کيهان/ « فلافل با سس شستا، برادران کولبر و چند مسئله ديگر » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم محمد صرفي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
اگر کسي اوايل سال 92 به کما رفته باشد و امروز از کما خارج شود و اظهارات و مواضع سياسي اين روزها را بشنود، بيگمان فکر ميکند اردوگاه موسوم به اصلاحات-اعتدال در اين شش سال هيچ مقام و مسئوليتي به اندازه نگهبان سرويس بهداشتي پارک شهر هم نداشتهاند که اينچنين از موضع نقادانه و طلبکارانه با هر موضوع و مسئلهاي برخورد ميکنند. يکي از لزوم انتخابات آزاد ميگويد و ديگري از کمبود اختيارات مينالد، رئيسجمهور شش سال پيش و در آستانه مذاکراتي حساس و تاريخي از خزانه خالي گفت و سخنگوي دولت امروز مدعي و شاکي است که چرا واقعيتهاي تحريم را به مردم نگفتيم!
دو برادر جوان کولبر که براي لقمهاي نان دل به کوهستان زدهاند، گرفتار بهمن و برف ميشوند و مظلومانه جان ميدهند و آن جماعتي که هنرشان فروختن خود به کمپين انتخاباتي سياستمداران است و در اين معامله کثيف و پاياپاي، علاوهبر پاکت کلفت دمِ انتخابات، امتياز معافيت از ماليات را هم اشانتيون ميگيرند، چنان سوگواري به راه مياندازند که الحق والانصاف بايد به هنرشان در بازيگري دست مريزاد گفت و تف و لعنت را نثار داوران اسکار کرد که چنين بازيگراني را ناديده ميگيرند.
بازيگران فقط بر پرده سينما و بر صفحه تلويزيون نيستند. در انواع و اقسام کسوتها و هيبتها ميتوان آنان را ديد؛ از تکيه زده بر صندلي سبز بهارستان تا فعال حزبي و مطبوعاتي و مطرب و... اين بازيگران همگي يک ويژگي مشترک دارند؛ پررويي! بيشترين نفع و سهم را از امکانات و فرصتها بردهاند اما همينها بيشتر از همه غر ميزنند و طلبکارند. اين جماعت بهترين مصداق براي تاکتيک «بهترين دفاع، حمله است»، هستند. پاچه ورماليدههاي رانتجو و شکمسيري که سال را در اروپا عيد ميکنند و کريسمس را در کانادا جشن ميگيرند و «مردم، مردم» هم از دهانشان نميافتد و در غم و مشکلات مردم سرزمين خود سهيم هستند و اگر رندي بپرسد يکي از اين مشکلات مشترک را نام ببريد آنقدر از مرحله پرتند که ميگويند؛ «نميتونم ماهي 10هزار دلار براي پسرم تو آمريکا بفرستم»!
رسانهها که بايد صداي مردم، دماسنج جامعه و آمر به معروف و ناهي از منکر نسبت به اصحاب قدرت و ثروت و شهرت باشند، اغلب خود به بازيگري دونپايه در اين چرخه معيوب تبديل شدهاند و در مواردي چنان عمل ميکنند که انسان ميماند نام آن را چه بايد بگذارد؛ ناشيگري؟ غرض و مرض؟ ساديسم؟ خيانت؟ آخرين نمونهاش داستان ثريا بود. يک سايت زرد مايل به قهوهاي، داستاني پر سوز و گداز از ثرياي بيخانمان و آواره در حوالي تهران منتشر کرد که مجبور شده است براي يک ساندويچ فلافل، در قبري به سه مرد تن فروشي کند! خبر مثل بمب منفجر ميشود و وقتي در صدها سايت و کانال و هزاران صفحه شبکههاي اجتماعي بازنشر ميشود و روح و روان جامعه را به بازي ميگيرد، سايت مذکور يک خط مينويسد؛ «بنا به اطلاعات اشتباه که به خبرنگار ما ارايه شده بود اين موضوع با واقعيت ماجرا تفاوت بسياري داشت.» همين و تمام!
آنهايي که با کار خبري مقداري آشنا باشند و خبر را بخوانند، به راحتي ميفهمند که يک جاي اين خبر ميلنگد و قابل باور نيست. بيشتر شبيه يک سناريوي نمايشي است که ميخواهد فلاکت، بدبختي و کثافت را در قالب يک داستان کوتاه در ذهن مخاطب فرو کند. اخبار تلخ و تاريک از حوادث و فقر کم نيستند اما براي آنکه داستان متفاوت و خاص شود، بايد چاشني پورن، آن هم به شکلي خاص و دراماتيک به آن افزود و صحنه را چنان سياه و تعفنآميز چيد که مخاطب فرصتي براي فکر کردن در اصل ماجرا نداشته باشد. آيا در جامعه فقر نيست؟ بله هست. آيا تن فحشا نيست؟ بله هست، اما اين داستانسازي، داستان ديگري دارد و نبايد به سادگي از کنار آن گذشت.
آنهايي که آنسوي آب نشستهاند و پس از حوادث آبان ماه براي اصلاحطلبان بيانيه نوشتند و برايشان فرستادند و برخي حتي يکبار نخوانده و جملگي 77 نفر نپرسيده که اين بيانيه ضد امنيت و منافع کشور از کجا آمده و چه کسي آن را نوشته، امضايش کردند، بيکار ننشستهاند. براي اصلاحطلبان بيانيه مينويسند، براي رسانهها سناريو، براي فلان نماينده بزدل هم نطق ميان دستور و...
روزنامه رسمي دولت با عضو شوراي مرکزي حزب اتحاد ملت درباره اعتراضات مصاحبه کرده است. جلاييپور در اين مصاحبه وقايع تير 78، سال 88، 96 و امسال را با چوبي جادويي يک کاسه کرده و دليل همه اين وقايع را از موضع داناي کل چنين ميگويد: «حکمراني بد، تبعيضآميز، ناکارا و غيرپاسخگو.» دلايل ظاهراً موجهي ارائه شده است. بهخصوص که آقايان در فرنگ درس خوانده و الگو و قبلهشان هم همانجاست. اما اينجا هم مثل سناريوي ثريا يک جاي کار ميلنگد. دولتي را بر سر کار آوردهاند و از آن حمايت کردند و ميکنند که رئيس سازمان خصوصيسازياش متهم هپلي هپو کردن است و آب خنک ميخورد و يکي از مسئولانش با کمال افتخار گفته بود کاملاً طبيعي است که پستهاي آب و ناندار اقتصادي در شرکتهاي دولتي مانند زيرمجموعههاي شستا، به فعالان ستاد انتخاباتي آقاي روحاني برسد!
ميدانيد به اين نگاه چه ميگويند؟ انگليسيها به آن Spoils system ميگويند که نقطه مقابل شايستهسالاري است. نام اين سيستم مديريتي و حکمراني از گفتار يک سناتور آمريکايي به نام ويليام ال. مارسي مشتق شده است. مارسي در جريان انتخابات رياستجمهوري ۱۸۲۸ با اشاره به پيروزي اندرو جکسون گفته بود: «غنايم به فرد پيروز تعلق دارند.» جکسون هيچ ابايي از پيادهسازي اين سيستم مبتني بر کسب پيروزي-جمعآوري غنيمت نداشت و علناً ميگفت: «من عقيده دارم آنچه به خاطر بقاي شغلي مقامات اداري از دست ميدهيم، بيشتر از آن چيزي است که به سبب تجربه آنها عايد ما ميشود؛ بنابراين با تعويض مقامات اداري و با توجه به وفاداري روشن و بارز آنها به حزب، مزاياي بيشتري عايد شده و حتي فساد کاهش مييابد.»
به اعتراف خود آمريکاييها نتيجه اين سيستم معيوب و بيمار که تقريباً در سراسر قرن 19 بر اين کشور حاکم بود، چيزي جز فساد و ناکارآمدي نبود. سال 1881 جيمز آبرام گارفيلد رئيسجمهور وقت آمريکا ترور شد. ضارب نه مخالف گارفيلد بود و نه تروريست و جاني. چارلز گيتو از فعالان سياسي و حاميان گارفيلد بود. به او وعده داده شده بود که در دولت جديد پستي نان و آبدار خواهد گرفت. رنداني پست را ربودند و سر گيتو بيکلاه ماند. او که در پيروزي نقش داشت اما از سفره غنايم کنار گذاشته شده بود، با شليک دو گلوله در ايستگاه راه آهن واشنگتن، انتقام خود را از رئيسجمهور آمريکا گرفت.
ترور رئيسجمهور به دست وکيل جوان، سيستم سياسي آمريکا را دچار شوک کرد. نتيجه اين شوک، تصويب قانون مشهور پندلتون در سال 1883 بود. قانوني که بساط
Spoils system را جمع کرد و روساي جمهور ديگر حق نداشتند مناصب دولتي را به مثابه غنايمي ميان حاميان و اطرافيان خود تقسيم کنند.
حال بايد از اين فرنگرفتهها و شيفتگان غرب پرسيد، شما براي حکمراني خوب چه کرديد؟ کدام قدم را برداشتيد؟ کدام طرح و لايحه را تنظيم و تصويب کرديد؟ رفقاي شما حتي حاضر به اعلام عمومي اموال خود نيستند. با شفافشدن آرا در مجلس مخالفت کردند. تصميمهاي کلان اقتصادي را در پستو ميگيرند و همچون خشم شب با رعايت کامل اصل غافلگيري اجرا ميکنند و يک هفته بعد با خنده ميگويند من هم صبح جمعه فهميدم و...
وقتي چنين دار و دستهاي از حکمراني خوب، رفع تبعيض، حق اعتراض، صداي مردم، کولبر، کارتنخواب و امثالهم ميگويند، مرغپخته به خنده و انسان باشرف به گريه ميافتد و آرزو ميکند کاش به کما برود و روزي بيدار شود که اين حجم از پررويي و چندرويي را نبيند.
بازار