عباس عبدی نوشت: مشارکت و صندوق استیضاح
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
عباس عبدي/ براي نوشتن درباره انتخابات دوم اسفند عجلهاي نيست. فرصت هست. نهتنها در تحليل جزييات آن خواهم نوشت، بلکه ممکن است نتيجهگيري خاص خودم را به همراه پيشنهادي تقديم کنم. ولي اکنون ميخواهم به يک اتفاق جالب در اين انتخابات اشاره کنم. برخورد گروههاي سياسي ايران با رويدادها به گونهاي است که هر کس ميتواند نقطهاي را پيدا کرده و براي تفسير ماجرا به نفع خود به آن نقطه اتکا کند. مثل رها کردن تير و سپس دور نقطه اصابت را خط کشيدن به اين معنا که به هدف خورده است. ولي انتخابات دوم اسفند از يک حيث چنان قاطع بود که کسي نتوانست آن را ناديده بگيرد و دور آن را به نفع خود خط بکشد. کاهش چشمگير مشارکت به چشم همه آمده و به همين علت است که برخي نيروهاي منصف اصولگرا تاکيد کردند که بايد علت اين کاهش شديد را پيدا کرد. روز پنجشنبه که قضيه کرونا مطرح شد به يکي از دوستانم گفتم که اين قضيه ممکن است مستمسکي براي اصولگرايان شود که علت کاهش مشارکت احتمالي را متوجه کرونا کنند و باز هم چشمهاي خود را بر واقعيت ببندند. او نيز اين احتمال را تاييد کرد. ولي اکنون ميبينم که فقط بخش اندکي از اصولگرايان از جمله دستاندرکاران رسانه رسمي هستند که دنبال پيدا کردن مقصر کاهش در بيرون از خود هستند! ولي تعدادي ديگر صادقانه خواهان فهم علت و چرايي اين کاهش شدهاند.
حتي يکي از آنان شجاعت بيشتري به خرج داده و احتمالات ريشهايتري را نيز در بروز اين اتفاق مطرح کرده است. در هر حال همه در پي آن هستند که بدانند چرا مردم به ويژه در شهرهاي اصلي کشور تا اين حد اندک، در انتخابات شرکت کردند؟ ضمن اينکه کيفيت افراد شرکتکننده از حيث اثرگذاري اجتماعي و مدني بسيار پايينتر از کيفيت گروههايي است که در انتخابات شرکت نکردند. کافي است نسبت مشارکت در شهر و استاني مثل تهران را با کهگيلويه و بويراحمد مقايسه کنيم که در استان اخير نرخ مشارکت حدود سه برابر بيشتر از شهر تهران بوده است. اين تفاوت درون هر حوزه انتخابيه و ميان طبقات گوناگون جامعه نيز هست. حال بايد پرسيد که چگونه ميتوانيم متوجه شويم که مردم به چه دليلي در اين انتخابات شرکت نکردند؟ بهترين و معتبرترين راه مراجعه به خود مردم است.
براي اين کار بايد به نظرسنجيهاي انتخاباتي مراجعه کرد. ابتدا ببينيم که چه کساني کمتر مشارکت کردند؟ در پنجمين موج نظرسنجي موسسه ايسپا در مورد اين انتخابات که 14 تا 16 بهمن انجام شد، درصد کساني که در حوزه انتخابيه تهران (تهران، اسلامشهر، شهر ري و پرديس) گفتند قطعا در انتخابات شرکت ميکنند 25 درصد است. نتايج نشان ميدهد که مشارکت مردم در واقع نيز تقريبا همين رقم است. ولي هنگامي که به جزييات نگاه ميکنيم، متوجه ميشويم که جوانان 18 تا 29 سال حدود 14 درصد، صاحبان تحصيلات عالي کارشناسيارشد و دکترا نيز حدود 14 درصد، ساکنان مناطق توسعهيافتهتر شهر 11 درصد پاسخ دادهاند که قطعا شرکت ميکنند. در مقابل افراد مسن بالاي 50 سال 35 درصد، افراد زير ديپلم 30 درصد، مناطق کمتر توسعهيافته نيز 33 درصدشان گفتهاند قطعا شرکت ميکنيم. اين تفاوتها بسيار بزرگ است. نشان ميدهد که ساختار انتخابات نهتنها طبقات پايين را از دست داده، بلکه با سرعت بسيار بيشتري طبقات متوسط و اثرگذار جامعه را نيز از دست داده است. کساني که گفته بودند در انتخابات شرکت نميکنند، به دلايل عدم شرکت خود نيز اشاره کردهاند. 44 درصدشان به عدم تاثيرگذاري انتخابات در بهبود وضعيت کشور اشاره کردهاند. 20 درصد به بياعتمادي به برگزارکنندگان، 12 درصد به نبود نامزد مورد علاقه خود يا رقابتي نبودن انتخابات و 24 درصد بقيه نيز يا پاسخ ندادهاند يا به شواهد ديگري اشاره کردهاند.
در حقيقت قضيه روشن است. ميتوان گفت مشکل و ايراد اصلي براي مردم ديگر ردصلاحيتها هم نيست. نه اينکه اين مساله مهم نيست، بلکه به دليل تکرار تبديل به ناکارآمدي نهاد انتخابات شده است. ممکن است برخي اصولگرايان به اشتباه تحليل کنند که علت عدم شرکت مردم، ناکارآمدي دولت روحاني است. اين استدلال غلط است، زيرا از يکسو مردم در رفتار اصلي خود چندان تمايزي ميان اجزاي حکومت قائل نيستند. به علاوه اگر اين استدلال درست بود بايد انتخابات پرشوري ميداشتيم، چون ماشاءالله همه نامزدها درصدد استيضاح او و دولت او هستند!! همانطور که در سال ۹۲ و ۹۶ با انگيزه رد قبليها به ميدان آمدند، پس چرا کسي پاي صندوق استيضاح نيامد؟! به اين علت که انتخابات فاقد معناداري واقعي خود شده است. من نميدانم چگونه برخي افراد حاضر ميشوند که انتخاب شدن در اين فرآيند را به يکديگر تبريک بگويند. فراموش نکنيم که کاهش ۶۰ درصد به ۴۰ درصد تفاوت ۲۰ درصدي نيست، بلکه مثل کاهش رکورد وزنهبردار از ۲۰۰ کيلو به ۱۴۰ کيلو است که به کلي از مسابقات خارج، ميشود.