همشهري/ متن پيش رو در همشهري منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
امير حسين جلالي ندوشن-روانپزشک/ شايد بد نباشد اگر اين روزها آن دعاي معروف پادشاه بزرگ ايراني را بدينسان بازنويسي کنيم: خداوندا اين کشور را از 3چيز ايمن دار؛ خودرأيي، کرونا و دروغ. پربيراه نيست اگر بگوييم کرونا ما را نخواهد کشت اما دروغ و ناکارآمدي بيترديد دشمن بزرگ جان، روان و مال ماست. سال۹۸ از روز اول تا همين امروز که اين کلمات روي کاغذ نوشته ميشود سياهه ناتوانيهاي سيستماتيک بدجوري بالابلند شده. البته اين را نبايد ناديده گرفت که اگر پديده رسانههاي مجازي نبود چنين تصوير روشني از وضعيت تلخي که در آن بهسر ميبريم تا اين حد آشکار خود را نشان نميداد و البته اگر چيزهايي دست به دست هم نداده بود تا واقعيتهايي چون داستان هواپيماي اوکرايني تا حدود زيادي آشکار شود شايد مکانيسمهاي مراقبتکنندهاي چون انکار و اتهامزني به رسانهها همچنان ميتوانست تا حدودي پرده بر ناکارآمديها و ناتوانيها بکشد.
بهنظر ميرسد اگر بخواهيم کانون اصلي مشکلات کنوني را آشکار و روشن بيان کنيم، بحران اعتماد بيش از بحران ناکارآمدي و البته بهعنوان بخشي از بحران ناکارآمدي ميتواند صورت مسئله را به ما نشان دهد. افکار عمومي به ميزان قابل توجهي به رسانههاي رسمي و منابع رسمي بياعتماد شدهاند. سخنگوي وزارت بهداشت اگر امروز بگويد ماست سفيد است، احتمالا بخش مهمي از مردم و شهروندان تصور ميکنند کاسهاي زير نيمکاسه است. اين البته تنها به عملکرد وزارت بهداشت بازنميگردد. بايد بر اين نکته هم تأکيد کنم که اتفاقا نظام سلامت بهرغم مجموع بياعتمادي و کاهش سرمايه اجتماعي که در کشور، نهادها و گروههاي مرجع درگير آن هستند، اوضاع بهتري دارد و مورد اعتماد و وثوق بيشتري است؛ بهگونهاي که در نواحي مشخصي از کشور که در اعتراضهاي آبانماه۹۸ درگير بودند ساختمانهاي شبکههاي بهداشت تقريبا از تعرض مصون ماندند، درحاليکه ساختمانهاي برخي نهادهاي ديگر کامل يا به ميزان زيادي از بين رفتند. اما بياعتمادي چونان اتمسفري همهجا را دربر گرفته و وقتيکه بزنگاهي چون رواج يک بيماري عفوني يا بحراني همانند سيل يا داستاني چون سقوط هواپيما پيش ميآيد مثل خود ويروس کرونا با واگيري شديد از ذهني به ذهني و از دليبهدلي رخنه ميکند و تمام محيط را درمينوردد. اما چه شده که اين وضعيت پيش آمده؟ چرا مردم به نهادهاي رسمي اعتماد ندارند و در عوض به شايعات اعتماد ميکنند. چرا هر خبر دور از ذهني از فضاي مجازي پذيرفته ميشود اما اخبار آرامشبخش از رسانههاي رسمي پذيرفته نميشود و پس زده ميشود؟ چرا جامعه بيش از آرامش از بحران و آشفتگي استقبال ميکند و خود در کنشهايي چون انتشاردادن اخبار غيررسمي و غلط يا بزرگکردن وجوه يک بحران بيش از آنچه هست بر ناامني و ناآرامي خود دامن ميزند؟ بهنظر ميرسد جامعه دارد دست به نوعي خودزني ميزند. جامعه حس ناکامي خود را از هرگونه تغييري و حس ناايمني خود را از محيطي که در آن زندگي ميکند اينگونه بازتوليد ميکند. و چه بايد کرد؟ شوربختانه توپ در زمين دولت است که متأسفانه دستکم در سال۹۸ در بحرانهاي پيدرپي نمره قبولي نگرفته و حتي زماني که پس از طيشدن زمان اوليه بحران، فرصتي را که براي ترميم داشت از کف داد و با روشهايي تاريخ مصرف گذشته که بعضا بر ناايمني و يأس از جامعه ميافزايد، با مسئله برخورد کرد.
بهطور خلاصه ميشود گفت بايد اميد را به جامعه برگرداند. اما اکنون بار اصلي بر دوش گروههاي مرجع اجتماعي چون استادان دانشگاه و پزشکان است که مسئوليت درمان و سلامت مردم را دارند. بايد بدانيم جامعه تاب بسياري از تحليلها و اطلاعاتي را که ما به آنها عرضه ميکنيم ندارد، در نتيجه بايد آنچه را که به جامعه عرضه ميکنيم آرامشبخش، در عين حال خلاصه و در عين حال به اندازه کافي آموزنده باشد. انتشار ساعت به ساعت آمار و اطلاعات و بازيکردن نقش شهروند-خبرنگار کمکي نميکند. سلامت مردم از هرچيزي مهمتر است و نشان دادن ناکارآمدي سيستم ميتواند در زمان ديگري انجام شود.
بهنظر ميرسد گروههاي مرجع نيز چون مردم کلافه و عصبي و خسته هستند. اما بايد بدانيم اين کلافگي و عصبي بودن ميتواند در تحليلهايي که عرضه ميکنيم، در اطلاعاتي که ميدهيم و در فضاسازي از وضعيتي که در آن بهسر ميبريم اثر بگذارد. چون پدر و مادري که کوهي از اندوه در دل دارند اما براي خانواده خود آرامشبخشند، چنين نقشي بايد بازي کنيم و به دوستانمان در وزارت بهداشت بگوييم، لطفا روزنامهنگاران خبره را فراخوانيد و در تدوين سياست رسانهاي خود از آنها بهره گيريد. رسانه و مديريت افکارعمومي در شرايط کنوني به عزم و اتحاد نياز دارد؛ دستکم نگيريد.
بازار