و هرکس نمي‌تواند برود. آقاي الويري، آقاي ميرلوحي و خيلي از مديران فعلي شهري چنين نگاه و عقيده‌اي دارند. پيرو همين مساله خراساني با نقد نگاه مديران شهري نسبت به راه‌هاي حل مساله پايتخت گفت: «اينها تصورات خيلي ابتدايي و خام از دنيا دارند. موقعي که مي‌خواستند داستان تراکم را بياورند مي‌گفتند فلان جاي دنيا اين را انجام داد. الان به آنها مي‌گوييد آموزش غيرانتفاعي نبايد باشد مي‌گويند آمريکا وجود دارد. يک خط خوانده آنجا و در آن کشورها چنين چيزي وجود دارد، براساس همين علم اندک هم مي‌خواهد آن را در ايران اجرايي کند. اين آقايان هم الان يک خط خوانده‌اند که مثلا نيويورک شهر گراني است. پس بايد تهران را هم گران کنيم. نيويورک شهر گراني است ولي کسي به اين فکر نکرد که اين شهر را چطور گران کنيم، بلکه در فرآيندي اين اتفاق افتاد. نکته‌اي که وجود دارد مساله توسعه متوازن است. حجم زيادي از بچه‌هايي که با من در دانشگاه هم‌دوره‌اي بودند و از شهرستان آمده بودند در تهران ماندند، چون طرف مي‌خواست در اسلام‌آباد غرب چه کار کند؟ مثلا مي‌خواست به کرمان برگردد چه کار کند؟ مي‌خواست در بندرعباس و بوشهر چه کار کند؟ همه اينها در تهران مانده‌اند. شما چرا سرنا را از سر گشاد مي‌زنيد؟ به جاي توسعه متوازن مي‌گويند کلانشهرها را گران کنيم که جمعيت در شهر نماند. الان کلانشهري به نام تهران نداريد. اين خطاي مفهومي است. در ادبيات شهري دو اصطلاح داريم، يکي متروپليس و ديگري مگالوپليس است که من به آن فراخ‌شهر مي‌گويم. به سابقه مگالوپليس کاري ندارم ولي مثال اينجا را مي‌خواهم بزنم، ما الان يک فراخ‌شهري داريم که از حدود زنجان شروع مي‌شود، زنجان، قزوين، کرج و تمام شهرهاي اقماري آن به تهران مي‌آيند و از اين طرف هم به شمال مي‌روند. حجم زيادي از شمال را دربرمي‌گيرند. انواع و اقسام ويلاها و... را دربرمي‌گيرند. اينها به لحاظ کارکردي مکمل هم هستند يعني مثلا کرج يا اسلامشهر خوابگاه بزرگ است و حجم زيادي آدم را که نمي‌توانند در تهران سکونت کنند، در برمي‌گيرد. الان قزوين پا به پاي تهران در توسعه پيش مي‌آيد و جالب است بدانيد وقتي سرمايه‌گذاري در مسکن يعني صدور پروانه در تهران کاهش مي‌يابد در کرج 200 برابر مي‌شود و در رشت 400 برابر، اينها يکباره از آسمان نازل نمي‌شوند. همين سرمايه‌هايي است که سرمايه‌گذار سعي دارد از تهران به آنجا برود و سرمايه‌گذاري کند يا با اين چشم‌انداز که به‌زودي اينجا توسعه مي‌يابد يا با اينکه تهران فعلا نمي‌توانم کاري کنم به خاطر نزديک بودن به تهران آنجا مي‌رود .مثلا در تمام جاده‌هاي شمال برندهاي مختلفي وجود دارد که در چند سال پيش نبود. اينها براي چه رفته است؟ فقط براي مسافران نرفته است. براي جمعيتي است که مدام به سن بازنشستگي مي‌رسند و آنجا مي‌روند يا جمعيتي است که هفتگي به آنجا مي‌روند و شما هر جاي شمال برويد در دل جنگل هم کلي از اين ويلاها مي‌بينيد.» مديريت شهري از حقوق کسي که قدرت دارد دفاع مي‌کند! کافي است آخر هفته‌ها به اطراف تهران سفر کنيد، مثلا از شرق و شمال‌شرق به سمت دماوند و رودهن و آن طرف‌ها سفر کنيد، حجم بالاي سفرها و ترافيک وحشتناک آنجا حتما شگفت‌زده‌تان خواهد کــــرد. تعداد بالايي از مردم تهران آخر هفته‌هاي خود را در ويلاهايي که در دشت‌ها و پاي کوه‌هاي دماوند ساخته‌اند، مي‌گذرانند. چرا اين اتفاق افتاده است؟ واقعا ديگر تهران جاي زندگي نيست؟ مردم تهران به دنبال ايجاد تفرجگاهي خارج از محدوده شهري پايتخت هستند؟ اينها سوالاتي است که اين جامعه‌شناس شهري در ارتباط با آن به ما مي‌گويد: «هر دو موثر است. اينجا چون بازار است و شهر تبديل به بازار شده است، مدام يک عده برنده و يک عده بازنده دارد. بازنده‌ها استراتژي خاص بقاي خود را دارند يعني دنبال راه‌هاي بقاي خود مي‌گردند و بازنده‌ها در شميران‌نو منطقه 4 شب‌ها خانه مي‌سازند، چون طرف اندکي جا داشت و مي‌خواست اين را بالا ببرد و شهرداري مجوز نمي‌داد و برنده‌ها هم استراتژي گسترش خود را دارند، استراتژي توسعه خود را دارند. در نتيجه شما در پرديس هم بازنشسته‌هايي مي‌بينيد که آنجا خانه مي‌گيرند و هم رانده‌شده‌هايي از تهران را مي‌بينيد و هم چند کيلومتر آن‌طرف‌تر ويلاهاي عظيمي را مي‌بينيد که طرف آخر هفته‌ها خود و اقوامش آنجا جمع مي‌شوند. در اين فضا شما اين دو مورد را داريد. شما دو مردم در تهران داريد. ما با اهالي تهران طرف نيستيم. ما با مردم يک و مردم دو طرف هستيم و اين دو مردم زمان خود را دارند. مثال اين عجيب نيست. آقاي قاليباف موقعي که اتوبان امام علي را مي‌ساخت يا مديريت شهري وقتي اتوبان همت را مي‌زند، فکر مي‌کرد همت را مي‌زنم تا از بار ترافيک تهران کم شود و آدم‌ها با اتومبيل از اينجا رفت‌وآمد کنند. به مخيله او خطور نمي‌کرد عده‌اي کنار همت مي‌روند و مواد مصرف مي‌کنند و شب زير درخت‌ها مي‌خوابند. اين دو مردم هرکدام سعي مي‌کنند فضا را به نفع خود مصادره کنند. شهرداري با اين در شراکت است، يعني شهرداري داريم که به اسم مشارکت مردمي مي‌گويد وارد شراکت اقتصادي شويم. به دسته نخست مدام خدمات مي‌دهد و قرار است دومي را مدام دور کند. يک مثال جالبي داريم، مثال نيست اتفاق افتاده است، يک روزي در محله هرندي اين آدم‌هايي که خانه داشتند کارتن‌خواب‌ها را آتش زدند و سردار طلايي آنجا رفت و مصاحبه کرد و از اين کار دفاع کرد که حق دارند. بعد ملت سروصدا کردند که چه حقي دارند که آنها را آتش بزنند؟ آنها هم خانه ندارند و مجبورند اينجور ادامه حيات بدهند. چند روز بعد ديدند بد شد آقاي طلايي رفت و با آنها در کمپي غذا خورد. اين دقيقا خلاصه‌اي از مديريت شهري ماست، يعني او بايد از حقوق مالک و طبقه متوسط و از حقوق کسي که قدرت دارد دفاع کند و از گزند بقيه دور کند.» مديريت شهري پاسخگوي سرمايه‌داري املاک و مستغلات است خراساني در ادامه به ســـراغ تشـــــريح پيچيدگي‌هاي مديريت شهري رفت و آن را در تداوم خدمات‌دهي مديران شهري به طبقه سرمايه‌دار و قدرتمند توصيف کرد و گفت: «پيچيدگي حوزه شهري چيست؟ پيچيدگي اين است که مديريت شهري بايد مدام پاسخگوي اين سرمايه‌داري املاک و مستغلات باشد و اين سرمايه‌داران املاک و مستغلات چه کساني هستند؟ بخشي از نماينده‌هاي مجلس، بخشي از دولتي‌ها، بخشي از سياستمداران، بازيگران و هرکسي که پولي دارد. شما در اين کشور يک لحظه اطرافيان خود را مرور کنيد دست هر کسي به دهانش مي‌رسد در کار ساخت‌وساز است. يعني يا قبلا در کار ساخت‌وساز بود يا بعدا يک جايي پولدار شد و در کار ساخت‌وساز رفت. به اين شکل تمام گزينه‌ها بسته مي‌شود. وقتي شهر کارگاه ساختماني مي‌شود من نمي‌توانم انتظاري از سياستمدار خود داشته باشم، چون قشري بسيار قوي‌تر از حکمرانان شهري بيرون از فضاي مديريت شهري حضور دارند و طلبکار هستند. به آنها اجازه دهيد 100 طبقه مي‌سازند. در وضعيتي گير افتاده‌ايم که شکاف انداختن در آن خيلي سخت است ولي بايد مدام کار کرد و شکاف انداخت.» فقراي شمال شهر بيشتر از جنوب‌شهري‌ها در فشارند حرف از شکاف شد کمي حرف‌زدن در ارتباط با شعار هميشگي مديران شهري بد نيست؛ از ليبرال‌ترين مديران شهري تا به اصطلاح انقلابي‌ترين مديران همواره ادعا مي‌کردند هدف‌شان کاهش فاصله و شکاف شمال و جنوب پايتخت است. کاهش شکاف فقير و غني اما درنهايت خروجي چيزي شد که مي‌بينيم. در کوچک‌ترين مسائل شهري تا اصلي‌ترين‌هاي آن، فرق بين شمال و جنوب، فرق زمين و آسمان است. خراساني در توجيه اين شکاف که از قضا در شمال تهران هم مساله‌ساز شده است، خاطرنشان کرد: «من مي‌گويم همين شمالي که بيان مي‌کنيد بخشي از ساکنان آن تهيدست هستند. مثلا يکي از معضلات فرمانيه اين است که کلي مدارس غيرانتفاعي دارد و سرايدارهايي که آنجا هستند نمي‌توانند بچه‌هاي خود را به مدرسه بفرستند، چون به مدرسه دولتي ارزان‌قيمت دسترسي ندارند. يعني مي‌خواهم بگويم شما در همين مناطق بالاشهر حجم زيادي نيرو داريد که خدماتي هستند. در سوپرمارکت‌ها نيز چند جوان 20 و چندساله ايستاده‌اند يعني درست است که به لحاظ فضايي بالاشهر هستند ولي براي آنها بدبختي بيشتر است چون به خدمات ارزان‌تري که در پايين شهر است، دسترسي ندارند، اينها براي سرويس دادن به بالاشهري‌ها آنجا هستند. پس ببينيد، شکاف شمال و جنوب در مناطق شمال هم وجود دارد. در مناطق سرمايه‌دارنشين هم فقرا هستند و حتي بيشتر از مناطق فقيرنشين جنوب‌شهر تحت‌فشار قرار دارند.» ماده 100 مثال بارز شهرسازي غيررسمي براي ثروتمندان است شايد براي بخشي از مطالباتي که مطرح کرديم مجبور باشيم دست به دامن قانون شويم. اما در ابتداي اين گفت‌وگو به نکته‌اي اشاره شد مبني‌بر مقررات‌زدا بودن شهر و مديريت شهري در پايتخت. در اين وضعيت قانون هم در خدمت تخلف و فساد درمي‌آيد. يکي از اصلي‌ترين اين ايرادات قانوني به ماده 100 شهرداري‌ها برمي‌گردد. اينکه هرکسي چون سرمايه دارد مي‌تواند به راحتي ساخت‌وساز کند و درنهايت جريمه‌اش را پرداخت کند. خراساني اين مساله را هم تشريح کرد و در واکنش به آن گفت: «در ادبيات شهري موضوعي به نام شهرسازي غيررسمي داريم. شهرسازي غيررسمي چه بوده است؟ مثال شميران‌نو را زدم. اين بود که شما يک تکه زمين پيدا مي‌کرديد و کم‌کم مي‌ساختيد و بعد اگر دادستان متوجه مي‌شد يا شهرداري، بولدوزر مي‌آوردند و جمع مي‌کردند يا جمع نمي‌کردند و شما صاحب خانه مي‌شديد. اين مدل شهرسازي مخصوص تهيدستان بود. يعني جامعه با شنيدن شهرسازي غيررسمي سريع نسبت به قشر تهيدست حساس مي‌شد. اما نوعي از شهرسازي غيررسمي وجود دارد که مربوط به تهيدستان نيست، براي پولداران است و آنها چيست؟ آنها نهادهايي مي‌سازند که قانون را از زور بيندازند، يعني قانون را بلاموضوع کنند براي اينکه بتوانند همه کار کنند. غيررسمي همه کاري کنند و بعد پول اين را پرداخت کنند. اين يک الگويي است که نمونه آن جاهاي ديگر دنيا وجود دارد. اين ماده 100 مثال بارز شهرسازي غيررسمي براي فرادستان است که بارها ديدم که مي‌گويند آقا مي‌سازيم و جريمه آن را پرداخت مي‌کنيم. در واقع در ادبيات شهري مفهوم جديدي است که قبلا اين بود که فرودستان اين را انجام مي‌دهند و غيررسمي براي تهيدستان بود. مي‌گفتند اينها امکانات ندارند و سعي مي‌کنند کارهايي کنند تا زنده بمانند. اتفاق عجيبي که افتاد اين بود که اين سرمايه‌داري املاک و مستغلات توانست کاري کند که خودش از آن مزيت فرودستان بتواند برخوردار باشد و شهرداري هم اين را به او داد. در واقع حکمراني شهري اين را به او داد چون شريک است. چون اين کار را مي‌کرد و پول مي‌گرفت و پولدارتر مي‌شد. پس وقتي پولدار شويد هزاران کار مي‌توانيد انجام دهيد.» مديريت يکپارچه در منطق بازار خودش عامل بدبختي است از اينها که عبور کنيم ما مبحثي در شهر داريم که مربوط به مديريت منسجم و يکپارچه است. مثلا در معضل آلودگي هوا، در مباحث ترافيکي، در ساخت‌وسازها، در آسيب‌هاي اجتماعي و خيلي ديگر از مقولات شهري ما با نهادهاي متعددي مواجهيم که مديريت شهري هم بخشي از آن است. درحالي که تمام اتفاقات در بستر شهر مي‌افتد. وقتي هم که انتقادي به وضع موجود و مصائب داريم، هيچ نهادي پاسخگو نيست و بخشي از آن هم به خاطر همين تعدد نهادهاي تصميم‌گير و اجرا‌کننده است. اين جامعه‌شناس شهري در اين قسمت از گفت‌وگو سراغ تشريح اين مساله رفت و در ارتباط با مديريت يکپارچه گفت: «اين بحث درازدامني است. يادم هست لايحه يا طرحي به مجلس به نام مديريت يکپارچه شهري رفته بود. مديريت يکپارچه شهري اساسا همين است که هر آنچه در شهر از آب، برق و... هست به مديريت شهري مربوط است. در واقع ايده هم همين است. اين در مجلس بي‌صاحب و بي‌نتيجه ماند. خيلي‌ها با اين موافق هستند. بحث من سر مديريت يکپارچه شهري اين است که حتي به فرض اينکه درست اجرا شود مي‌تواند کارها را تسهيل کند ولي معضل همچنان اين است که اگر در منطق بازار و فروش بيايد، دوباره بدبختي زيادي ايجاد مي‌کند. يعني اول بايد اين را حل کنيم که شهر را از کالا بودن خارج کنيم، چون مادامي که کالاست محلي براي زندگي نيست. اين شهر و اين تهران عليه زندگي است، عليه زندگي بودن چيز سختي نيست ولي درواقع هوا نداريد، آب نداريد، امنيت سکونت نداريد، اجتماع محلي نداريد، زندگي چيزي غير از اينهاست؟ يعني يکي از معضلات تهران درحال حاضر امنيت غذايي است. زندگي همين است که بخوريد و امنيت داشته باشيد، وقتي مي‌گويم تهران عليه زندگي است، دنبال معناي عجيب و غريبي از زندگي نيستم، بيولوژيک‌ترين حالت را بيان مي‌کنم که نفس بکشيد، بخوريد و آب داشته باشيد و دو نفر را بشناسيد که اينجا محله من است و من 10 سال قرار است اينجا زندگي کنم و سال بعد گران‌تر نمي‌شود. تهران همين حداقل‌ها را هم از ما دريغ کرده است.» بايد کار عمراني کرد تا ماندگار شد! سوال بعدي ما از اين جامعه‌شناس شهري اين بود که وقتي از مردم در ارتباط با مديريت شهري مطلوب سوال مي‌کنيم، جواب‌ها به دوره قاليباف محدود مي‌شود، چراکه معتقدند او کارهاي عمراني بسياري براي شهر انجام داده است، يعني خيابان‌هاي زيادي ساخته، خطوط مترو را گسترش داده است، پارک و بوستان و... را افزايش داده و اين‌طور مسائل، اما واقعا شاخصه مطلوبيت مديريت شهري همين‌هاست؟ خراساني پاسخ داد: «اين مساله‌اي است که مديران هم به آن اعتقاد دارند. يعني مديران شهري هم معتقدند بايد کار عمراني کرد تا ماندگار شد.» براي اينکه به چشمان شما تجاوز نکنند مي‌گويند پول بدهيد اگر کار عمراني شاخصه مطلوبيت مديريت شهري باشد اين مقدار به‌هم‌ريختگي و افسارگسيختگي در مبلمان شهري براي چيست؟ از شرق تهران تا غرب، از شمال به جنوب، از هر جاي اين شهر حتي از يک محله به محله همجوارش که مي‌رويم، مدل ساخت‌وسازها، مبلمان شهري، بيلبوردها و تبليغات متفاوت در بسياري از مواقع آزار‌دهنده است. ساماندهي به اين وضعيت به چه صورتي بايد باشد؟ خراساني ادامــــــه مـــــي‌دهد: «مي‌دانيـــد نکته ســـر چيست؟ نيويورک‌تايمز چند وقت پيش مقاله خيلي خوبي کار کرد که عنوان آن اين بود امروز براي اينکه توجه نکنيد بايد پول بدهيد. مثال هم از سايت‌هايي است که مي‌گويند اگر مي‌خواهيد تبليغ مقابل ديدگان شما نيايد و آزارتان ندهد و به کارتان برسيد، بايد اين مقدار پول بدهيد. يعني براي اينکه به چشم شما تجاوز نکند، مي‌گويد پول بدهيد تا تجاوز نکنم. در واقع توجه نکردن هزينه دارد. الان در تهران با پول هم نمي‌توان اين کار را کرد و مدام شهر به لحاظ فضايي تجاري مي‌شود. بيلبوردها و... درآمد زيادي براي شهر دارد و اين تنها منحصر به تهران نيست. اخيرا شمال بودم، آنجا هم همين‌طور شده است. خيلي مساله عجيبي است، انگار اين مساله صاحبي ندارد تا آن را کنترل و ساماندهي کند. به‌طور کلي مساله زيباسازي شهر از چند جهت قابل‌توجه است؛ يکي از همين بعد تجاري‌سازي فضاي شهري است و اينکه تبليغات مدام انجام مي‌شود. مثلا در شمال مي‌ديدم پزشکان را تبليغ مي‌کردند، يک‌سري بيلبورد بود که نام پزشکان و آدرس مطب و شماره تلفن‌شان روي آنها نوشته شده بود. يکي ديگر اما از بعد بازآفريني فضاي شهري است مثلا کاري که سازمان زيباسازي در ارتباط با ميدان امام(ره) يا خيابان انقلاب کرده است. از اين جهت که اين خيابان را احيا کند، هزينه کردند و ساختمان‌ها را مرتب کردند، تابلوها را يکدست کردند. اين کار به نظر من تا اندازه‌اي خوب بود ولي يک نکته در آن داشت که من آن نکته را توضيح مي‌دهم. مديريت شهري با اين کار مي‌خواست آنجا را براي يک شکلي از توسعه هم جذاب کند. تجاري‌سازي محيط شهري مدام مي‌خواهد پيام‌هاي تبليغاتي بدهد که از کنسرت فلان تا ماشين فلان و فرش فلان را تبليغ کند اما اين درحالي است که قرار نبود شهر اين‌طور باشد، يعني بناي ما با شهر چنين چيزي نبود. ما در تهران سرکوب مي‌شويم، يکي از اين سرکوب‌ها اين است که نمي‌توانيم حتي روياي شهر ديگري را داشته باشيم. همواره به ما گفته مي‌شود شهر همين است، همه‌جا همين‌طوري است و اينجا هم همين است. شهر ترافيک دارد، آلودگي دارد، شلوغي دارد، گران است و... . در صورتي که روياي يک شهر خوب را داشتن از لحاظ سياسي بسيار اهميت دارد اما در سطح رويا بافتن هم مي‌خواهند شما را خفه کنند.» اصلاح قانوني، مدني و حق مداخله شهروندي اوضاع شهر را بهتر مي‌کند به سوالات پاياني نزديک مي‌شويم و من سوال اول را اين بار طور ديگري مطرح مي‌کنم. با اين توضيحاتي که داده شد، آيا مي‌توانيم توقع داشته باشيم که تهران درست شود؟ آيا مي‌توانيم اميد بهبود وضعيت موجود را داشته باشيم، اگر آري با چه مکانيسم و ساز‌وکاري، بايد چه اتفاقي بيفتد؟ اين جامعه‌شناس شهري پاسخ مي‌دهد: «بله، حتما مي‌شود. دو تا سه نکته وجود دارد که يکي مفهوم حق بر شهر است که ما همه حق مداخله بر شهر را داشته باشيم. نکته اين است که الان همه حق مداخله در اين شهر نداريم. يعني من و شما حق نداريم و برج‌ساز دارد و اين را بايد بتوانيم به نحوي کسب کنيم. الان فضاي عمومي شهر ما تحت‌اشغال دو نهاد است يا سرمايه‌اي يا دولت. يعني يا فضاي شما تجاري شود و سرمايه‌دار اين فضاي عمومي را غصب مي‌کند يا دولت از آن خود مي‌کند. موضوع سر اين است که فضاي عمومي را ما بايد غصب کنيم. يعني ما بايد بگيريم. اگر ما آن را نگيريم ما هم تبديل به آدم‌هايي مي‌شويم که از خانه در اتوبان مي‌رويم و بعد به محل کار مي‌رويم يعني اصلا شهروند نيستيم. يکي از اتفاقات تلخي که در شهر افتاده، گسترش اتوبان و برچيده شدن خيابان است. چون شما در خيابان حيات شهروندي داريد، همديگر را مي‌بينيد و آدم‌ها با هم مي‌روند، با هم قدم مي‌زنيد، گپ مي‌زنيد و کنش اجتماعي داريد. در اتوبان در چهارپاره‌هاي آهني نشستيد و از کنار هم رد مي‌شويد يا در ترافيک مي‌مانيد يعني اتوبان يک شکلي از انسان‌زدايي از شهر است، يک شکل از جامعه‌زدايي از شهر است. به نظر من اينها بايد جزء مطالبات ما باشد و مهم‌تر از همه اين مطالبات هم بايد برچيدن اين ساختار سرمايه‌داري باشد. کالبد اين شهر بي‌واسطه پول است، نمي‌دانم چطور اينگونه شد، جاي ديگر دنيا کالبد شهر، ساختمان‌ها و سازه‌ها اينقدر سريع تبديل به پول نمي‌شود. در عرض يک هفته مي‌توانيد به آن عددي برسيد که مي‌خواهيد، يعني مي‌توانيد سازه‌تان را تبديل به پول و عدد کنيد و با آن عدد کار ديگري کنيد و درصورتي که اينها با چند قانون درست و حسابي حل مي‌شود. مثلا اگر آقاي آخوندي جلوي ماليات بر خانه‌هاي خالي را نمي‌گرفت، اگر اين را داشتيم و درست اجرا مي‌شد جلوي زمين بازي تا حدي زيادي گرفته مي‌شد. اگر اين قانون بود و اجرايي مي‌شد امروز نمي‌توانستيد يک زمين بخريد و فردا بفروشيد و سود کنيد و دوباره زمين بخريد و پس‌فردا بفروشيد چون ماليات بر خانه‌هاي خالي جلوي اين را مي‌گرفت. اگر 200 ميليون زمين مي‌خريديد و فردا 220 ميليون مي‌فروختيد، دولت 20 ميليون را از شما مي‌گرفت. اين موضوع به يکباره عطش زمين‌بازي را کور مي‌کرد و اين آدم‌هايي که در بنگاه زمين را دست به دست مي‌کنند از بين مي‌رفتند. اما چرا اين قانون اجرايي نشد، چون استدلال دوستان اين بود که بانک‌ها زمين مي‌خورند چون بانک‌ها همه ساختمان خريدند. اين پيچيدگي عجيبي که اين وضعيت دارد با تلاش و رويا ساختن و مداخلات قانوني و مداخلات مدني خيلي بهتر مي‌تواند حل شود و طنز ماجرا اينجاست که همين آقاي آخوندي و مديرانش که در 30 سال گذشته بزرگ‌ترين دشمنان حق مردم بر شهر بودند حالا جلسات حق بر شهر برگزار مي‌کنند؛ يعني اينها علاوه‌بر نابود کردن شهر مي‌خواهند مفاهيمي را مصادره و مبتذل کنند.» جدا کردن شفافيت از مشارکت مشکوک و تصنعي است قدري درباره شفافيت هم صحبت کنيم. چند وقت پيش با يکي از دوستان‌تان درباره شفافيــت صحبـت مي‌کردم. گفتنـــد شفــــافيــت يکي از زائيده‌هاي سرمايه‌داري است. مديريت فعلي شهر تهران هم بسيار روي مساله شفافيت تاکيد مي‌کند و مانور مي‌دهد. البته خروجي خاصي هم نداشته چون سانسورهاي زيادي اتفاق مي‌افتد. اما به صورت کلي در وضعيت فعلي اين مدل از شفافيت کمکي به رضايت شهروندي مي‌کند؟ آيا مردم از آن استقبال خواهند کرد؟ خراساني در اين‌باره هم گفت: «شفافيت بدون مشارکت ممکن نيست. همانند اين است که دولت بگويد اين کار را مي‌کنم و فلان کار را نمي‌کنم و... همه‌اش را هم اطلاع‌رساني مي‌کنم. موضوع سر اين است که شما بايد در متن آن باشيد. يعني پيش‌شرط شفافيت اتفاقا مشارکت شهروندي است. وقتي ما در متن کار باشيم، کاستي‌ها و جوانب مختلف کار را مي‌بينيم و مشکل و گرفتاري، بد و خوب آن را مي‌بينيم. جدا کردن شفافيت از مشارکت قدري مشکوک و تصنعي است. با بروکراسي هر کاري را شما مي‌توانيد انجام دهيد، هر پولي را مي‌توانيد اين طرف و آن طرف کنيد، هر آدمي را بياوريد و ببريد، من فکر مي‌کنم اين پيش‌شرط و شفافيت بدون مشارکت بيشتر بازي است و پيش‌شرط آن مشارکت جدي ذي‌نفعان آن حوزه است. مثالي بزنم، شما مي‌خواهيد در محله بازار کار توسعه‌اي کنيد. آدم‌هاي آنجا بايد بيايند و مشارکت کنند و براي اين هم روش‌هاي زيادي وجود دارد. الان طراحي مشارکتي داريد، همه اينها در دنيا امتحان مي‌شود به خاطر اينکه به اين رسيدند که اگر مشارکت نباشد هر اتفاقي مي‌تواند رخ دهد و مشارکت باعث مي‌شود درست انجام شود و ضد‌فساد است، باعث مي‌شود همه مطلع از کار باشند. باعث مي‌شود کار واقعي انجام شود، چون اگر من با شما مشارکت کنم و شما به من کمک کنيد مشکلات اجرايي کم خواهد شد و اين به نفع اجراکنندگان هم هست. اگر من در امور شهري مشارکت داشته باشم، از دور نمي‌ايستم و داوري‌هاي غيرمنصفانه نمي‌کنم. اما وقتي من در جريان امور نباشم و حضور مستقيم نداشته باشم مي‌توانم هر توصيف و تفسير و اتهامي را عنوان کنم.» اين سطح از زندگي در شهر و... در شأن مردم نيست سوالات من تمام شده بود و به رسم پايان تمام گفت‌وگو‌ها حالا نوبت ميهمان ما بود که اگر نکته‌اي از قلم افتاده آن را بيان کند. خراساني در پايان خاطرنشان کرد: «نکته مهم زياد مانده و نمي‌خواهم درباره مال و اينجور چيزها حرف بزنم و بحث مفصلي است ولي درباره يک چيز مي‌خواهم حرف بزنم و آن، اينکه در اين شهر مدام از قدرت مردم کم مي‌شود و به قدرت قليلي اضافه مي‌شود. اين قرار ما نبود يعني قرار نبود اين اتفاق بيفتد. اين کشور انقلاب کرده براي اينکه اين چيزها را نمي‌خواست. يعني بالاخره بنا بود ما اين سطح از اشرافيت را در سطوح مختلف نبينيم. اين سطح از ناتوان‌سازي مردم را در سطوح مختلف نبينيم و مردم انقلاب کردند براي اينکه فکر مي‌کردند در شأن آنها نيست که آن مصائب و آن مشقت‌ها را تحمل کنند. اما اين زندگي هم در شأن آنها نيست و اين سطح از نابرابري در شأن آنها نيست. اين نکته خيلي حيثيتي براي ماست. هم براي اين کشور و هم براي آينده آن خيلي مهم است. ما فقط بحث آينده را مي‌کنيم چون از ما گذشت ولي الان بحث اين است که در آينده امکان ندارد فرزندان ما زندگي عادلانه‌اي را تجربه کنند مگر اينکه الان ما براي عدالت بجنگيم چون خيلي روشن است. اين اقليتي که زدند و بردند و در همه‌جا هستند، مدرسه دارند، خانه دارند، ويلا دارند، برج دارند و نصف پول آنها عمان است و بخشي از پول آنها کاناداست، بچه‌هاي آنها همه‌جا هستند و مي‌توانند براي بچه‌هاي خود بهترين آينده ممکن را رقم بزنند. بحث سر اکثريتي است که مدام خاموش مي‌شود و مدام اين ابزار کنشگري از آنها گرفته مي‌شود، تحت‌عناوين مختلف هم هست. اين نکته مهمي است و در زندگي شهري ما هم نکته مهمي است که بتوانيم اين شهر را احيا کنيم و اين شهر را از آن خود کنيم. اين دو نيروي سرمايه‌ -دولت را بتوانيم عقب برانيم و شهري مردمي‌تر و قابل‌زندگي‌تر داشته باشيم. از اين جهت اين امر بي‌نهايت حياتي است.» *ابوالقاسم رحماني
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد