کدام خروج؟؛ نگاه "محمد قوچانی" به اثر تازه حاتمی کیا
روزنامه سازندگي/ متن پيش رو در سازندگي منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست عصر روز جمعه ۱۸ بهمنماه ۹۸ در حاشيهي پرحاشيهترين کنفرانس خبري جنشوارهي فيلم فجر، ابراهيم حاتميکيا ميهمان غيرمنتظرهاي داشت: حسامالدين آشنا مشاور فرهنگي رئيسجمهور روحاني که وارد سالن شد چشمها گرد شد و دوربينها چرخيد؛ هرچند که برگزارکنندگان جلسه چندان به روي خود نياوردند. از ميان خبرنگاران اما يکي از محمود گبرلو مجري و مدير جلسه پرسيد: محمدرضا شريفينيا در «خروج» نقش چه کسي را بازي ميکرد؟ آيا شباهت گريم او به حسامالدين آشنا نشان نميدهد که ابراهيم حاتميکيا دولت روحاني را نقد کرده است؟! سيوهشتمين جشنوارهي فيلم فجر دستکم سه فيلم سياسي ـ اجتماعي هيجانانگيز داشت: اول. «روز صفر» که درباره پرونده دستگيري عبدالمالک ريگي است، دوم «لباس شخصي» که دربارهي پرونده بازداشت سران حزب توده است و سوم «خروج» که درباره اعتراض مردم به حکومت است. هر سه فيلم يک رويداد واقعي و تاريخي از دوردست تا روزهاي نزديکتر را روايت ميکنند و به داستانپردازي براساس مستندنگاري ميپردازند. در پايان «لباس شخصي» و «خروج» تصاوير مستند و واقعي داستان ضميمهي فيلم شدهاند و البته ابراهيم حاتميکيا نهتنها کارگردان «خروج» است که مشاور «لباس شخصي» هم هست و ردپاي او همپا و همتاي محمدحسين مهدويان در «لباس شخصي» ديده ميشود و گرچه «روز صفر» سرمايهگذار و تهيهکنندهاي غير از سازمان هنري ـرسانهاي «اوج» دارد، اما ميتوان هر سه فيلم را در ژانر «سينماي استراتژيک» ردهبندي کرد؛ سينمايي که نه چون آثار نهادهاي حاکميتي «پروپاگاندا» است و نه چون آثار سينماگران اپوزيسيون «روشنفکرمآب» است. هر سه فيلم شمايلهايي از سياسيون ايران را به نمايش ميگذارند که در فضاي سياسي و اجتماعي روزگار ما بديل دارند. در «روز صفر» سعيد جليلي را ميبينيم که البته کمي بور شده است و به ياد ميآوريم که در مبارزات انتخابات رياستجمهوري سال ۱۳۹۲ مدعي شده بود که به دستور شخص او (به عنوان دبير شوراي عالي امنيت ملي) هواپيماي حامل عبدالمالک ريگي از آسمان به زمين آورده شده است، اما در فيلم «بدلِ جليلي» با شيوه دستگيري ريگي مخالف است و طلاييترين جمله فيلم را از زمان قهرمان روز صفر (مأمور امنيتي) خطاب به بدل جليلي ميشنويم: «اگر ايران را دوست داشتيد حال و روزمان اين نبود». در «لباس شخصي» به جز خيلي از رجال سياسي واقعي مانند نورالدين کيانوري، محمدمهدي پرتوي، رحمان هاتفي، هوشنگ اسدي و ديگر چهرههاي حزب توده، تصويري از يک مقام ارشد امنيتي ساخته شده است که شباهت بسياري با محمد شريعتمداري دارد و البته ناخدا افضلي فرمانده وقت نيروي دريايي ارتش که از سران مخفي حزب توده بود در فيلم حضور دارد. و سرانجام در نمايش «خروج» در سينما ملت کنار حسامالدين آشنا نشسته بودم که محمدرضا شريفينيا در قامت مشاور رئيسجمهور ظاهر شد؛ رئيسجمهوري که روحاني بود؛ با عمامهاي سفيد. و وقتي در کنفرانس خبري از ابراهيم حاتميکيا پرسيدند چرا رئيسجمهور را طوري به تصوير کشيده است که فقط و فقط حسن روحاني را نشان دهد؟! پاسخ داد ما با «رئيسجمهور شخصي» هم گرفته بوديم اما هيچجور در نميآمد که او رئيسجمهور است، گويي فقط بايد رئيسجمهور، روحاني ميشد تا رئيسجمهور شدنش به چشم بيايد! «خروج» اما همانطور که کارگردانش ميگويد بيش از آنکه دربارهي «اين» دولت يا «آن» دولت باشد دربارهي نهاد دولت است. دولت در کشور ما بد فهميده ميشود و آن را با قوه مجريه اشتباه ميگيرند، اما دولتي که حاتميکيا عليه آن خروج ميکند «فقط» دولت روحاني و قوه مجريه (government) موجود نيست، بلکه مطلق «دولت» (State) است. حاتميکيا به دولت روحاني «هم» اعتراض دارد، اما دولت را محدود به قوه مجريه يا دولت روحاني نميکند. فقط چون مهمترين نماد حاکميت، دولت (قوه مجريه) است و چون ممکنترين سطح انتقاد از نهاد دولت است و در همين دولت ميتوان رئيس دولت را ولو در لباس روحانيت نقد کرد، «خروج»، روحاني را به تصوير ميکشد. اما اين اصل داستان نيست، نهتنها ميتوان بلکه ميبايد دولت روحاني را نقد کرد، چون اين دولت از اساس براي «نقد» آمده است و اگر «دولت» را نتوان نقد کرد پس چه کسي را ميتوان نقد کرد؟! اما «خروج» را به نقد روحاني و آشنا فروکاستن، جفا در حق فيلم و دولت است. ابراهيم حاتميکيا ـ با همه انتقاداتي که به نوع مواجههي خشمگينانهاش با منتقدان وجود دارد ـ نه چپ است نه راست چراکه اصولاً سياستمدار نيست؛ فيلمساز است و کارگردان؛ و حرفش را در فيلمش ميزند که ممکن است فيلم خوبي باشد يا بد. حاتميکيا اگر سياستمدار بود به گونهاي حرف ميزد که دوست نرنجد و دشمن شاد نشود اما حاتميکيا همين است: هنرمند عزيزي که بهتر است فيلم بسازد تا در جلسهي مطبوعاتي شرکت کند. «خروج» را بسياري از منتقدان فيلم نپسنديدهاند اما منتقدان تنها مخاطبان «خروج» نيستند. مخاطبان اصلي «خروج» شهروندان عادياي هستند که به اندازهي سياستمداران يا منتقدان فيلم در نشانهشناسي اثر وقت صرف نميکنند و به رمزگشايي و راززدايي از ذهنيت کارگردان نميپردازند. قصد ندارم که همچون ابراهيم حاتميکيا اهميت سياستمداران يا منتقدان را انکار کنم که خود در ميانهي ايشان زيست ميکنم (هرچند که نه سياستمدار حرفهايام نه منتقد فيلم) اما اجازه بدهيد از ديد يک تماشاگر به فيلم نگاه کنيم:روايتي از اعتراض ملت به دولت ـ حاکميت که با قاببندي زيبا (تا لحظه خروج) و بازي درخشان (فرامرز قريبيان) شروع ميشود اما کمبود پيرنگ داستان و طولاني بودن سير سفر آن را بيجان ميکند، با وجود اين پايانبندي فيلم به خصوص از قم تا تهران دوباره فيلم را زنده ميکند. کمبود پيرنگ داستان البته ضعف فيلمنامه است اما اين ضعف ريشه در واقعيت مهمتري دارد و آن موضع کارگردان است. ابراهيم حاتميکيا آنقدر معترض هست (از آژانس شيشهاي تا امروز) که قبل از حوادث آبان ماه ۱۳۹۸ احساسات زير پوست جامعه را پيشبيني کند و فيلمي بسازد که اگر سازمان هنري ـ رسانهاي اوج رويِ آن سرمايهگذاري نميکرد هرگز ساخته نميشد، اما آنقدر معترض نيست که به دام «اعتراض براي اعتراض» (پوپوليسم راديکال يا آنارشيسم کور) بيفتد. همين تعهد به او نوعي محافظهکاري (به معناي مثبتِ کلمه در انديشه سياسي: حزم، احتياط، عقلانيت و دوري از هيجانزدگي) ميدهد که مانع از هيجان در فيلم و لاجرم سستي داستان ميشود. از منظر نقد فيلم و هنر سينما ممکن است اين يک خطاي راهبردي باشد اما حاتميکيا حتي سينما را براي سينما نميخواهد (نميدانم اين ضعف است يا قوت)، اما چه بخواهيم چه نخواهيم اين «خود» ابراهيم حاتميکياست. هيچ کدام از ما جاي او نيستيم که به جاي او تصميم بگيريم. اگر فيلم با همان انرژي سکانس اول در حمله بخشي به سد خاکي با تراکتور ادامه مييافت بايد در پايانبندي او با تراکتور به گيت پاستور حمله ميکرد. اما اين ديگر فيلم ابراهيم حاتميکيا نبود؛ فيلم تاد فليپس؛ «جوکر» بود که خشونت، تروريسم و آنارشيسم را تقديس ميکند.ابراهيم حاتميکيا البته «جوکر»ساختن را بلد است و بعيد است که نتواند خشونت را نشان دهد، اما چيزي در وجود اوست که مانع از اين کار ميشود: تعهد به نظمي که خودش در ايجادش نقش دارد، اما فکر ميکند کارگزاران آن نظم به آن خيانت کردهاند. گرچه به عنوان يک «مشاور سياسي» اين همه خشم ابراهيم حاتميکيا از مشاوران سياسي را درک نميکنم (نه فقط در «خروج» که در «باديگارد») اما او «مشاوران سياسي» را به عنوان عوامل محافظهکاري رجال سياسي قلمداد ميکند؛ نمادي از بورکراسي امنيتي؛ که در فيلمهاي قبل مانند آژانس شيشهاي، نيروهاي اطلاعاتي هم در کنار مشاوران سياسي نمادي از انحطاط سياسي تلقي ميشدند؛ که اينک هر دوي اين موقعيتها در چهره «مشاور رئيسجمهور» متجلي شده است و اين براي او يک موقعيت «دراماتيک» است. درام اما براي ابراهيم حاتميکيا (متأسفانه يا خوشبختانه) آنقدر اهميت ندارد که آرمانش را به پاي آن قرباني کند. به همين علت است که ابراهيم حاتميکيا هم «گزارش يک جشن» را ميسازد و هم «خروج» را. در کنفرانس خبري روز جمعه حاتميکيا براي نمايش «گزارش يک جشن» ابراز آمادگي کرد. فيلمي که من هرگز آن را دوست نداشتهام، اما ايکاش به نمايش درآيد تا هيجان حاميان جنبش سبز تخليه شود و شمايل ميرحسين موسوي و زهرا رهنورد در سينماي ايران به نمايش درآيد و روشن شود که براي ابراهيم حاتميکيا نه گرايش «اعتراض» که خودِ «اعتراض» اهميت دارد. روشنفکران و اصولگرايان «موج مرده»، «بهنام پدر» و «به رنگ ارغوان» را از ياد بردهاند و برخي از خبرنگارانشان از ابراهيم حاتميکيا در جلسهي خبري روز جمعه ميپرسند چرا دربارهي اعتراضهاي سياسي و اجتماعي فيلمي نميسازد! غافل از آنکه هرچه دربارهي اعتراض در سينماي انقلاب ساخته شده است نشان ابراهيم حاتميکيا بر پيشاني خود دارد. ابراهيم حاتميکيا چه کارهايش را دوست داشته باشيم چه دوست نداشته باشيم چه با فيلمهايش ارتباط برقرار کنيم چه ارتباط برقرار نکنيم مهمترين شمايل اعتراض در سينماي ايران است. «معترض متعهد»ي که گاه ممکن است فيلمهايش «دربيايد» و گاه ممکن است «درنيايد» اما او هنوز زنده است و نبض جامعه در دستش است. ميتوانيم با استدلالهاي ادبي و هنري و سينمايي خود را سرگرم کنيم و به درستي بگوييم «خروج» فيلم درخشاني نيست اما نميتوانيم از دلالتهاي سياسي و اجتماعي فيلم صرفنظر کنيم و از ياد ببريم اين مهمترين تصوير اعتراض در اعتراضآميزترين سال ايران پس از انقلاب اسلامي است. حرکتي مسالمتآميز اما معترضانه که از عمق جامعه از يک روستا شروع ميشود و قهرمانان آن نه جوانان هيجانزده که پيران دنياديدهاي هستند که نه ضدانقلاب که خود انقلابند و نه قصد براندازي که نيت اعتراض دارند و دولتمردان لَخت و سستي که حتي امکان برخورد ندارند. ابراهيم حاتميکيا برخلاف «جوکريستها» به سياسيون يک فرصت ميدهد: به اندازه يک سيگار کشيدن که هنوز صداي ملت را بشنوند. ابراهيم حاتميکيا نه ميتواند مانند «براندازان» حرفهاي از نظام عبور کند و نه همچون «مدافعان» وضع موجود از همه نظام حمايت ميکند. ابراهيم حاتميکيا اگر خشماش را کنترل کند اگر شکيبايياش را از دست ندهد اگر با حمله چپ به راست و با حمله راست به چپ نزديک نشود اگر ابراهيم حاتميکيا بماند (و بگذارند که بماند) هنوز «متعهدترين» معترض سينماي ايران است. «خروج» پيش از آنکه خروج باشد «هشدار» است. هشدار دربارهي «خروج» حاتميکيا اما از نوع «خروج» ضدانقلاب نيست. هرچند که در «خروجکنندگانش» همه گرايشهاي اجتماعي شريکند: زن و مرد، از ترک تا لر، از جوان تا پير، از روحاني تا کلاهي... ميدانيم که در روزگار ظهور نسل تازه سينماگران اين تمهيدات تصويري تکراري و ضعيف به نظر ميرسد اما اولا اگر کارگرداني مثل ابراهيم حاتميکيا فقط «از کرخه تا راين»، «آژانس شيشهاي»، «ارتفاع پست»، «به رنگ ارغوان»، «باديگارد» و «به وقت شام» را ساخته باشد مهرش را بر سينماي ايران زده است ثانيا او در «به وقت شام» نشان داده است که هنوز تنها کسي است که از نسل دوم سينماي ايران ميتواند با نسل سوم (مهدويان، روستايي و حتي ربيعي) جلو بيايد و به روز باشد و سرانجام اگر از ارزشهاي هنري آثار حاتميکيا عبور کنيم ارزشهاي تاريخي آن را نميتوانيم ميان جدلهاي سياسي ناديده بگيريم. اگر اصلاحطلبان معناي هشدار حاتميکيا را درک نکنند و آن را به اعتراض عليه دولت فرو بکاهند و به کارگردان حمله کنند خطايي راهبردي کردهاند همچنان که اگر اصولگرايان خود را به تغافل بزنند و انتقادات حاتميکيا را محدود به دولت حسن روحاني کنند و بکوشند حاتميکيا را مصادره کنند مرتکب خطاي مرکب شدهاند. خطا در خطا که هم حرف ابراهيم حاتميکيا را نفهميدهاند و هم خود را به فهميدن زدهاند. جلسهي خبري ابراهيم حاتميکيا در کاخ جشنواره فيلم فجر که تمام شد حسامالدين آشنا به سوي کارگردان رفت و مصافحه کردند. همه حرفهايش را شنيده بود و هيچ نگفته بود. سياستمداران هميشه هم مقابل هنرمندان نيستند. فقط کافي است که حرف هم را بشنوند.