سرمقاله شرق/ کدام سلبریتی
شرق/ « کدام سلبريتي » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سيدمصطفي هاشميطبا است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: لفظ سلبريتي ظاهرا به کساني اطلاق ميشود که با داشتن شهرت در جامعه طرفداراني فراوان پيدا ميکنند و در فضاي مجازي دنبالکننده (فالوئر) زيادي دارند.براي چهرههاي مشهور هنري و ورزشي امروز از اين لقب استفاده ميکنند و برخي از مردم که فقط به ظواهر بسنده ميکنند و از عمق وجودي افراد بياطلاعاند، خود را بهعنوان دنبالکننده مطرح ميکنند؛ اين نه به معني آن است که سلبريتيهاي مشهور همگي از عمق پاکيزهاي برخوردار نيستند بلکه به اين معني است که بدون داشتن علم و اطلاع از ماهيت وجودي افراد، امروزه دنبالکنندهها (فالوئرها) به آنان گرايش پيدا ميکنند.اما ببنيم سلبريتي واقعي کيست؟ کيست که نداند امروز در ادبيات تاريخي ما ميتوانيم از کاوه آهنگر و آرش کمانگير بهعنوان سلبريتيهاي مورد پسند مردم ايران ياد کنيم؛ اسطورههايي که براي ماندگاري ايرانزمين جان دادند.در زمينه ادبيات بيگمان سعدي و حافظ و فردوسي و مولوي کساني هستند که به معني واقعي سلبريتيهاي تاريخ ادب ما را تشکيل ميدهند و شهرتشان علاوه بر ايران در اقصي نقاط جهان عالمگير شده است و بهقول خود سعدي، ذکر جميل سعدي در افواه عوام افتاده و صيت سخنش در بسيط زمين رفته است. بسيارند آنان که در طول تاريخ در خدمت ايران و ايراني بودهاند و اين کشور را از گردابها رهايي بخشيدهاند و امروز نام آنان شهره شهر شده از دانشمندان ايراني تا سردار ملي، يعني ستارخان و علماي ديني نجاتبخش و شهيداني مانند خرازي، همت، جهانآرا، فلاحي، ستاري، شيرودي و ديگران که همه وجود خود را تقديم ايران و ملت ايران کردند.ميخواهيم اين اشتباه را برطرف کنيم که بگوييم سلبريتيها فقط به برخي هنرپيشگان و احيانا ورزشکاران محدود نميشود. جانهاي عموم مردم به دنبال کساني است که براي مردم و کشور جان ميدهند و اگر فردي اين خصيصه را نداشته باشد، فقط يک ظاهر عوامفريبانه از خود نشان ميدهد.اگر برخي از سلبريتيهاي مشهور هزاران يا چند ميليون فالوئر دارند، امروز بايد از يک سلبريتي که دهها ميليون فالوئر حضورا و نه در صفحات مجازي او را دنبال کردند ياد کنيم و او کسي جز قاسم سليماني نيست. کدام سلبريتي را ميشناسيد که مردم همه شهرها اينچنين دنبالکننده او باشند و دهها ميليون انسان او را بدرقه کنند؟ اين را براي اين مينويسم که آنان که امروز سلبريتي شناخته ميشوند و از فضاي جامعه بهنفع خود استفاده کردند، بدانند کساني که پيشمرگ آنان شدهاند نبايد مورد کنايه و بياعتنايي قرار گيرند.چگونه شهيدي ايراني در کشورهاي مختلف جهان مورد حمايت و بزرگداشت قرار ميگيرد (از جمله در هندوستان به روايتي در صدها شهر) و در کشورش ازسوي برخي عناصر مورد بيمهري؟خود اروپاييان بهتر ميدانند که شهيد سليماني و ساير شهداي حرم نهتنها به ايران و سوريه و عراق و مردم آنها کمک کردند که شايد بزرگترين خدمت را به اروپاييان کردهاند و اينان در پاداش به او، سکوت کرده يا برخي از آنان به دريوزگي آمريکا از ترور او پشتيباني کردند. اروپاييان خود ميدانند که گرچه داعش را در ابتدا آمريکا و عربستان و اسرائيل تشکيل دادند و هدفش گسترش اسلامهراسي و تجزيه سوريه و عراق بود، اما ايدئولوژي آن که نفرت از شيعه و سني غيروهابي بود، در ردههاي مختلف طبعا، ناآگاه از اهداف مؤسسان آن به يک حرکت تندروانه مذهبي -که البته مسيحيان و اروپاييان نيز از عداد اهداف آن بودند- گسترش يافته و مييابد و هيچ استعبادي در اين مورد وجود ندارد. يک حرکت يا يک جنبش که در ابتدا با هدف مشخص تشکيل ميشود، در لايههاي آن، بهويژه همراه با گذشت زمان به شعباتي مختلف و ازجمله به ضد آن منجر ميشود. لايههاي پاييني داعش يقينا هدفشان پس از استقرار، اروپا و اروپاييان ميبود و به همين دليل اروپاييان بيش از همه بايد قدردان شهيد سليماني و شهداي حرم باشند، همچنانکه اسرائيل خطري بالقوه نهتنها براي مسلمانان منطقه که براي اروپاييان است و بمبهاي هستهاي آن قبل از آنکه کشورهاي اسلامي را هدف قرار دهد اروپا را ويران ميکند... به اعتقاد آنان بيشترين ظلم به يهوديان ازسوي اروپاييان همواره صورت گرفته و آخرين آن موضوع هولوکاست است که ازسوي آلمان نازي ايجاد شد و امروزه اروپاييان همواره به نژاد يهود ديدگاه تحقيرآميز دارند؛ هرچند قوانيني در حمايت از صهيونيسم و يهوديان تصويب کردهاند. داعشيها که ما را رافضي و مجوس و آتشپرست ميخوانند، قتل مردان و اسارت زنان و کنيزي ما را واجب ميدانند و ديگر نميگويند اين خانم و آقا سلبريتي و روشنفکر هستند و با پديدآورندگان ما مبارزه نکردهاند. ديديم که تنيچند از آنان که خود را سلبريتي ميدانند، در پي سقوط هواپيمايي اوکرايني به اظهارات و اقداماتي دست زدند و آگاهانه يا ناخودآگاه همه جانفشانيها و فداکاريهايي را که مردان دلاور ما انجام دادند زير سؤال بردند در حالي که همه آنان که سلبريتي خوانده ميشوند، وظيفه داشتند در شهادت سردار سليماني خود سينه سپر کرده و پيشاپيش مردم او را بدرقه کنند و وقتي پاسخ شنيدند که اگر حاج قاسم و حاج قاسمها نبودند چه ميشد، ميگويند چرا اينها را به رخ ما ميکشيد؟ بايد هم به رخ آنان کشيد چراکه چه بخواهند و چه نخواهند بر گردن آنان دين بزرگي است، به بزرگي جغرافياي ايران از حاج قاسم سليماني. ميتوانيم در برابر برخي ناملايمات به آنها حق بدهيم اما آنان ذاتا حق ندارند از حقشناسي نسبت به خدمتگزارانشان طفره روند. گويي برخي از آنان ديندار نباشند و حريم حرم پاکان ديني چون حضرت زينب عليهاسلام براي آنان مهم نباشد اما نبايد به حفظ حدود و ثغور کشوري که در آن به دنيا آمده، رشد کرده، تغذيه کرده و مشهور شده تعصب و اعتقاد داشته باشند؟ و سربازان و مرزداران و جاننثاران ميهن را پاس بدارند. من شاهد پارهشدن ميزناي و شکستن ابروي علي دايي بودهام، من شاهد سقوط وزنه بر شاهين نصيرينيا و برخواه بودهام، من شاهد تمرينات سخت و توانفرساي کشتيگيران بودهام، من شاهد تلاشها و سختيهاي برخي هنرمندان براي ايفاي نقششان بودهام اما شاهد قطع دست و پاي رزمندگان و متلاشيشدن بدن آنها نبودهام اما آثار آنها را ديدهام. خود قهرمانان ورزشي بهخوبي اذعان دارند که هيچ تناسبي بين اين دو نوع آسيبديدگي نيست. پس چگونه برخي با اقدامات و اظهارات خود جانبرکفان ميهن را زير سؤال ميبرند؟ در اينکه ما طرز فکرهاي متفاوتي داريم، ترديدي نيست و هيچ نوع انديشهاي را نميتوان بدون خواست و قانعکردن فرد تغيير داد و همه ما بهعنوان ايرانيان حق اظهار نظر، انديشيدن و بيان نقطه نظرات خود را داريم اما دعوت به جنجال آن هم عليه مدافعين امنيت کشور و تضعيف نهادهاي خدمتگزار واقعا از عقل سليم بهدور است همچنان که سخن آن خانمي که مخالفان طرز انديشه خود را تشويق به ترک کشور کرده و بعد عذرخواهي کرد، سخيف است؛ هر چند شجاعت عذرخواهي داشت. اما آن که دعوت به جنجال و آشوب کرده است، هرچند خود را روشنفکر و سلبريتي ميداند، نه تنها از حرف و حرکت خود عذرخواهي نکرده که زبان باز کرده است که چرا از داعش سخن ميگوييد. اگر همه ما با يکديگر اختلاف نظر داريم، حق داريم سخن خود را بگوييم و يکديگر را تحمل کنيم و اگر خود را روشنفکر ميشماريم، به طريق اولي بايد اين حق را براي ديگران به رسميت بشناسيم و با احترام دهها ميليون هموطن که سردار خود را بدرقه کردند به پا بايستيم و سر خم کنيم و در اينجاست که روشنفکر واقعي خود را ميتواند به راستي بنماياند. اگر با هم اختلاف نظر داريم، همه ما بايد براي حفظ ميهنمان همسو شويم و هجوم دشمن را خنثي کنيم. صداهاي تبليغاتي مغربزمين دائما ميگفتند و ميگويند که ايران حرف منطقي ندارد و از مذاکره طفره ميرود و آشوبطلب است. مگر ايران با 1+5 از جمله آمريکا مذاکره نکرد، از برخي حقوق خود صرفنظر کرده و معاهدهاي را امضا کرد که امضاي همه کشورها از جمله آمريکا ذيل آن بود. چه شد که با وجود انجام همه تعهدات ايران، آمريکا از آن خارج شد همچنان که از پيمان پاريس و توکيو و نيز يونسکو خارج شد. آقاي يا خانم سلبريتي که در مقابل پاسداران و مرزدارانمان ايستادهاي، آيا تاکنون يک سطر در محکوميت ترامپ نوشتهاي؟ آيا روشنفکري شما فقط بايد در مقابل همميهنان سربدارتان باشد. هرگز طعم اسارت را نچشيدهاي که خود را در اين کشور اسير ميداني. اصلا ميداني چه بر سر اسراي بوسنيايي و ايزدي و سوري آمده است؟ همه ما در زمينههايي که خلاف نظر ماست، حق مخالفت و بيان آن را داريم و حتي اگر هم از ما سلب شده باشد، در مقابل يک فاسد زورگوي بيآبروي مهاجمِ بيمنطق که به سرقت نفت سوريه و پول عربستان پرداخته و هموطن فداکار ما را ناجوانمردانه شهيد ميکند، نبايد سکوت کنيم. شايد به اين دليل حرفي نميزنيم تا اگر به آن ديار رفتيم از ما استقبال کنند و ما را عزيز بدارند. در تمام تاريخ، ايران همواره با خونهاي دلاوران خود ايستادگي کرده و نه با افرادي که ديگران را بيش از همميهنان خود دوست دارند. حرفت را بزن همچنان که همواره گفتهاي، اما از سربازت که از من و تو و ديگر هموطنان پاسداري و حراست ميکند، با صداي بلند دفاع کن و بر دشمن نابخرد که ميهنمان را ميخواهد تجزيه کند با کلامت يورش ببر، از آزاديات دفاع کن، حقوق ازدسترفتهات را بخواه اما دوست را بشناس و دشمن را محکوم کن با صداي بلند تا به يک سلبريتي واقعي تبديل شوي.