لوبلاگ مطرح کرد: لزوم خروج ایران و آمریکا از وضعیت بلاتکلیفی
ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست روابط ايالات متحده و ايران در ۴۰ سال گذشته در وضعيت بلاتکليفي بوده است و نه به جنگ تمام عيار انجاميده و نه به آشتي يا مصالحه. سوال اين است که وقتي نه چشم انداز جنگ مطرح است و نه تسليم، دو کشور چطور مي توانند از اين وضعيت بلاتکليف بگذرند؟ در حقيقت، چيزي بايد فدا شود و براي شروع، لازم است که دو کشور الگوي رفتاري خود را به طور اساسي تغيير دهند.
غنچه تضميني| ايران در روزهاي اخير شاهد يک سري اعتراض هاي گسترده به افزايش قيمت بنزين بود. در عين حال، قطعي اينترنت سبب شد که درباره اين کشور سکوت نسبي خبري برقرار شود. اين شرايط سبب يک سري گمانه زني ها شد. آيت الله علي خامنه اي، رهبر معظم ايران، خشونت ها در جريان تظاهرات را مورد انتقاد قرار داد و عناصر خرابکار و آشوبگران خارج از کشور را مقصر دانست و حسن روحاني، رئيس جمهوري ايران، هم گفت که آرام کردن آشوب هاي خياباني «پيروزي بر دشمنان خارجي» بوده است.
مايک پومپئو، وزير امور خارجه آمريکا با خوش بيني بي حد و حصر تظاهرات ها را ناشي از اثربخشي کمپين «اعمال فشار حداکثري» دولت ترامپ دانست و گفت که اين ناآرامي ها نشانه نزديک شدن ايران به تغيير نظام است. او در توئيتي خطاب به مردم ايران که هم «آسيب جانبي» جنگ اقتصادي ترامپ عليه ايران تبديل شده اند و هم «گروگان» آن، در توئيتي نوشت: «ايالات متحده با شماست.» ايراني ها در نتيجه کمپين تحريمي ايالات متحده با مشکلات اقتصادي گسترده مواجه شده اند و حتي به کالاهاي ضروري از جمله داروهاي حياتي دسترسي ندارند و ظاهرا مقامات آمريکايي در توجيهي طعنه آميز اميدوار هستند که اين رنج انساني به قيام مردم ايران و تغيير نظام در اين کشور بينجامد. برايان هوک، نماينده ويژه ايالات متحده در امور ايران، با تاکيد بر تاثيرگذاري تحريم ها گفته: «ما فکر مي کنيم که تحريم هاي ما فضايي را براي مردم ايران ايجاد کردند که مسئوليت پذيري بيشتر از دولت کشورشان را خواستار شوند.» آنچه آمريکايي ها هنوز متوجه نشده اند اين است که درد و خونريزي نمي تواند به دموکراسي بينجامد. در حقيقت، کمپين دولت ترامپ و فشار تحريم ها همه اميد ايراني ها به پويايي سياسي را از بين برده است.
مقاله اخير منتشر شده در «آتلانتيک» تحت عنوان «تظاهرات ايران: چيزهايي که بايد فدا شود» مسائل بسياري را درباره شرايط کنوني آشکار مي کند. در حقيقت، اين شرايط نشان دهنده ميزان سرخوردگي دولت آمريکا از مقاومت نظام ايران در مواجهه با «اعمال فشار حداکثري» است و در عين حال، نشان مي دهد که سياست گذاري ترامپ در قبال ايران که اساسا آشفته بود، شکست خورده است.
دولت ايران در 40 سال گذشته طوفان هاي زيادي را پشت سر گذاشته است. ايران با چالش هاي داخلي بيگانه نيست و احتمالا شرايط کنوني را نيز پشت سر خواهد گذشت. کمپين «اعمال فشار حداکثري» اگرچه خسارت هاي شديدي به بار آورده، اما نظام ايران را به سقوط نزديک نکرده است. در حقيقت، جمعيت آکادميک بر سر اين مساله توافق دارند که هيچ تغيير نظامي در کار نخواهد بود و احتمال مداخله نظامي هم بسيار اندک است.
روابط ايالات متحده و ايران در 40 سال گذشته در وضعيت بلاتکليفي بوده است و نه به جنگ تمام عيار انجاميده و نه به آشتي يا مصالحه. سوال اين است که وقتي نه چشم انداز جنگ مطرح است و نه تسليم، دو کشور چطور مي توانند از اين وضعيت بلاتکليف بگذرند؟ در حقيقت، چيزي بايد فدا شود و براي شروع، لازم است که دو کشور الگوي رفتاري خود را به طور اساسي تغيير دهند.
اساس رويکرد ايالات متحده در قبال ايران را خودداري از پذيرش نظام پس از انقلاب اسلامي، نظام سياسي و اصول دولت داري آن تشکيل داده است. اين ديدگاه مبتني بر منطق درگيري و رقابت جغرافيايي و ايدئولوژيکي است که از سال 1979 بر روابط آمريکا و ايران حاکم بوده. ديدگاه متداول در آمريکا اين است که ايران يک نظام استبدادي دارد که مي خواهد انقلاب خود را به سراسر منطقه صادر کند. در اين روايت، سياست هاي ايران اساسا به نارضايتي رواني از شيوه زندگي غرب و به ويژه ليبراليسم اروپايي و انگليسي-آمريکايي نسبت داده مي شود. چنين ديدگاهي در گذشته به دليل مداخلات نظامي با توجيه «فعاليت بشردوستانه» يا ترويج تمدن به شکل «ارتقاء دموکراسي» متداول بود.
يک رويکرد جايگزين براي نرم تر کردن اين موضع، تاکيد بر رويکرد ترويج تمدن به شکل چشم انداز کثرت گرايي درروابط بين الملل است؛ رويکردي که اساس آن تاثير متقابل پويايي هاي تاريخي، فرهنگي و ايدئولوژيک در شکل دادن به فرهنگ سياست خارجي باشد.
ايران شيوه هاي غالب در برقراري نظم بين المللي و ترويج ارزش هاي دموکراسي را به مثابه تلاش براي ايجاد بي ثباتي مي بيند. در اين ديدگاه، مي توان فعاليت هاي منطقه اي ايران را با هدف دوام نظام مرتبط دانست. اين ديدگاه همچنين نگرش حاکميت محوري به سياست بين الملل را توضيح مي دهد.
کثرت گرايي در نظام بين المللي مبتني بر انديشه تنوع فرهنگي، مسير هاي مختلف در يافتن «تمدن» و رد همگرايي عقيدتي است. اين اعتقاد بر پايه اين باور بنا شده است که هر کشور يا الگوي سياسي براي حل چالش هاي مختص خود تلاش مي کند و نمي توان يک تجربه تاريخي را به همه شرايط تعميم داد. به بيان ساده تر، کثرت گرايي در نتيجه به رسميت شناختن مسيرهاي متنوع توسعه با پيچيدگي هاي متفاوت امنيتي و تمدن ها به دست مي آيد.
بن بست کنوني در روابط ايران و آمريکا نشانه عدم موفقيت در ايجاد کثرت گرايي در نظم بين المللي است. اگر ايالات متحده بتواند تفکر تنوع تمدن ها مبتني بر کثرت گرايي در نظام بين المللي را بپذيرد، احتمالا اين بن بست 40 ساله حل خواهد شد. اگر ايران ديگر نگران تلاش ها براي صدور پنهاني هنجارها و نهادها از طريق تلاش براي تغيير نظام يا رويارويي نظامي نباشد، احتمالا در وضعيت باثبات تري قرار خواهد گرفت و مي تواند بر تعاملات منطقه اي متمرکز شود. ايران اگر نگران تلاش ها براي تغيير نظام نباشد، احتمالا آسان تر از حمايت از گروه هاي منطقه اي و توسعه برنامه دفاع موشکي خود (دو موضوع مهم در توجيه ترامپ در اجراي کمپين اعمال فشار حداکثري) عقب نشيني خواهد کرد. اما براي تحقق چنين چشم اندازي، لازم است که ايالات متحده الگوي رفتاري خود را تغيير دهد و کثرت گرايي در نظام بين المللي را بپذيرد. چنين شرايطي خيلي اميدوارکننده تر از رويکرد «انتظار براي تغيير» کنوني است.
ترجمه طلا تسليمي