عصر ايران/ متن پيش رو در عصر ايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
مهرداد خدير/ تيتر خبر «انتقاد مدير مسؤول روزنامۀ جمهوري اسلامي» از نام «سريال پايتخت» را که ديدم، پنداشتم به اين خاطر خُرده گرفتهاند که داستان آن ديگر مانند فصل اول (نوروز 1390) نيست که چون جمعي از اهالي شيرگاه يا علي آباد مازندران به تهران سفر کرده و گرفتار مسايل و مصايبي شده بودند، نام آن «پايتخت» بود و در فصلهاي بعد ماجراهاي ديگر پيش آمده که ربطي به پايتخت و پايتختنشيني ندارد.
اما نوشتۀ آقاي مسيح مهاجري را که خواندم، ديدم به کارگيري خود کلمه «پايتخت» را 41 سال پس از سقوط پادشاهي نادرست ميداند.
البته همين که روزنامۀ جمهوري اسلامي در اين روزهاي تعطيل منتشر ميشود و سرمقاله دارد قابل ستايش است. چون روزنامههاي چاپي در روزگار رسانه هاي برخط هم اسناد مکتوب و ماندگار تاريخ معاصرند و هر روزنامه هويت خود را دارد.
ايشان نوشته است: «هنوز جوابي براي اين سؤال يافت نشده که بعد از سرنگوني رژيم شاهي و استقرار نظام جمهوري اسلامي مگر باز هم در ايران، تختِ شاهي داريم که نام اين مجموعه را "پايتخت" گذاشتهاند؟»
آري، واژۀ «پايتخت» در واقع «پايتخت» است و منظور از تخت، هم طبعا تختِ سلطنت. از اين رو به مرکز قدرت سياسي که از سلطنت و تخت او به مثابه قدرت ناشي ميشود، پايتخت گفته ميشده است.
اصطلاحاً نيز مي گفتند فلان فرد در فلان تاريخ «به تخت نشست» يا «از تخت افتاد». پس در اين که تخت، نماد سلطنت بوده ترديدي نيست.
مشهورترين مثالها هم تختجمشيد و تختطاووس و از اين رو نام اين دو خيابان بعد از انقلاب به «طالقاني» و «مطهري» تغيير کرد و نيز نام «جام تخت جمشيد» و عجيب اين که اوايل انقلاب آدمي رييس سازمان ورزش شده بود که با کلمۀ «جام» هم مشکل داشت. (مصطفي داوودي) و چندي نميگفتند جام و ميگفتند بزرگداشت!
البته «پايتخت» اصطلاحي کهن نيست. کما اينکه پيشتر در ايران، از کلماتي چون «دارالخلافه» و « دارالسلطنه» و در عثماني هم از واژۀ «آستانه» استفاده ميشده است.
«آستانه» در واقع همان استانبول بوده که خليفه در آن بر تخت مينشسته و هنوز در آسياي ميانه رايج است. چندان که در قزاقستان نيز نام پايتخت تازهساز خود را «آستانه» گذاشتهاند.
پيش از پيروزي انقلاب، «غلامرضا نيکپي» شهردار تهران گزارش عملکرد شهرداري با عنوان «نامه به همشهري» را به صورت«شهردار پايتخت» امضا مي کرد. خود «شهرداري» هم کلمۀ جديدي بود به جاي بلديه و احتسابيه.
اگر پايتخت ربطي به شاه و شاهي نداشت، اولين شهردار تهران، بعد از پيروزي انقلاب (محمد توسلي دبيرکل کنوني نهضت آزادي) از همان عنوان استفاده ميکرد و نميگفت: شهردار تهران.
با اين حال بايد در نظر داشت، تخت، الزاما نماد سلطنت نيست و منظور «قدرت سياسي» است و تسامحاً ميتوان گفت در جمهوري هم تخت هست منتها نشسته بر تخت با رأي مردم انتخاب ميشود و دوره اي و قابل جابه جايي است نه اين که يک نفر و به صرف ارث بردن بر تخت بنشيند و ديگري به ارث ببرد.
يا اصطلاح «پاتختي» که به مراسم زنانۀ فرداي عروسي گفته مي شود به تخت سلطنت اطلاق نميشود. هر چند در اين فقره گويا خود تخت مدنظر است!
باري، با سقوط رژيم شاهنشاهي شماري از کلمات بلاتکليف شدند و در ايين ميان پايتخت، تنها نبود.
تکليف کلماتي چون «شاه» و « تاج» هم روشن نبود. در حالي که مردم تنها به سلطان نمي گفتند شاه و مثلا هنوز ميگوييم شاه عبدالعظيم يا شاهچراغ.
با اين حال مقرر شد به جاي «شاه داماد» گفته شود «آقا داماد» و بعدتر باذوقي پيدا شد و گفت: ماه داماد!
تاج، هم به همين سرنوشت دچار شد. نام خيابان تاج و پل تاج شد ستارخان و باشگاه تاج شد استقلال. در حالي که تاج به معني افسر و ديهيم تنها در تاج سلطاني خلاصه نمي شود و تاج خروس هم داريم!
مشهورتر از همه البته «تاج سلطاني» است. چندان که حافظ در بيت زيبا چه از حيث موسيقي کلمات ( حروف "ج" و "ک" ) و چه معني مي گويد:
شکوهِ تاج سلطاني که بيم جان در او درج است
کلاهي دلکش است اما به ترک سر نميارزد!
بامزه تر از همه اين که، نام باشگاه تغيير يافت و فوتبال ايران بي تاج شد اما سالهاي سال نيابت و بعد رياست فدراسيون فوتبال ايران با آقايي به اسم «تاج» بوده است!
اين در حالي است که از القاب امام چهارم و بعد از زينالعابدين و سيدالساجدين، تاجالبکايين است. يعني سرورِ بسيار گريهکنندگان و شايد به همين خاطر نامهاي خانوادگي «تاج» و « تاجزاده» و «تاج گردون»، باقي ماندند. تازه تاج را حفظ نکنيم تاج محل چه ميشود که نقطه پيوند فرهنگي ما با هند است؟
پايتخت هم بلاتکليف است و نميداني تهران، همچنان پايتخت است يا نه. اما مگر حکومت آمريکا و فرانسه هم سلطنتي است که واشينگتن و پاريس را به عنوان پايتخت آنها ميشناسيم؟
در ادبيات رسمي البته واژه «پايتخت» به کار نميرود و به جاي آن ميگويند «مرکز». منتها کلمۀ «مرکز» اختصاصي نيست و تفاوت تهران با مراکز30 استان ديگر را نمي رساند. تازه استان مرکزي هم داريم که مرکز آن اراک است و واژه مرکز براي مراکز تجاري يا تفريحي و موارد ديگر هم به کار مي رود و در بادي امر مفهوم پايتخت را به ذهن، متبادر نمي سازد.
به لحاظ زبان شناختي مي توان گفت «پايتخت» ديگر «پاي تخت» نيست و براي خود هويت تازه اي پيدا کرده است.
از حيث سياسي اما دغدغۀ مدير روزنامۀ جمهوري اسلامي در بازتوليد مفاهيم نظام سلطنتي را مي توان محترم شمرد و درک کرد.
منتها آيا بهتر نيست اين دغدغه ها در زمينه هاي ديگرهم بروز کند مثلا در قبال اراده اي که مي خواهد مجمع تشخيص مصلحت نظام را به مجلس سنا تبديل کند؟
تا جايي که حتي يک بار آيتالله هاشمي شاهرودي به صراحت بر زبان آورده بود در حالي که امام خميني پس از تذکر مرحوم مفتح و در پايان نطق 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا گفت: « مجلس سنا چيز مزخرفي است. هميشه بوده. منظور من از مجلس سنا مجلس مؤسسان بود.»
ديگر اين که آنچه در اين شب ها مي بينيم فصل ششم «پايتخت» است حال آن که چنين دغدغه اي به قاعده بايد 9 سال قبل و نوروز 1390 مطرح مي شد نه حالا و پس از 9 سال که اين نام جا افتاده و برند شده است.
بازار