بازگشت سینما به خیابان
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست امير مهنا/ ديرزماني بود که سينماي ايران به دور از پرداختن به دغدغههاي اجتماعي، پا در راهي گذاشته بود که باعث ساخته شدن آثاري به نام «فيلم آپارتماني» شد. نکتهاي که بسياري از منتقدان، لزوم برونرفت از آن را گوشزد ميکردند. همه ما خوانده و شنيدهايم که فيلمسازي چون «ژان لوک گدار»، زماني اين پيشنهاد را مطرح کرد که سينما براي ماندگارياش، چارهاي جز اين ندارد که بيشتر به ميان مردم برود و آينه تمامنماي جامعه باشد. موجي که هماکنون از آن به عنوان «سينماي نو»ي فرانسه ياد ميشود. به نظر ميرسد جرياني که در سينماي ايران راه افتاده، ديگر قصد ندارد بر پايه سينماي «از ونک به بالا» حرکت کند و آنچه در آثار به نمايش درآمده در سي و هفتمين جشنواره فيلم فجر شاهد هستيم، رگههايي موثر از اين نوع نگاه ديده ميشود. سيوهشتمين جشنواره فيلم فجر گرچه امسال با اما و اگرهاي فراواني روبهروست که مجال پرداختن به آن، هدف اين گزارش نيست اما از آنجايي که ممکن است بسياري از هموطنان در اين رويداد فرهنگي بخواهند سهمي کوچک از آن داشته باشند، گزارش فوق حولمحور مساله نزديکي هنرسينما با مردم کوچه و بازار تنظيم شده است. موضوعي که رگههاي آن را در جشنوارههاي چند سالهاخير شاهد بوديم اما جشنواره امسال به لحاظ تعدد اين رويکرد به اوج خود رسيده است. هنر سينما،ازآنجمله هنرهايي است که در سطحجهان به عنوان صنعتي پولساز به رسميت شناخته ميشود و به دليل سازوکاري که بر آن حاکماست، چارهاي ديگر هم به جز انتخاباين راهندارد. در هنر سينما حرف اول را کسيميزند که قدرت تهيهکنندگي بالايي داشتهباشد و به همين دليل جامعه هدف آن نيز، آدمهاي برخوردار هستند. يعني آدمهايي که به قول معروف دستشان به دهنشان ميرسد و پرداخت بهاي يک يا چند بليت براي مشاهده يک فيلم، چندان مشکلي برايشان ايجاد نميکند و بديهياست فيلمي که به مذاق چنين آدمهايي خوش ميآيد، فيلمي از نوع پسند اقشار فرودست نيست و درست در همين بزنگاه است که هنر بايد با صنعتي نه چندان مهربان کنار بيايد و سطحتوقعات سرمايهگذار نگران ازبرگشت سرمايه ازيکسو و عطش پرداختن به مسائل کفاجتماع ازسويي ديگر را برآوردهکند. سينماي ايران در چندسالهگذشتهنشان داده که قصد ندارد درچارچوب هميشگي توجه به بالانشينانقدم بردارد و بر همين اساس شاهد ساختهشدن آثاري هستيم که شخصيتها و موضوعاتشان نه براي اولينبار بلکه دوباره درمرکز توجه قرار گرفتهاند. نکتهاي که در جشنواره سيو هشتم نمود و بروزي مشهودتر دارد. به عنوان نمونه به چند فيلم به نمايشدرآمده در اين جشنواره اشارههايي داريم که ميخوانيد. شناي پروانه| ساخته محمد کارت فيلمسينمايي «شنايپروانه» بر اساس تکنيکي ساختهشده که مورد علاقه همه مخاطبان سينما در سطوحگوناگون اجتماعي يعني «تعليق» است. شناي پروانه شايد داستاني مانوس نداشته باشد اما پرداختن به شخصيتي که ممکناست خيلي از ما بانوع زندگياش همسو و همدلنباشيم، همان نکتهاي است که بايد بيشتر مورد توجه قرار بگيرد. بازي درخشان «امير آقايي» در نقش يکي از گندهلاتهاي تهران و بازي«جوادعزتي» در نقش يکي از طرفدارانش، ذهن تماشاگر را به سويي ميکشاند که شايد درسينماي پس ازانقلاب کمسابقهباشد. کارت در اين فيلم به جاهايي سرک کشيده که هم ميترساند و هم عبرتانگيز و آموزنده است. پرورش شخصيتهايي که ممکن است به وفور نامشان را شنيدهباشيم اما هيچکدامشان را از نزديک نديدهايم، اين امکان را براي مخاطب ايجاد ميکند که لايهاي ديگر از زندگي پنهان بعضيازآدمها را درک و دريافت کند. آدمهايي متعلق به قشري که نميتوان به راحتي کنارشان نشست و هضمشان کرد. کارت با اينفيلماش بيشتر در نقش يک خبرنگار اجتماعي شجاع وارد عملشده است. خبرنگاري که ما را با جهاني ناشناخته که در پيرامونمان جريان دارد مواجه ميکند. موضوع اصلي فيلم شناي پروانه درست همانچيزي است که بدنه کف جامعه را ارضا ميکند و توانايي اين را دارد که با شبيهسازي يک شخصيتمعروف اما ناآرام، پاي بخشي ديگر ازمردم بيگانهبا سينما را به سالنهاي تاريک باز کند. همانگونه که يک منتقد هم گفته، فيلم شناي پروانه شايد شاهکار نباشد، اما داستان خوبي است. مثل آرامش غمباري که صبح فرداي حادثه، هوار ميشود روي دل ببيننده. مثل دردي که بايد بماند گوشه جگر تا هميشه و بيرون نريزد هيچوقت. مثل آنچه هست، ولي بهتر است که بگوييم نيست. مثل آنها هستند، بهتر که نبينيمشان. مثل قسمهاي معتاد و مشروبفروش، گناهکار و آدمفروش، که شايد اعتقادي دارند ته ته دلشان، راحتتر که بگوييم ندارند. تومان| مرتضي فرشباف فيلم»تومان» ازآن فيلمهايي نيست که بيننده را دچار لذت کند چون اين فيلم هم مانند ديگر فيلمهايي ازجنس مردم و کوچهو بازار، به سراغ شخصيتهايي رفته که ممکناست درنگاه اول نتوانيم ارتباطي محکم باآن برقرار کنيم چون در اين فيلم نه از جلوههاي ويژهخبري هست و نه ازچهرههاي زيبا. اين فيلم روايتگر قشري ازجوانان است که بيدليل يا با دليل، پا درراهي گذاشتهاند که مورد پسند هيچ خانواده محترمي نيست. فيلمي با محوريت توجه خاص به مخاطب عام. آنچه دراين فيلم اتفاق ميافتد، نوعي نگاه تربيتي غير مستقيم به خانوادهها درقالب ساخت شخصيتهايي ولنگار است. شخصيتهايي که به ظن خود سرخوش و شادند اما آنچه که تماشاگر برداشت ميکند، نوعي از بيهودگي است که درقالب يک خردهفرهنگ شايد ارزش به حساببيايد. شيوهزندگي استوار بر شرطبندي و قمار که کار را به جاهايي ديگر هم ميکشاند، درست همانچيزي است که مورد توجهفيلمساز است. توجه به بخشي از بدنهجامعه که درسينماي ما محلي ازاعراب نداشته، نشان ميدهد که کارت، فيلمسازي ازجنس اجتماع و نگران از پرورش چنين شخصيتهايياست. شخصيتهايي که نه متعلقند و نه مطلق بلکه آدمهايي بهشدت معلق محسوب ميشوند که نه ميتوان صددرصد نفيشان کرد و نه صددرصد پذيرفتشان. شخصيتهاي فيلم کارت ظاهرا آدمهايي محکوممحيطند. آدمهايي که تا حدودي خوب ازکاردرآمدهاند و تاثيرشان را بر بينندهميگذارند. درباره اين فيلم گفته شده که حاوي سويههاي سوء تعليمي و آموزههاي نامناسب تربيتي همهست. موضوعي که به احتمال زياد به صحنههاي شربخمر و ساخت مشروب و شيوههاي قمار است. صحنههايي که فيلم فوق بدون داشتن آنها قطعا چيزي کم دارد. تاکيد فيلم«تومان» به موضوعاتي که ممکن است ازنگاه يک بيننده ايراني ناملموس به نظر برسد، درست همان تلنگرتربيتي و مصداق بارز اين حرف است که آنچه ما در ظاهر نميبينيم، نشان ازوجود نداشتنش نيست. تومان فيلمي ناتوراليستي است و جذابيتهاي اين نوع از هنر تاحدودي زندهکردن حسهاي تجربهنشده مخاطباست. روز صفر| ساخته سعيد ملکان موفقيت فيلمي چون «شبي که ماه کامل شد» نشان داد که جزئي از بدنه جامعه بيخبر از رسانه، آنچه را که بايد پيرامون يک شخصيت خونريز و بدانند، درک کنند. نکته جالب توجه درباره اين فيلم، نمايش گسترده آن در استان محروم سيستان و بلوچستان و استقبال مثالزدني بود. موضوعي که سعيد ملکان را وادار کرده، سويي ديگر از زندگي رهبر خودخوانده گروه موسوم به جندالله را واکاوي کند. اين فيلم که به راحتي ميتواند با گروههاي مختلف اجتماع ارتباط برقرار کند، داستاني است که بارها مطرحشده و قتلهاي وحشيانه گروهي با هدفي نامعلوم را به تصوير ميکشد. تعقيب و گريزهاي اطلاعاتي به دنبال پيدا کردن ردپايي از عبدالمالک ريگي و همچنين ريتم نسبتا تند فيلم، تماشاگر را تا آخرين لحظهها با خود همراه ميکند. هنر سازنده اين فيلم در اين است که با وجود آشنايي مخاطب باروند فکري ريگي، بازهم از او شخصيتي ساخته که انگار نامش براي نخستينبار مطرحميشود. به دليل حساسيت موضوع و دلزدگي مردم ناحيهاي که ريگي ادعاي دفاع از آن را داشت، اين فيلم هم بدون شک درآن منطقه مورد توجه ويژه قرار خواهد گرفت. آبادان يازده 60| ساخته مهردادخوشبخت داستان فيلم«آبادان يازده 60»، داستاني کاملا اجتماعي و مردمي با محوريت جنگاست. اين فيلم از آن جهت يک فيلم مردمي است که سازندهتلاش نکرده خود را در پس شهرت بازيگران معروف پنهان کند. نوع نگاه فيلمساز به موضوعي چون جنگ و زاويهاي که تاکنون نديدهايم، نشان ميدهد که توجه به مناسبات اجتماعي براي او، رنگو بوي بيشتري از نفس جنگ دارد. اغلب فيلمهايي که تاکنون بر اساس حال و هواي جنگ ديدهايم، متکي بر جلوههاي ويژه و انفجار و خون و... است. يعني اينکه فيلم جنگ فقط فيلمجنگاست اما در «آبادان يازده 60»، سرگذشت يک رسانه مد نظر است. رسانهاي که در زمان خود به عنوان قابل اعتمادترين رسانهها مطرح بود. راديو نفتآبادان، به دليل سابقه طولانياش در امر اطلاعرساني به عنوان نخستين رسانه شنيداري ايران، درزمان جنگ ايران و عراق به کلي نابود شد و عوامل فيلم آبادان.... راه افتادهاند که سرنوشت تلخ اين راديو را براي بيننده روايت کنند. روايتي دلنشين که به دليل بکر بودن بهشدت جذاب است. درخت گردو| ساخته محمدحسين مهدويان موضوع بمبارانهاي شيميايي در شهر حلبچهعراق و سردشتايران، موضوعي تلخ و غمبار است که بارها توسط ارتش صدامحسينتکرار شد. آنچه دراين ميان مغفولمانده، سرنوشت مردمياست که در محل خانهو کاشانهخود مورد بدترين حملهها قرار گرفتند.يعني همان موضوعي که ذهن مهدويان را به خود مشغول کرده است. مهدويان نشان داده که در ساختن فيلمهايي با محوريت خشونت انسان بر انسان موفق است و در اين فيلم هم به ساخت موقعيتهايي نائل آمده که حسهمدردي پنهاني که رفته رفته رنگ فراموشي به خود گرفته را زندهکرده است. «درختگردو» فيلمي نوستالژيک است که نسل کنون چندان از آن خبر ندارد. آنچه دراين فيلم اتفاق افتاده، همگامي بيننده از هرطيفي با موضوعي تاريخي است. موضوعي که سازنده فيلم تلاش دارد پلي ميان آن با زمانه امروز ترسيمکند. چند منتقد فيلم، اين اثر مهدويان را فيلمي اشکانگيز دانستهاند. فيلمي که ظاهرا براي جشنوارههاي خارجي ساختهشده اما حقيقت ايناست که اشکانگيزي فوق، همان نياز يادآوري موقعيتهايي است که بايد بيشتر از اينها مورد توجه قرار گيرند. «روز بلوا» ساخته بهروز شعيبي يکي از موضوعاتي که اين روزها بهشدت ازسوي مردم دنبال ميشود، موضوع اختلاسهاي گسترده و فسادماليدر ابعاد بزرگ است. موضوعي که سينماي ما تاکنون به آن ورود نکردهبود. گرچه موضوع فساد در قالب رشوه و... هرروزه سرخط اصلي بسياري از رسانههاي مکتوب است اما شعيبي تلاش کرده موضوع فوق را بر پرده سينما و براي مخاطب عام هم زندهکند. روز بلوا از آنجهت فيلمي مردمي است که سوژهاش يکي از دغدغههاي بزرگ جامعه ماست. حاج آقا بديعي روحاني جواني است که برنامههايش در تلويزيون باعث شده شهرتي به هم بزند. سکانس ابتدايي فيلم به حضور او در تلويزيون ميپردازد. به نظر ميرسد حرفهاي روحاني جوان (با بازي بابک حميديان) آنقدر منتقدانه است که در اتاق فرمان همه به تکاپو افتادهاند و خانم کارگردان برنامه در گوشي خانم مجري مدام تکرار ميکند که حرف را عوض کند تا روحاني معترض سر برنامه را به باد ندهد. حاجي اما به چهچيزي معترض است؟...و همين اعتراض است که هسته اوليه فيلم را تشکيل ميدهد. همانگونه که در تعريف اين فيلم ميخوانيم، سپردههاي مردم در موسسه مالي و اعتباري را بالا کشيده و فرار کرده. نکته اينجاست که اموالي به نام عماد بديعي روحاني جوان زدهاند، چکهايي امضا کرده و معاملههايي به اسم او انجام شده که حسابي پايش را به اين پرونده کشيده. هم آبرويش در خطر است و هم دينش. و او کسي است که هم آبرويش برايش اهميت بسيار دارد و هم دينش و همين ماجراهاست که فيلم را پرکشش و قابل تحملميکند. لباس شخصي| ساخته امير عباس ربيعي ماجراي سرنوشت حزب توده در ايران را همه ميدانند و کسي که به سراغ موضوعي با محوريت اين حزب ميرود، بايد حرفينو براي گفتن داشتهباشد. ربيعي در فيلم لباس شخصي موفق شده فيلمي معمايي- اطلاعاتي را با هدف جذب تماشاگر عام کليد بزند. فيلمي که حاصلش بسيار خوب ازآب درآمده. يکي از نکات برجسته اين فيلم، استفاده سازنده از بازيگران کمتر شناختهشده است. بازيگراني که البته در کار خود عالي عمل کردهاند. گفته شده که فيلم فوق شباهت باورنکردني فضاسازي فيلم با فيلمهايي مانند «ماجراي نيمروز: رد خون» دارد اما نکتهاي که بايد درباره اين فيلمبه آن اشاره کرد اين است که حامل موضوعياست که تاکنون مغفول مانده. داستاني که بيشتر بر تخيل استوار است و مانند ماجراي نيمروز بر اساس واقعيتها ساختهنشده است. لباس شخصي فيلمي است که دهههاي پرتشنجچون دهه60 را به تصوير ميکشد و همين امر قطعا باعث خواهد شد که خيل تازهاي ازتماشاگر را به سينما بکشاند. خروج|ساخته ابراهيم حاتميکيا ابراهيم حاتميکيا، مدتي است که ازساختن فيلمهايي صرفا جنگي فاصله گرفته و توجهش معطوف به مسائل اجتماعي است. موضوعي که در فيلم خروج به اوج خود رسيده است. گفته شده که خروج فقط تجربه تازه حاتمي کيا در ساخت يک درام اجتماعي نيست؛ بلکه در ساخت هم تجربهاي جديد محسوب ميشود، فرامرز قريبيان ستاره سالهاي دور که مدتي است هيچ پيشنهادي را نپذيرفته حالا در فيلم معترض حاتميکيا نقشي اصلي را بازي ميکند که اين شروع يک تغيير در سينماي ابراهيم حاتمي کيا محسوب ميشود. يکي ازمنتقدان درباره اين فيلمگفته است که «خروج» او بسا خروج از قاعدههاي معمول سينماي او هم باشد. داستان فيلم «خروج» درباره تعدادي کشاورز پنبهکار يک روستاست که زمينهاي آنان را سيل از بين برده است و روايتکننده داستان سفر چند مرد از شهر دزفول به سمت تهران است، اين افراد که بر اثر سيل محصولاتشان را از دست دادند با وعدههايي رو به رو شدهاند که دروغ از آب درآمده و براي اعتراض به نهاد رياستجمهوري ميروند، اين دوازده پيرمرد با تراکتور از دزفول به سمت دفتر رياستجمهوري حرکت ميکنند که برخي از آنها به تهران نميرسند. توجه به مسائل و مشکلات افراد فرودست جامعه و نقد بخشي ازبدنه قدرت، قطعا توانايي کشاندن مردم کوچه و بازار به سالن سينماها را دارد. خون شد| ساخته مسعود کيميايي مسعود کيميايي به باور بسياري از منتقدان سينما، يکي از محبوبترين فيلمسازان براي قشر فرودست جامعه است. فيلمسازي که با آثار پيشين خود، حجمي متفاوت از تماشاگر را روانه سينماها کرده. کيميايي در فيلم «خون شد» داستان خانهاي قديمي را روايت کرده که همه چراغهايش خاموش است و هيچکس درآن زندگي نميکند تا اينکه در اين ميان يکي از ساکنين اين خانه ميآيد و همه چراغها را روشن ميکند. آنگونه که گفته ميشود، فيلم تازه کيميايي بيشتر از آثار ديگرش با بدنه عمومي جامعه پيوند خورده است. موضوعي که اميد ميرود سايه سنگين چند ساخته ضعيف اين فيلمساز را جبران کند. سهکام حبس| ساخته سامان سالور فيلم سينمايي «سه کام حبس» از آن جمله فيلمهاي است که به مدد استفاده از بازيگري چون محسن تنابنده سعي کرده است تا وجه مردمي بودن خود را حفظ کند. همانگونه که يکي از منتقدان گفته، نشان دادن مصايب اجتماعي به خودي خود بد نيست. سليقه ميخواهد و منطق داستاني و زيباييشناسي. با استعاره چاه فاضلاب نميشود تماشاگر را در مصيبت کاراکترهاي فيلم غرق کرد. براي روشن شدن حرفم اين آخر کار يک مثال از يک سکانس فيلم ميزنم. مرد روي تخت بيمارستان افتاده و از زن شيشه ميخواهد. زن در حالي که ناله و نفرين ميکند به مرد مواد ميدهد و بعد هم يک لامپ را ميشکند و به مرد کمک ميکند تا مصرف کند. به حدي سکانس زشت و عذابآوري است که حال تماشاگر بد ميشود و از هر دو کاراکتر فيلم بيزارتر ميشود. اين را مقايسه کنيد با سکانسي که سالها پيش در دهه 80 مهرجويي در فيلم «سنتوري» گذاشته بود. پدر علي سنتوري به خانهاش ميآيد و علي هم براي تحقير پدر و هم خودويرانگري از پدر ميخواهد مواد را به او تزريق کند. پدر با بازي درخشان مسعود رايگان در حالي که اشک ميريزد، سوزن را در رگ پسرش فرو ميکند در حالي که علي سنتوري زير لب ميگويد: مراقب باش. نره زير پوستم. سکانسي که در آن سالها براي ما تبديل به نمونهاي براي رابطه عجيب و غريب پدر و پسري و رنج دوگانه هر دو شد. تفاوت اين دو سکانس در تلقي کارگردان از اين است که فيلم چه کارکردي دارد؟ آيا بايد زشتيها را زشتتر نشان بدهد تا تماشاگرش را به زور تحت تاثير قرار دهد يا معتقد است، هنر يعني انتقال مفهومي که ميخواهي با نگاه زيباييشناختي. با همه تفاصيل سه کام حبس را ميتوان ازجمله فيلمهايي دانست که توانسته بخشي از جامعه فراموش شده را بر پرده سينما زنده کند. سالور در سه کام حبس داستان خانوادهاي سهنفره را روايت ميکند که در ظاهر، زندگي پرتلاشي براي رسيدن به آرامشي واقعي دارند. زوجي که هر کدام در شغل و حرفه خودشان شبانهروزي تلاش ميکنند تا تنها فرزندشان فرداي روشنتري داشته باشد. آنها خانه قديمي و پوسيدهاي دارند که هر سويش ويران شده اما روياي تحويلگرفتن خانه در حال ساختشان آنها را زنده نگه ميدارد. اما شناخت دقيقي از زندگي آنها نداريم و فيلم هم تلاشي براي نشاندادن آن به ما نميکند. در برابر آن، به سرعت به سراغ نمادگرايي ميرود. سهکام حبس حرفهاي بسياري دارد که از همان ابتداي فيلم آنها را مطرح ميکند. همه سکانسهاي فيلم با رنگ و لعابي خاکستري و چرک فيلمبرداري شده است. حقيقتي که سالور هم آن را تاييد کرده است. کارگردان تلاش کرده با نشاندادن خانه قديمي شخصيتهاي اصلي، ساختار ويران زندگي آنها را نجات دهد. تلاش نااميدکننده آنها در مسير بزرگکردن فرزندشان هم بخشي از اين نمادگرايي است. اينکه زن از ترس همسرش مخفيانه سيگار ميکشد اما نميداند مرد چه رازهايي براي پنهانکردن دارد. سالور مخفيگرايي ظالمانه اعضاي اجتماع در برابر مشکلات جامعهشان را به زيبايي به تماشاگرش نشان ميدهد. در صحنههايي که چاه خانه قديمي بالا ميآيد، کارگردان همه تلاشش را کرده تا همگامي آن با نمايانشدن مشکلات پنهانشده شخصيتهايش را نمايش دهد. اتفاقي که يکي از نمادگراييهاي ارزشمند فيلم را به يادگار ميگذارد. گردش شخصيتمرد در اين فيلم از مردي مسوول به آدمي که درنهايت معلوم ميشود هم بيمار است و هم معتاد ازآنجمله نگاههايياست که کمي به ساختار اصلي و خط و ربط کلي جور درنميآيد.