از مورگان شوستر تا استراماچونی
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست اهورا جهانيان| ويليام مورگان شوستر در اواخر ارديبهشت ماه 1290 خورشيدي در راس يک هيات مستشاري اعزامي از ايالات متحده امريکا، وارد ايران شد تا به امور ماليه دولت فلکزده قاجار سر و سامان دهد. قجرها مورگان شوستر جذاب و کاردان را به عنوان خزانهدار کل دولت ايران استخدام کردند و مقراض اصلاح را در اختيارش نهادند تا قباي ماليه دولت را چنانکه بايد ببرد و بدوزد. اما اقامت شوستر موطلايي در ايران چندان طولاني نشد. روسها که مخالف حضور اين امريکايي مصلح در دولت مفلس قاجاريه بودند، به ايران اولتيماتوم دادند که اگر مورگان شوستر از ايران خارج نشود، قشون روسيه با ايران وارد جنگ خواهد شد. اولتيماتوم روسها 48 ساعته بود و قشون آنها آماده بود از رشت به ساير ولايات ايران اعزام شود و طبق اولتيماتوم، هزينههاي لشکرکشياش هم بر عهده دولت ايران بود! مجلس شورا به اتفاق آرا اولتيماتوم روسها را رد ولي دولت از ترس قشون روس، مجلس را تعطيل کرد و اولتيماتوم را پذيرفت و مورگان شوستر را از ايران خارج کرد. صحنهآرايي خطرناک روسيه، اين دشمن قديمي ملت ايران که معلوم نيست به چه دليل نزد نخبگان و عامه مردم ايران چنانکه بايد بدنام نشده است، موجب شد حکم انفصال مورگان شوستر از خزانهداري کل ايران، شب کريسمس 1911 به وي ابلاغ شود و مورگان در اوايل سال 1912، برابر با دي ماه 1290، ايران را به مقصد امريکا ترک کرد. مورگان شوستر هفت ماه در ايران فعاليت کرد و به شهادت تاريخ، عملکردش مصلحانه بود و نويدبخش روزهاي درخشان و پاک در ماليه قاجاريه. عمر حضور آندرهآ استراماچوني در ايران دهه 1390، تقريبا به اندازه مدت فعاليت مورگان شوستر در ايران دهه 1290 خورشيدي بود. شوستر هفت ماه در ايران بود و استراماچوني شش ماه. استراماچوني هم مثل شوستر آمده بود اصلاحاتي اساسي را در حوزه کارياش رقم بزند، اما ضعف و ندانمکاري مقامات بالاترش، موجب رفتن زودهنگام او از ايران شد. با اين حال، اگر شوستر را روسها از ايران بيرون کردند، استراماچوني خودش از ايران رفت؛ رفتني که البته محصول رفتار مديران استقلال بود. اما پرداختن به قصه مورگان شوستر و مقايسه استراماچوني با شوستر چه دليلي دارد؟ دليل اين حکايت و قياس، اين است که ما در فوتبال ايران با مسالهاي به نام مربي خارجي روبهرو هستيم. مربي خارجي با هدف افزايش کيفيت فوتبال ايران به اين فوتبال تزريق ميشود. اما سوال اين است که آيا واقعا تيمهاي استقلال و پرسپوليس به مربي خارجي نياز دارند؟ تيم ملي ايران به مربي خارجي نياز دارد، چراکه ما پس از انقلاب هيچ وقت با مربي ايراني نتوانستهايم به جام جهاني صعود کنيم. چهار صعود به جام جهاني، با وييرا و برانکو و کيروش (دوبار)، نشاندهنده کارايي مربي خارجي در تيم ملي ايران است. اما استقلال و پرسپوليس با مربي خارجي چه تاجي بر سر اين فوتبال زدهاند؟ آيا اين دو تيم در بيست سال و به خصوص 10 سال اخير که حضور مربيان خارجي در فوتبال باشگاهي ايران پررنگ شده، توانستهاند با مربي خارجي قهرمان آسيا شوند؟ نه. اگر افشين قطبي را مربي خارجي محسوب کنيم، پرسپوليس در دو دهه اخير با مربي خارجي چهار بار قهرمان ليگ برتر شده است (يک بار قطبي، سه بار برانکو) . استقلال هم با مربي خارجي در اين دو دهه، قهرمان ليگ برتر نشده است. اما آيا براي قهرماني در ليگ برتر نياز به مربي خارجي است؟ استقلال که نشان داده بدون مربي خارجي قادر است به قهرماني در ليگ برتر برسد، در 5 دوره از 9 دورهاي که ليگ برتر تاکنون در دهه 90 برگزار شده، تيمهايي قهرمان شدهاند که مربيشان ايراني بوده است. سه بار برانکو با پرسپوليس و يکبار هم کرانچار با سپاهان قهرمان ليگ برتر شدهاند. پس چرا استراماچوني از استقلال سر درآورد؟ شايد چون استقلال آخرين بار هفت سال پيش قهرمان ليگ شده و پرسپوليس طي اين هفت سال، سه بار ليگ برتر را فتح کرده است؛ شايد هم چون استقلال نميخواهد دوباره با امير قلعهنويي قهرمان ليگ برتر شود. قلعهنويي اعتبار اخلاقياش را در فوتبال ايران از دست داده و اين نکته قابل درک است که مديران استقلال نخواهند تيمشان را ابزار سروري قلعهنويي در فوتبال ايران بکنند. جواب اين سوال که چرا استقلال استراماچوني را به خدمت گرفته است، هر چه باشد، ربطي به ما ندارد؛ به شرط اينکه حضور استراماچوني در استقلال، موجب آبروريزي فوتبال ايران در دنيا نشود. اگر استقلال – و در واقع وزارت ورزش – از عهده مخارج مربي نامداري چون استراماچوني برميآيد، هيچ اشکالي ندارد او سرمربي استقلال باشد. اين نکته درباره حضور کالدرون در پرسپوليس نيز صادق است.