برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

تهران گرفتار در سناریوی "کیش و مات" اروپایی ها

منبع
ديپلماسي ايراني
بروزرسانی
تهران گرفتار در سناریوی "کیش و مات" اروپایی ها
ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست مهدي مطهرنيا در گفت وگو با ديپلماسي ايراني پيرامون پيوستن ۶ کشور اروپايي به اينستکس بر اين نکته تاکيد دارد که اقدام اروپايي ها در پيوستن بلژيک، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد به اينستکس، تنها به منظور خريد زمان بوده است تا سناريوي کيش و مات خود را کامل کنند.
عبدالرحمن فتح الهي| بعد از عملياتي شدن گام چهارم ايران در کاهش تعهدات برجامي به نظر مي رسد اروپا در کم سابقه ترين و يا بي سابقه ترين واکنش‌هاي ديپلماتيک خود به اين گام در سه مقطع، ايران را تهديد به فعال شدن مکانيسم ماشه کرده است. اين در شرايطي است که جمعه هفته گذشته شش کشور اروپايي نيز به ساز و کار مالي موسوم به اينستکس ملحق شدند. اين شرايط متناقض در حالي از جانب اروپايي ها شکل گرفته که قرار است ششم دسامبر مصادف با ۱۵ آذر نشست مشترک کميسيون برجامي با حضور نمايندگان ايران و سه کشور اروپايي آلمان، فرانسه و انگلستان به همراه نمايندگان روسيه و چين و نماينده اتحاديه اروپا در سطح معاونان و مديران کل وزارت امور خارجه‌ به رياست به رياست سيد عباس عراقچي، معاون سياسي وزير خارجه ايران و هلگا اشميد، معاون مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا در وين برگزار شود. اما سوال مهم اينجاست که اروپا با پيگيري اين شرايط متناقض به دنبال اجراي چه برنامه اي در قبال برجام است؟ ديپلماسي ايراني در گفت وگويي با مهدي مطهرنيا، استاد دانشگاه، آينده پژوه و کارشناس مسائل بين الملل به دنبال پاسخ به اين سوال است که در ادامه مي خوانيد: بعد از عملياتي شدن گام چهارم ايران در کاهش تعهدات برجامي با گاز رساني به مجتمع فردو که يکي از نقاط حساس اروپايي ها بود شاهد واکنش هاي ديپلماتيک آلمان، فرانسه و انگلستان نسبت به اين اقدام بوديم. در اين راستا برلين، پاريس و لندن در دو بيانيه ۲۰ آبان و بيانيه امروز يکشنبه جمهوري اسلامي ايران را به فعال کردن مکانيسم ماشه تهديد کردند. اينها علاوه بر تهديد مستقيم چهارشنبه هفته گذشته ژان ايو لودريان نسبت به فعال کردن همين مکانيسم بود. آيا انجام اين تهديدات از جانب اروپايي ها در فواصل زماني کوتاه نشان از پررنگ تر شدن احتمال وقوع آن دارد و يا اين که آلمان، فرانسه و انگلستان کماکان شمشير داموکلس خود (مکانيسم ماشه) را بر سر ايران نگاه خواهند داشت و به تبع آن، اين بيانيه ها و هشدارها از مرز تهديد ديپلماتيک پا جلوتر نخواهد گذاشت؟ مکانيسم ماشه اهرمي است که اروپا از آن به عنوان يک تکه از پازل سناريويي دقيق و حساب شده عليه ايران بهره برداري مي کند. در اين خصوص فعال شدن يا نشدن اين مکانيسم از سوي اروپايي ها يک بازي دو سر برد را براي آنان به همراه دارد. چون همانگونه که من پيشتر در مصاحبه با ديپلماسي ايراني عنوان کردم اروپايي ها به سمت و سوي ايجاد زمينه و بسترهايي خواهند رفت که ميزان همکاري، همگرايي و همسويي بيشتر با ايالات متحده آمريکا را در زمينه برجام به همراه دارد. از اين رو بايد گفت که اکنون اتحاديه اروپا با محوريت آلمان، فرانسه و انگلستان در يک سو زمينه الحاق و پيوستن شش کشور اروپايي را به اينستکس فراهم مي کنند، اما در عين حال فعال شدن اين ساز و کار مالي را مشروط به بازگشت ايران از گام هاي کاهش تعهدات برجامي و ايجاد شرايط قبل از ۱۸ ارديبهشت ماه سال جاري مي کنند و از طرف ديگر متناسب با آنچه ايالات متحده آمريکا و اسرائيل به دنبال آن هستند، بستر را به گونه اي فراهم کرده‌اند که اگر جمهوري اسلامي ايران مطابق با خواست ها و ريل گزاري اروپايي ها قدم برنداشت و در ادامه گام پنجم کاهش تعهدات برجامي را عملياتي کرد، با فعال کردن مکانيسم ماشه اين ايران است که در نزد افکار عمومي جهاني به عنوان مقصر مرگ برجام معرفي شود. لذا اينجا سناريويي مطرح است که بيشتر در قالب سناريوي "کيش و مات" کردن ديپلماتيک ايران از جانب اروپايي ها و همسو با نگاه و سياست ايالات متحده آمريکا در حال اجراست. پيرو اين نکته اگر جمهوري اسلامي ايران بپذيرد که به شرايط قبل از ۱۸ ارديبهشت ماه سال جاري و عملياتي شدن گام هاي کاهش تعهدات برجامي بازگردد و در عين حال آمريکا نيز سياست فشار حداکثري خود را حفظ کند و تحريم ها را روز به روز افزايش دهد و به موازات آن اروپايي ها نيز از عمل به تعهدات، موسوم به تعهدات 11 گانه خود سرباز زنند، آن زمان هيچ دستاوردي براي ايران در زمينه توافق هسته‌اي وجود نخواهد داشت. اما اگر ايران شرايط مذکور را نپذيرد و کماکان به گام هاي کاهش تعهدات برجامي خود مُصر باشد، مطمئن باشيد وضعيت به سمت و سويي پيش خواهد رفت که علاوه بر فعال شدن مکانيسم ماشه و بازگشت قطعنامه ها عليه ايران، دوباره زمينه و بستر براي اجماع جهاني عليه تهران مهيا خواهد شد که با ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت سازمان ملل هر گونه احتمالي، حتي احتمال قرار گرفتن ذيل فصل هفتم منشور را مي توان متصور بود. اين گونه تهران در يک سناريو موسوم به کيش و مات قرار دارد. چون اروپا از يک سو مي‌خواهد ميراث ديپلماتيک خود به نام برجام را حفظ کند، ولي از طرف ديگر توانايي رقابت با ايالات متحده آمريکا در جهت همکاري برجامي را ندارد. لذا اگر تهران شرايط برلين، پاريس و لندن را نپذيرد، اروپا را از دست مي دهد؛ اگر اروپا بخواهد به ايران نزديک شود، آمريکا را از دست خواهد داد. پس در اين بين اروپايي ها براي رون رفت از شرايط کنوني به نوعي معتقد به پيگيري سياست اصالت "نفع" جرمي بنتام هستند و نفعشان نزديکي با آمريکاست. پس اگر ايران بپذيرد در چارچوب و نگاه اروپاييها در برجام بماند، باز همان نگاه مطلوب ايالات متحده آمريکا را پياده کرده؛ اگر هم نپذيرد باز به سود آمريکا است. اما بنا گفته ديروز يکشنبه آقاي لاريجاني، رئيس مجلس در آن سوي داستان جمهوري اسلامي ايران نيز مکانيسم هاي ماشه مخصوص به خود را دارد که با فعال شدن مکانيسم ماشه اروپا مي تواند به عنوان اقدام متقابل تهران عمل کند. اين مواضع لاريجاني تا چه اندازه دربردارنده منطق سياسي و ديپلماتيک است و در صورت صحت اين ادعا تا چه اندازه مي‌تواند توازن را ميان ايران و اروپا ايجاد کرده و ذيل گفته هاي شما، تهران از بن بست سناريوي کيش و مات خارج کند؟ نکته بسيار مهمي که در اين ميان نبايد ناديده گرفته شود اين است که واقعيت ها جداي از مواضعي است که بيشتر حالت شعاري و واکنشي را دارد. در اين راستا مکانيسم ماشه اي که اروپايي ها طي دو بيانيه اخير خود عليه ايران به عنوان يک تهديد ديپلماتيک مطرح کرده اند در چارچوب برجام و به عنوان يک اهرم قانوني و حقوقي در اختيار، نه تنها آلمان، فرانسه و انگلستان، بلکه در اختيار چين و روسيه به عنوان ديگر اعضاي حاضر در توافق هسته اي قرار دارد، در صورتي که آنچه آقاي لاريجاني به عنوان مکانيسم ماشه جمهوري اسلامي ايران مطرح کرده است، صرفاً مي‌تواند در چارچوب اقدامات شديدتر ايران در کاهش تعهدات برجامي براي گام پنجم و گام هاي بعدي باشد. يعني در بهترين حالت مکانيسم ماشه ايران مي تواند ايجاد محدوديت شديد نظارت آژانس بين المللي انرژي اتمي بر فعاليت هاي هسته اي کشور، ايجاد محدوديت فعاليت و محدويت دسترسي جدي براي بازرسان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي به تاسيسات و نيروگاه هاي اتمي و يا حتي خروج از N.P.T باشد. پس در صورتي که حتي اگر ما اين ادعا را بپذيريم، مکانيسم ماشه اي براي ايران وجود دارد که در چارچوب گام هاي کاهش تعهدات برجامي مي‌تواند از سوي ايران براي تقابل با هر کشوري که از مکانيسم ماشه استفاده کند، مورد بهره برداري قرار گيرد، تنها و تنها شرايط را براي ايران پيچيده‌تر مي‌کند و اتفاقاً به تحقق هر چه بيشتر و پررنگ تر سناريوي کيش و مات که قبلا به آن اشاره کردم کمک مي‌کند. چنان که پيشتر اشاره کرديد به موازات اين تهديدات تروئيکاي اروپا ما شاهديم که کشورهاي بلژيک، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد نيز به آلمان، فرانسه و انگلستان به عنوان اعضاي اصلي اينستکس به اين سازوکار حمايتي برجامي پيوستند که با استقبال پاريس، برلين و لندن مواجه شد؛ آيا اساساً پيوستن اين شش کشور اروپايي به سازوکار مالي برجامي که تا کنون هيچ خروجي عملي براي ايران در پي نداشته و از وعده سياسي پا فراتر نگذاشته است در کنار تهديدات ديپلماتيک اروپايي ها، نشان از مواضع يک بام و دو هوا براي اجرايي کردن، نه سناريوي شما موسوم به کيش و مات کردن ايران که اجراي سياست چماق و هويج عليه تهران نيست؟ اگر چنين است اين سياست (چماق و هويج) مي تواند اروپا را در رسيدن به اهدافش کمک کند؟ از طرف ديگر حتي با عملياتي شدن اين ساز و کار مي توان به کاهش تنش ميان اروپا با ايران خوشبين بود، چرا که برخي از کارشناسان، حال با نگاهي بدبينانه معتقدند اين اقدام اروپايي ها و پيوستن شش کشور قاره سبز به اينستکس تنها به منظور خريد زمان است. ارزيابي شما در اين خصوص چيست؟ واقعيت انکار ناپذيري که اکنون در روابط بين الملل، ديپلماسي و سياست وجود دارد اين است که مفاهيمي مانند "چماق و هويج" و يا "قند و شلاق" ديگر رنگ باخته است. لذا آنچه در چارچوب سياست يک بام و دو هواي اروپايي‌ها با محوريت تهديد ايران به فعال شدن مکانيسم ماشه از يک سو و پيوستن ۶ کشور اروپايي به اينستکس در ديگر سو در حال اجراست، پيگيري همان سناريوي کيش و مات کردن تهران است. چون ما بايد اين نکته بسيار مهم را در نظر داشته باشيم که شديدترين فعاليت‌هاي ديپلماتيک ميانجي گرايانه اروپا با محوريت اقدامات و تلاش هاي امانوئل مکرون، رئيس جمهوري فرانسه براي نجات برجام صورت گرفت که تقريباً در دو دهه اخير از جانب هيچ مقام اروپايي براي هيچ پرونده‌اي صورت نگرفت. اما در نهايت اين تلاش ها به يک در بسته به نام چراغ سبز ترامپ و آمريکا برخورد کرد. يعني اروپا ديگر مي داند از مسير آمريکا نمي توان برجام را نجات داد. بنابراين اکنون اروپا به اين نتيجه رسيده است که بايد تمام برنامه و سناريوي خود را، نه براي آمريکا که براي جمهوري اسلامي ايران طراحي کند. در اين راستا اروپايي ها نيک مي دانند که هرگونه تهديد و ايجاد فشار بر ايران مي تواند نتيجه عکس بدهد. بنابراين يک سناريويي را براي ايران طراحي کرده اند که اگر تهران در چارچوب تهديد به فعال شدن مکانيسم ماشه از گام هاي کاهش تعهدات هسته‌اي بازنگشت، شرايط را به سمت و سويي پيش ببرند که اروپا با نمايش تلاش‌هاي ديپلماتيک خود در قالب پيوستن ۶ کشور بلژيک، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد به اينستکس و نظاير آن نهايتاً با فعال کردن مکانيسم ماشه ايران را مقصر مرگ بر جام جلوه دهد. اين همان سناريويي است که اروپايي‌ها مي‌خواهند با محوريت اقناع افکار عمومي جهاني به منظور فشار بيشتر به جمهوري اسلامي در چارچوب برجام اجرايي کنند، نه سياست چماق و هويج. با اين تفاسير تنها اين بخش از سوال شما مي تواند قابل قبول باشد که اقدام اروپايي ها در پيوستن شش کشور قاره سبز به اينستکس، تنها به منظور خريد زمان بوده است تا سناريوي کيش و مات خود را کامل کنند. از اين رو آنچه در جريان است اين است که اروپا از يک سو مي خواهد وجهه ديپلماتيک خود را با جمهوري اسلامي ايران حفظ کند. چون به هر حال اتحاديه اروپا با تمام همراهي هايي که با ايالات متحده آمريکا دارد به دنبال ان است که استقلال سياسي خود را در عين عدم وابستگي قاره سبز به واشنگتن نشان دهد. پس دنياي سياست و ديپلماسي اساسا دنياي "تناقض" و "متناقض نماها" و برخورد و تلاقي اين تناقض و متناقض نماها است. در دنياي سياست و ديپلماسي با وجود تضاد منافع بازيگران انبوه همه چيز که ساده و خطي نيست که اگر ساده، خطي و تک بُعدي بود ديگر نيازي به سياست و ديپلماسي نبود. بنابراين سياست، ديپلماسي و مذاکره براي دنياي پيچيده و متناقض کاربرد دارد، نه محيط مکانيکيِ خطي. پس کساني که توان و يا دانش ديپلماتيک و سياسي حل دنياي پيچيده تناقض و متناقض نماها را ندارند فوراً به عباراتي مانند سياست چماق و هويج و يا قند و شلاق تکيه مي کنند تا ناتواني هاي خود را پنهان دارند. با توجه به تمام نکاتي که به آن اشاره کرديد اساساً اين سوال پيش مي آيد که نگاه شما به سياست کاهش تعهدات برجامي چيست، چون ذيل گفته هاي شما تا به اينجاي کار اين سياست تهران (سياست کاهش تعهدات برجامي) به شدت زير سوال رفته است؟ يقينا چنين است. نکته بسيار مهمي که در پاسخ به اين سوال بايد مورد مداقه قرار گيرد اين است که بايد پرسيد که جمهوري اسلامي ايران، سياست کاهش تعهدات برجامي را با نگاه راهبردي و استراتژيک تعريف کرده است يا نگاه تاکتيکي و مقطعي؟! در اين راستا متاسفانه بايد عنوان کرد که سياست کاهش تعهدات برجامي، نه در چارچوب راهبرديش و نه در چارچوب تاکتيک هيچ دستاوردي براي ايران نداشته است. چون جهت گيري ما در به کارگيري کاهش تعهدات برجامي بدون منطق ديپلماتيک و در منظر اقدامت دستوري و ايدئولوژيک براي پاسخ به برخي جريانات سياسي داخلي و اقناع افکار داخلي صورت گرفته است. زماني که در کشور پارادايم مشخص ديپلماتيک نداريم، يقينا در تعريف دکترين به بن بست مي رسيم؛ زماني که دکتريني براي کشور تعريف نشده باشد، سياست کلاني هم شکل نخواهد گرفت؛ زماني که سياست کلاني وجود نداشته باشد به تبع آن استراتژي و راهبرد يک خيال است و اگر در نهايت امر استراتژي وجود نداشته باشد تمام اقدامات تاکتيکي و تکنيک هاي ما پا در هوا هستند. بنابراين در بهترين حالت جمهوري اسلامي ايران با سياست کاهش تعهدات برجامي در چارچوب اقدامات تاکتيکي و تکنيکي محبوس و محدود شده است. اگر چه در جمهوري اسلامي ايران سخن از طراحي پارادايم سياسي، دکترين، سياست کلان، راهبرد و استراتژي و ارجاع به اسناد بالادستي به کرات شنيده مي شود، اما در عمل هيچ کدام از آنها منبع تصميم گيري نيستند. بلکه نگاه هاي ايدئولوژيک و دستوري است که پايه گذار واکنش هاي ماست. پس سياست کاهش تعهدات برجامي برخاسته از اين نگاه نمي تواند در محيط عملياتي نتيجه مطلوب را براي کشور در پي داشته باشد. لذا نقد من به سياست کاهش تعهدات برجامي ناظر بر اين واقعيت است که ريشه هاي اين حرکت مشخص نيست. با اين وصف سياست کاهش تعهدات برجامي در حد تاکتيک مقطعي باقي خواهد ماند که اکنون حتي آن تاکتيک ها هم ديگر جوابگوي شرايط پيش رو نيستند و در ادامه نتيجه عکس به دنبال دارد. يعني اگر جمهوري اسلامي در گام ابتدايي، طبق بند ۲۶ و ۳۶ برجام با کاهش تعهدات هسته اي، هم به دنبال تقابل با فشارهاي آمريکا و بدعهدي اروپا بود و هم خواستار حفظ برجام، اما اکنون با اين گام ها، هم برجام را از دست مي دهد، هم اروپا را در جبهه آمريکا قرار مي‌دهد و شرايط را براي بازگرداندن پرونده فعاليت هاي هسته اي خود به دوران قبل از برجام را شکل مي دهد. يعني اکنون سياست کاهش تعهدات برجامي به ضد خود بدل شده است. به موازات اين واکنش هاي ديپلماتيک اروپايي ها، آژانس بين المللي انرژي اتمي نيز عرصه برخي اتفاقات معنادار بعد از برداشته شدن گام چهارم بود. در راستاي تحرکات آژانس بين المللي انرژي اتمي شاهديم که پنچ شنبه گذشته کورنل فروتا که روزهاي پاياني تصدي گري مديرکلي اين آژانس را مي گذراند، در بيانيه‌اي خطاب به شوراي حکام خواستار همکاري کامل و به جاي ايران با آژانس بين‌المللي انرژي اتمي شد. در اين بيانيه وي دوباره بر گزارش اخير آژانس مانور داد که عنوان کرده بود ذرات اورانيوم ساخته دست بشر در محلي که ايران به آژانس اعلام نکرده بود، پيدا شده که طبق برخي اخبار اين مکان همان تورقوزآباد است که در اتهام زني هاي بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل مطرح شد. اينها علاوه بر حاشيه سازي و جنجال آفريني سياسي و ديپلماتيک برخي کشورها در اين آژانس پيرامون اخراج بازرس آژانس بين‌المللي انرژي اتمي از ايران بود. با اين زمزمه آيا تلاش هايي براي سياسي و حتي امنيتي کردن پرونده فعاليت هاي هسته‌اي ايران در اين آژانس وجود دارد؟ من معتقدم که اکنون پرونده فعاليت‌هاي هسته‌اي با فشارهاي ايالات متحده آمريکا و سمت و سو دهي اسرائيل روز به روز در حال امنيتي شدن است و متاسفانه گام‌هاي کاهش تعهدات برجامي نيز به اين مسئله دامن مي‌زند. زماني که بنيامين نتانياهو در نشست مجمع عمومي سازمان ملل متحد از تورقوز آباد سخن گفت و با خنده و تمسخر مقامات داخلي جمهوري اسلامي ايران روبه رو شد اکنون بايد اين سوال را پاسخ دهند که اين مکان موهوم مورد ادعاي نخست وزير اسرائيل در لابه لاي گزارش آژانس بين‌المللي انرژي اتمي چه مي کند؟ پس مي بينيد ما در شرايطي به سر مي‌بريم که برآيند اقدامات ما و همچنين فشارهاي تل آويو و واشنگتن، وضعيت را به سمت و سويي پيش مي برد که نمي توان آينده چندان روشني را براي کشور متصور بود. لذا من معتقدم که شرايط به گونه اي پيش خواهد رفت که پرونده فعاليت‌هاي هسته‌اي ما در دوران بعد از کرنل فروتا، دبير موقت آژانس بين المللي انرژي اتمي بيشتر در مورد بحث و سوال قرار خواهد گرفت به گونه اي که با آغاز دوران رافائل گروسي، دبير جديد آژانس بين‌المللي انرژي اتمي اتفاقات مهمي براي ما در شوراي حکام روي خواهد داد که چندان به سود ما نخواهد بود. در کنار تمام اين مسائل قرار است که ششم دسامبر/۱۵ آذر ماه نشست مشترک کميسيون برجامي با حضور نمايندگان ايران و سه کشور اروپايي آلمان، فرانسه و انگلستان به همراه نمايندگان روسيه و چين و نماينده اتحاديه اروپا در سطح معاونان و مديران کل وزارت امور خارجه‌ به به رياست سيد عباس عراقچي، معاون سياسي وزير امور خارجه ايران و هلگا اشميد، معاون مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا در وين برگزار شود. آيا در اين شرايط که فاصله انتظارات اروپايي ها از ايران و نيز تهران از قاره سبز به بيشترين فاصله ممکن رسيده است با برگزاري اين دست نشست ها مي تواند پر شود و يا برگزاري نشست هاي کميسيون برجامي تنها يک ژست ديپلماتيک براي نجات برجامي است که روز به روز به پايان حيات خود نزديک مي شود؟ واقعيت اين است که فاصله و گسل موجود بين ايران و اروپا به قدري جدي است که نمي توان با برگزاري اين دست نشست ها، آن هم در سطح معاونين وزراء کاري از پيش برد. به هر حال، هم جمهوري اسلامي ايران براي تقابل با سياست فشار حداکثري آمريکا و بدعهدي هاي اروپا در انجام تعهداتشان مصر به تداوم گام هاي کاهش تعهدات برجامي است و هم اروپا اکنون در مسير آمريکا معتقد است که ايران در چارچوب همان گام ها به دنبال خروج از برجام و احياي توان هسته‌اي است. لذا با برگزاري اين نشست چنين گسلي قابل رفع نخواهد بود. خصوصاً آنکه مواضع کارگزاران جديد اتحاديه اروپا نيز نشان مي دهد که نمي توان اميد چنداني به تغيير رفتار قاره سبز در قبال حفظ برجام، تعامل سازنده تر با جمهوري اسلامي ايران و عمل به تعهداتشان داشت. در اين راستا جوزپ بورل، مسئول جديد سياست خارجي اتحاديه اروپا که جانشين فدريکا موگريني شده است، صراحتا عنوان کرد که اگر ايران کاري کند که برجام از بين برود، اشتباه بزرگي خواهد بود. اينها علاوه بر آن است که مايک پمپئو، وزير امور خارجه آمريکا در بيانيه‌اي از آغاز به کار روساي جديد کميسيون اروپا به عنوان فرصتي براي ترغيب کشورهاي اروپايي به همسويي با سياست‌هاي ضدايراني آمريکا استفاده کرد. يعني اکنون نيروي جديد اتحاديه اروپا و نگاه غايي آلمان، فرانسه و انگلستان نيز وام گرفته از ايالات متحده است در چنين شرايطي بعيد است بتوان از دل نشست 15 آذر ماه دستاورد قابل لمسي را تصور کرد. در آستانه برگزاري اين نشست شاهد سفرهاي ديپلماتيک سيد عباس عراقچي، معاون سياسي وزير امور خارجه به شرق آسيا و ديدارهايي با مقامات چين و ژاپن با محوريت برجام بوديم؛ آيا اين سفرها مي تواند کاري براي حفظ برجام انجام دهد؟ اگر چه نفس اين سفرها مي تواند براي مناسبات دو جانه ايران با چين و يا تهران - توکيو مثبت و سازنده باشد، اما در رسيدن ايران به اهداف و منافع برجاميش چندان کارساز نخواهد بود. چون در اين ميان اگر نگاه جمهوري اسلامي ايران به کارکرد و عملکرد دو بازيگر ديگر يعني روسيه و چين است، بايد بگويم که پکن و مسکو، نه به عنوان يک بازيگر محوري، بلکه به عنوان يک بازيگر تابع به شرايط برجام نگاه مي‌کنند. لذا اگر اروپا بتواند در خصوص حفظ برجام کاري انجام دهد چين و روسيه نيز در آن راستا گام برمي‌دارند. در غير اين صورت مطمئن باشيد که پکن و مسکو نيز مطيع شرايط و اقتضائات سياسي و ديپلماتيک حاکم خواهند بود.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد