سرمقاله اعتماد/ تا توانی دلی به دست آور
اعتماد/ « تا تواني دلي به دست آور » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته سيد علي ميرفتاح است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: برف و بنزين، صبح شنبه دست به دست هم دادند و کار و بار روزانه مردم را در بعضي نقاط کشور مختل کردند. مدتها بود برفي با اين حجم و شتاب، لااقل در تهران نباريده بود، بنزين هم اگرچه زمزمههاي گران شدنش را با تاييد و تکذيبهاي مکرر، قبلا شنيده بوديم، اما يکباره سه برابر شد و مردم را وادار به عکسالعمل کرد. عکسالعمل مردم در برابر برف و بنزين شبيه هم نبود. بعضيها از ديدن اولين برف سال سرحال آمدند، شعر سرودند، برفبازي کردند، آدمبرفي ساختند و سلفي گرفتند، بعضي هم که يکلا قبا بودند از ترس اينکه مبادا زمستان پوستشان را بکند و زندگي را زهرمارشان کند، به کنجي خزيدند و زانوي غم بغل گرفتند. عکسالعملهاي بنزيني هم شبيه هم نبود. ملت، بعضي جاها، حقيقي و مجازي، ناسزا گفتند و از بزرگان گله کردند و سرگرم شوخيهاي تلخ و اخبار راست و دروغ شدند، بعضي جاها هم خودجوش يا غير خودجوش به سيم آخر زدند و به خيابان آمدند و داد و بيداد راه انداختند. به مردمي که برف و بنزين اوقاتشان را تلخ کرده و تا حدودي زندگيشان را به هم ريخته نميتوان چيزي گفت. نبايد هم چيزي گفت. عقل و انصاف حکم ميکند از بزرگان بخواهيم صداي معترضان را بشنوند و تا آنجا که ممکن است با آنها مدارا کنند و از هر راهي که بلدند دلشان را به دست بياورند. تا تواني دلي به دست آور/ دل شکستن هنر نيست. اصلا يکي از کارهاي حکومت همين است که مردم را از خود نرنجاند و نسبت به راي و نظر آنها بياعتنا نباشد. لااقل وانمود کند که حواسش به مردم، خصوصا حواسش به مردم فرودست هست و نميگذارد فشار زندگي استخوانهاي مستضعفان را خرد کند. در مراسم عزاداري امامحسين نه فقط گريه مستحب است بلکه تباکي هم گفتهاند که ثواب دارد. اگر اشکت درنميآيد لااقل اداي اشک ريختن دربيار تا از قافله عقب نماني. در حکمراني هم همه ميدانند که نميشود مدام دست به خواب قالي مردم کشيد و هميشه به ميل آنها رفتار کرد. هميشه؟ ميل مردم؟ بگذريم. در هر تصميمي عدهاي شاد ميشوند و عدهاي غمگين. هر کاري که دولت بکند گروهي برايش دست ميزنند و گروهي هم بد و بيراهش ميگويند. گيرم که روز به روز از تعداد مشوقان کم شود و بر منتقدان و معترضان افزوده شود... در هرچه ضعيف باشيم در تبديل موافق به منتقد و در تبديل منتقد به معترض بينظيريم و يد طولايي داريم. از بحثم دور نيفتم. ميگفتم که هر آدم عاقلي ميپذيرد که دولتها براي خودشان برنامه و اصول و قواعدي دارند که نبايد از آنها تخطي کنند. ضرورتها ايجاب ميکنند که دولتمردان تصميمات مهم و سخت بگيرند، پاي تصميمشان هم به هر قيمتي بايستند. خيلي هم خوب. اما آيا نميشود ساز و کاري انديشيد که هزينه تصميمها چنين افسارگسيخته بالا نرود و دولت –بلکه حکومت- بين خود و مردم شکاف بيش از اندازه نيندازد؟ بر فرض که دوره رياضت اقتصادي فرارسيده و دولت ديگر با پول نفت نميتواند جبران مافات کند، آيا با زبان هم نميتواند؟ وقتي راه دور است و پول کم و کار سخت، آيا زبان خوش هم قحط آمده؟ منظورم از زبان خوش همين قربانصدقههاي مرسوم و از مد افتاده و ملالآور نيست. امروز رسانهها پيشرفت کردهاند و به مصاديقي از زبان خوش رسيدهاند که با آن عالمي را سر کار ميگذارند. همه دنيا دارند از اين زبان خوش مدرن و موثر استفاده ميکنند جز ما که کماکان چسبيدهايم به شيوههاي قديمي و از دور خارج شده. اينکه ميگوييم دولت بايد فکري به حال وضعيت رسانهاياش بکند منظور اين نيست که فعاليتهايش را فهرست کند و بيست و چهار ساعته به مردم حقنه کند. منظور اين هم نيست که روزنامهها و تلويزيون مدام از خدمات شايسته دولت تعريف و تمجيد کنند. نه، منظور اين است که دولت با استفاده از ابزار مدرن و کارآمد دل مردم را به دست بياورد و هزينه تصميمات سخت و حياتياش را نگذارد که بالا برود. دولت مدام گله ميکند که چرا رسانه ملي با او همراه نيست و چرا رسانههاي ديگر در اين موقع حساس کنوني دل به دلش نميدهند و برايش هورا نميکشند. همين حرفها حجت موجه ماست که دولت در امر رسانه ضعيف است و شناخت درستي از اين دنياي پيچيده و زيرکانه ندارد. وقتي خدا توييتر و تلگرام و اينستاگرام را جلوي دستتان گذاشته چرا بيجهت براي تلويزيون رسمي سر و دست ميشکنيد و از روسايش توقعي ميکنيد که به ديوار بخورد؟ مگر ترامپ حرفهايش را در رسانه ملي امريکا ميزند؟ فرض بگيريد همين پريشب، محض نمونه عرض ميکنم، فرض کنيد همين پريشب قبل از گراني بنزين رييسجمهور در اتومبيلش، در راه برگشت به منزل با گوشي موبايل از خودش بهطور سلفي فيلم ميگرفت و بابت گراني بنزين از مردم عذر ميخواست و با لحني صميمي شرايط کشور را دو، سه دقيقه توضيح ميداد و از آنها ميخواست که کمي بيش از قبل طاقت بياورند و او و کابينهاش را تنها نگذارند و... آيا باز هم فکر ميکنيد مردم اينچنين عصباني ميشدند و احساس غبن ميکردند؟ فقط هم بحث اين نيست که رييسجمهور با مردم حرف بزند و با آنها ايجاد صميميت کند. چه بسا چنين رفتاري به کاراکتر ايشان نخورد. سلمنا. اما يادتان باشد که مردم معترض همانها هستند که موقع پيروزي تيم واليبال و فوتبال شعار روحاني متشکريم سر ميدادند. قطعا تکليف مالايطاق است که بگويم آنها را در اين شش سال با خود همراه نگه ميداشتيد. نميشد اما عرضم اين است که هرگز کسي اينچنين عليه خود قيام نکرده است که دولت محترم و رييسش. شايد به من بگوييد الان چه وقت سرزنش دولت؟ دولت را از هر سو دارند ميزنند، روزنامههاي همسو که نبايد بزنندش. ما طي اين شش سال حامي بيجيره و مواجب دولت تدبير و اميد بودهايم، مروت و برادري حکم ميکند اين روزها هم پشتش را خالي نکنيم. اي به چشم؛ بهخصوص حالا که همه دست بالا کردهاند و از تصميم بنزين تنزهطلبي ميکنند خوب نيست که ما هم پا پس بکشيم و رفيقمان را تنها بگذاريم. پا هم پس نميکشيم. اصلا براي همين همراهي است که اصرار ميکنيم هواي مردم را داشته باشيد. اگر عرض ما را نميشنويد لااقل نصيحت امام را بشنويد و در جلب رضايت مردم، خصوصا مردم فرودست و زاغهنشين بکوشيد. پشت و پناه حکومت همين مردمي هستند که بندگان خدا بابت بنزين به مضيقه ميافتند و اگر يارانه نرسد بخشي از زندگيشان معطل ميماند. اينها همانهايي هستند که در اهواز شعار سر دادند «ما که هوا نداريم، هنوز هواتو داريم. پس هوايشان را داشته باشيد.»