سرمقاله دنیای اقتصاد/ شیوع ویروسها؛ چالش جدید شهرها
دنياي اقتصاد/ « شيوع ويروسها؛ چالش جديد شهرها » عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمد سالاري(رئيس کميسيون شهرسازي و معماري شوراي شهر تهران) است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: ويروس «کرونا ۲۰۱۹» وارد کشور ما شده و حالا بعد از چين که منشأ اين ويروس خطرناک است بيشترين تلفات را در اينجا به جا گذاشته است. شيوع ويروس کرونا تاکنون در چين، کرهجنوبي و ايتاليا موجب قرنطينه کردن چندين شهر شده، بعيد نيست در ايران نيز مجبور شويم براي کنترل اوضاع دست به قرنطينه کردن چند شهر بزنيم. اما شهر و شيوع بيماريهاي واگيردار چگونه بر هم اثر ميگذارند؟ به جز قرنطينه کردن شهر ديگر چه اقدامات و تغييراتي در سطح برنامهريزي و طراحي شهرها براي افزايش پايداري در برابر بيماريهاي واگيردار ميتوان انجام داد؟ کرونا ۲۰۱۹ اولين بيماري اپيدميک تاريخ نيست و آخرين آن هم نخواهد بود. در طول تاريخ موارد قرنطينه کردن شهرها براي جلوگيري از گسترش بيماريهاي مسري سابقه زيادي دارد. واژه قرنطينه در اصل از ايتاليايي quarantina يا quaranta giorni گرفته شده و معناي دوره چهل روزه ميدهد. دليل اين نامگذاري هم اين است که در قرن ۱۵ ميلادي و در دوران شيوع طاعون سياه در اروپا کشتيها به همراه بار و مسافر و خدمهشان قبل از آنکه اجازه پيدا کنند که پا در ونيز بگذارند، بايد به مدت ۴۰ روز در دريا منتظر ميماندند تا از نبود فرد مبتلا به طاعون در ميانشان اطمينان حاصل آيد. طاعون، تب زرد، سفليس و وبا از جمله بيماريهاي واگيردار تاريخ بودهاند که کار شهرهاي بزرگ را به قرنطينه کشاندهاند. آخرين مورد قرنطينه کردن شهرها هم در چين ۲۰۱۹ اتفاق افتاد که طي آن به تدريج منطقهاي با جمعيت بيش از ۳۵ ميليون جمعيت در استان هوبئي قرنطينه شد. شهر ووهان که کانون انتشار بيماري است به تنهايي ۱۱ ميليون جمعيت دارد. عمليات قرنطينه کردن شهرها تا پيش از اين با انتقاداتي مواجه شده بود. از جمله اينکه اين راهکار قابليت اجرايي پاييني دارد و از ديگر سو جريان کمکرساني را نيز کند ميکند. تجربه اخير چين اما نشان داد اين کشور توانسته اين سياست را به شکل موثري به کار گيرد، بدون آنکه جريان کمکرساني را به مناطق درگير بيماري مختل کند. گرچه قضاوت درباره عملکرد دولت چين در کنترل بحران کرونا و به کارگيري سياست قرنطينه شهرها هنوز زود است و نياز به بررسيهاي بيشتر دارد، اما آنچه مشخص است اين است که اعمال قرنطينه بر شهرها آنچنان که چين به آن عمل کرد مختص اين کشور است و ديگر کشورها قادر به اجراي اين سياست به اين کيفيت نيستند. دليلش هم در نوع حکومت چين و ساختار مديريت شهري آن است. چنان که ميدانيم حکومت چين تمرکزگرا و تک حزبي است. عمده سازمانهاي خدماتدهنده در اختيار دولت هستند و تحت فرماندهي واحد عمل ميکنند. علاوه بر اين شهرهاي اين کشور که در نيم قرن گذشته شاهد انفجار شهري و هجوم جمعيت از روستاها بودهاند، به شکلي متراکم شکل گرفتهاند و حملونقل درون شهري و بيرون شهري در اين کشور عمدتا بر پايه حملونقل عمومي انبوهبر مانند قطارهاي سريعالسير، فرودگاههاي بزرگ و خطوط ريلي محلي است که همگي آنها نيز مديريت واحد دولتي دارند. رفت و آمد با اتومبيل شخصي نيز عمدتا درون شبکه بزرگراهي انجام ميشود. انواع شيوههاي حملونقل و جابهجايي در چين طوري طراحي شدهاند که کنترل و مديريت متمرکزشان به راحتي امکانپذير باشد. کافي است ايستگاههاي اصلي مترو، قطارهاي بين شهري، فرودگاهها و ورودي و خروجي بزرگراهها که همگي مجهز به عوارضي هستند، توسط دولت مسدود يا کنترل شود تا جابهجايي جمعيت درون و بيرون شهر تا حد زيادي غير ممکن شود. به همين سبب چين در بحران اخير توانست منطقهاي با جمعيت بيش از ۳۵ ميليوني را قرنطينه کند. پرواضح است که اجراي چنين تمهيدي در ساير کشورها که ابزارهاي دولت چين را در اختيار ندارند و جابهجايي در آنها بيشتر بر پايه خودروي شخصي است تا چه حد دشوار خواهد بود. سوالي که اکنون پيش روي برنامهريزان و طراحان شهري قرار دارد اين است که با توجه به احتمال شيوع بيماريهاي مسري ناشناخته و جديد در آينده و توجه به اين واقعيت که تا سال ۲۰۵۰ بيش از دو سوم جمعيت جهان در شهرها زندگي خواهند کرد، آيا بايد تغييري در سياستهاي شهرسازي و برنامهريزي شهري ايجاد شود تا شهرها را در برابر پديده شيوع بيماريهاي مسري تابآورتر کند؟ دانش طراحي و برنامهريزي شهري تاکنون درخصوص تابآوري شهرها در برابر حوادث و سوانح طبيعي مانند سيل، زلزله، توفان و همچنين تغييرات اقليمي توصيههايي داشته و امروزه در نظرگرفتن اين ملاحظات به موضوعي اجتنابناپذير در برنامهريزي شهري بدل شدهاند؛ اما شيوع بيماريهاي مسري با توجه به پديده کرونا يک چالش جديد محسوب ميشود. اهميت اين موضوع تا به حدي است که انجمن بينالمللي برنامهريزان شهري و منطقهاي (ISOCARP) از اعضاي خود و همه صاحبنظران در اين زمينه خواسته به فکر راه چاره باشند و پيشنهادهاي خود را ارائه دهند. نکته مهم اينکه ساختن شهرها بهصورتي که جابهجايي و تحرک در آنها به شکل کاملا متمرکز صورت گيرد تا به هنگام اضطرار بتوان به راحتي آن را کنترل و احتمالا قرنطينه کرد، خلاف توصيههاي معمول دانش شهرسازي در سالهاي اخير است. شهرسازان به ويژه در جديدترين رويکردهايشان توصيه ميکنند شهرها را طوري طراحي و برنامهريزي کنيد که حتيالامکان تحرک و جابهجايي در آنها آسان و زياد باشد و جريان کالا، مسافر، خدمات و اطلاعات، درون و بين شهرها بدون هيچ مانعي صورت بگيرد. با اينکه حملونقل عمومي به شدت توصيه ميشود، اما حق انتخاب براي شهروندان بايد حفظ شود و نبايد اجباري بر استفاده از نوع خاصي از حملونقل وجود داشته باشد. هرچند اين سبک شهرسازي در شرايط عادي از جنبههاي مختلف عالي به نظر ميرسد، اما در زمان بحران همهگيري بيماريهاي خطرناکي مانند کرونا امکان کنترل و اعمال مديريت بر شهرها را توسط مديران را کم ميکند. همانطور که گفته شد اين يک چالش جديد در دانش برنامهريزي و طراحي شهري است که حل آن نيازمند زمان و همفکري همگان است؛ اما به نظر ميرسد بتوان با نگاه به تجربه برخي شهرها به راهبردي رسيد که براساس آن هم امکان کنترل بحرانهاي همهگيري فراهم شود و هم ملاحظات پايداري، حق آزادي و قدرت انتخاب شهروندان و مدل غيرمتمرکز مديريت در نظر گرفته شود. مدل شهر متمرکز در مواقعي که سيستم حملونقل عمومي به هر دليلي از کار بيفتد (از ترس گسترش بيماري يا...) شهروندان را مجبور ميکند براي تامين نيازهاي اوليه خود به خودروي شخصي وابسته شوند و اين خود منجر به مشکلات ثانويه مانند ترافيک، آلودگي، تصادفات و افزايش احتمال انتقال بيماري ميشود. تمرکززدايي در مقابل نه تنها باعث ميشود وابستگي به خودرو کاهش يابد، بلکه به اجتماعات محلي کوچکتر اين امکان را ميدهد که تابآوري و پايداري خود را افزايش دهند و در مواقعي که نياز است ارتباط خود را با جهان بيرون قطع کنند يا به حداقل برسانند، همچنان عملکرد و کارآمدي خود را حفظ کنند. تمرکززدايي به معني داشتن شهرهاي کوچک و متعدد يا بازگشت به زندگي روستايي نيست. همانطور که ميدانيم شهرهاي بزرگ و پرجمعيت کانون توليد دانش، ثروت و فرهنگ هستند و تصور پيشرفتهاي امروزي بشر بدون وجود شهرهاي بزرگ غيرممکن است. منظور از تمرکززدايي در اينجا آن چيزي است که اخيرا شهردار پاريس «آنهيدالگو» آن را «شهرهاي ۱۵ دقيقهاي» ناميده است. يعني طراحي و برنامهريزي شهر طوري صورت گيرد که شهروندان بتوانند همه احتياجات روزانه خود را در فاصله ۱۵ دقيقهاي خود برآورده کنند. ملبورن هم اکنون محلاتي را ايجاد کرده در آنها براي رسيدگي به اکثر نيازهاي روزانه تنها کافي است ۲۰ دقيقه پيادهروي و دوچرخهسواري کنند يا از حملونقل عمومي استفاده کنند. اين اجتماعات محلي خودبسنده درون شهرهاي بزرگ ضمن اينکه تراکم بالايي دارند، انسجام اجتماعي بيشتري ميآفرينند و مزاياي اقتصادي و اجتماعي بيشتري به همراه خواهند داشت. ضمن اينکه در مواقع بحراني نيز امکان جداسازي اين محلات آسان است؛ زيرا شهروندان ساکن آنها از آنجا که اکثر نيازهايشان را از درون محله تامين ميکنند (شغل، خريد مواد غذايي، بهداشت و درمان و...)کمترين نياز را براي خارج شدن از محلهشان دارند. آنچه اين محلات متراکم و خودبسنده را از تبديل شدن به مناطق پرازدحام که امکان شيوع بيماري هم در آنها بالا است، باز ميدارد، در دسترس بودن زيرساختهاي فيزيکي با کيفيت به همراه برنامهريزي استانداردهايي است که زيستپذيري را براي همه ساکنان ارتقا ميدهند. زيستگاههاي غيررسمي در کشورهاي در حال توسعهاي مانند ما به دليل نبود همين زيرساختهاي با کيفيت و استانداردهاي زيستپذيري، بيشترين آسيبپذيري را در برابر انواع مخاطرات از جمله شيوع بيماريهاي واگيردار دارند. درمجموع ميتوان گفت سياست تمرکززدايي و محلهگرايي (به ويژه اگر همراه با هوشمندسازي شهر باشد) ميتواند پاسخي از سوي برنامهريزي علمي و طراحي شهري به چالش شيوع بيماريهاي مسري در شهرها باشد؛ بدون آنکه مجبور شويم کل شهر را قرنطينه کنيم.