برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
برگزیده
تحلیل ها

استفان والت: جهان پساکرونا به سمت چین متمایل خواهد شد

منبع
مشرق
بروزرسانی
استفان والت: جهان پساکرونا به سمت چین متمایل خواهد شد
مشرق/ متن پيش رو در مشرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست فارين پاليسي در مقاله‌اي به نوشته «استيون والت» استاد روابط بين‌الملل در دانشگاه هاروارد به بررسي عملکرد دولت آمريکا در برابر کوويد-۱۹ و پيامدهاي منفي آن براي اين کشور در عرصه داخلي و بين‌المللي پرداخت و نوشت: صرف‌نظر از نحوه پاسخ حکومت فدرال، ايالات متحده هيچ‌گاه نمي‌توانست تماماً از مواجهه با کوويد-۱۹ فرار کند. حتي سنگاپور، که به نظر مي‌رسد واکنش آن به ويروس کرونا تاکنون استاندارد طلايي باشد، چندصد مورد تأييدشده دارد. با اين همه، واکنش ديرهنگام، خودخواهانه، نامنظم و سهل‌انگارانه دولت رئيس‌جمهور دونالد ترامپ، نهايتاً هزينه چند هزار ميليارد دلاري براي آمريکايي‌ها و هزاران مرگ غيرقابل‌اجتناب را در پي خواهد داشت. رويکرد کلي ترامپ در قبال حکمراني و واکنش حساب‌نشده دولت سبب متزلزل‌شدن اعتماد عمومي شد و واکنشي سنجيده‌تر را غيرقابل‌دفاع ساخت. علي‌رغم انکارهاي ترامپ، وي همچنان مسئول وضعيت فعلي کشور است. اما اين تنها آسيبي نيست که ايالات متحده متحمل خواهد شد. اين شکست تاريخي در سياست‌گذاري، صرف‌نظر از اين‌که «آمريکا را دوباره عظمت» ببخشد، سبب کم‌رنگ‌تر شدن شهرت ايالات متحده به‌عنوان کشوري که مي‌داند چگونه کارها را به نحوي کارآمد انجام دهد، خواهد شد. خوانندگان گرامي، محتوا و ادعاهاي مطرح‌شده در اين گزارش، صرفاً جهت تحليل و بررسي رويکردها و ديدگاه‌هاي انديشکده‌هاي غربي منتشر شده است و ادعاها و القائات احتمالي اين مطالب هرگز مورد تأييد مشرق نيست. اين نشريه آمريکايي مي‌نويسد: به مدت يک قرن، نفوذ چشمگير ايالات متحده در سراسر جهان متکي بر سه رکن بود. رکن نخست عبارت بود از ترکيب بي‌نظير قدرت اقتصادي و نظامي اين کشور. ايالات متحده داراي بزرگ‌ترين و برجسته‌ترين اقتصاد جهان، بهترين دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشي جهان، و قلمرويي سرشار از منابع طبيعي بود. اين ويژگي‌ها نهايتاً ايالات متحده را قادر ساخت تا موفق به ساخت و حفظ نيروهاي نظامي‌اي شود که هيچ‌يک از رقباي آن نمي‌توانستند با آن برابري کنند. روي‌هم‌رفته، مجموع اين دارايي‌ها بلندترين صدا روي کره زمين را براي ايالات متحده به ارمغان آورد. رکن دوم عبارت بود از حمايت طيفي از هم‌پيمانان. هيچ کشوري هرگز با همه آنچه واشنگتن قصد داشت انجام دهد بود موافقت نکرد، و برخي از دولت‌ها تقريباً با همه خواسته‌ها يا آرمان‌هاي ايالات متحده مخالفت کردند، اما کشورهاي بسياري درک مي‌کردند که از رهبري ايالات متحده منتفع خواهند شد و معمولاً مايل به همراهي با آن بودند. اگرچه ايالات متحده تقريباً همواره بر اساس منفعت-شخصي خود عمل مي‌کرد، اما اين واقعيت که ديگران هم منافع مشابهي داشتند قانع‌کردن آن‌ها براي همراهي را ساده‌تر مي‌کرد. با اين وجود، رکن سوم عبارتست از اطمينان خاطر زياد به شايستگي ايالات متحده. زماني‌که ديگر کشورها قدرت ايالات متحده را درک کنند، از اهداف آن حمايت کنند و باور داشته باشند که مقامات ايالات متحده مي‌دانند که چه مي‌کنند، آنگاه احتمال اين‌که از رهبري ايالات متحده پيروي کنند بيشتر خواهد بود. اگر آن‌ها به قدرت، بينش، يا توانايي اقدام مؤثر ايالات متحده ترديد داشته باشند، نفوذ جهاني آن به‌گونه‌اي اجتناب‌ناپذير از بين خواهد رفت. اين واکنش کاملاً قابل‌درک است: اگر رهبران ايالات متحده، خود را افرادي بي‌دست‌وپا و نالايق نشان دهند، آنگاه قدرت‌هاي خارجي به چه دليل بايد به مشاوره آن‌ها گوش دهند؟ به بيان موجز، شهره‌بودن به شايستگي، مي‌تواند يک عامل حياتي براي چندبرابر کردنِ نيروي کشور شود. شهرت درخشاني که آمريکايي‌ها از آن بهره‌مند بوده‌اند طي دهه‌هاي بسياري ساخته و پرداخته شد. اين شهرت تا حدودي بازتاب قدرت صنعتي ايالات متحده و زيرساخت‌هاي کلاس-جهاني آن بود: شبکه بزرگراه‌ها، جاده‌ها، پل‌ها، آسمان‌خراش‌ها، سدها، بندرگاه‌ها، و فرودگاه‌هايي که چشمان خارجي‌ها را در بدو ورودشان به آمريکا خيره مي‌کرد. پيروزي در جنگ جهاني دوم، ايجاد نهادهاي اقتصادي برتون وودز، اقدامات مبتکرانه نظير برنامه مارشال، و ... همگي مقوم تصويري از ايالات متحده به‌عنوان مکاني بودند که در آن مردم مي‌دانند چگونه هدف‌هاي جاه‌طلبانه را تعيين و با موفقيت آن‌ها را محقق کنند. به‌علاوه، بايد به جريان مداوم نوآوري‌هاي تکنولوژيک توجه کرد – رايانه‌هاي شخصي، گوشي‌هاي هوشمند، و همه آن سلاح‌هاي مسحورکننده – و مي‌توان درک کرد که چرا هنوز مردم در سراسر جهان، ايالات متحده را به‌عنوان يک کشور شايسته‌سالار، لايق، و مهم‌تر از همه، يک کشور شايسته تلقي مي‌کنند. کارشناسان حيرت‌زده کوچکي نظير تام فريدمن، تصويري از ايالات متحده به‌عنوان تنها مدل پايدار براي جهاني بيش از پيش جهاني‌شده ترسيم کردند، و به کشورهاي مشتاق مي‌گفتند که اگر خواهان موفقيت هستيد، بايد کمربندها را محکم ببنديد و بيشتر شبيه ايالات متحده شويد. استاد دانشگاه هاروارد در ادامه مقاله خود عنوان مي‌کند: با اين وجود، طي ۲۵ سال اخير، ايالات متحده به بهترين نحو باعث تزلزل شهرت آمريکا براي رهبري مسئوليت‌پذير شده است. فهرستي طولاني از اشتباهات وجود دارد: رابطه نامشروع بيل کلينتون با يکي از کارآموزان کاخ سفيد، شکست دولت جورج بوش در توجه به هشدارهاي مربوط به يک حمله تروريستي قبل از ۱۱ سپتامبر، پاسخ‌هاي حساب‌نشده به طوفان کاترينا در سال ۲۰۰۵ و طوفان ماريا در سال ۲۰۱۷، ناتوانايي در پيروز شدن يا خاتمه دادن به جنگ‌ها در افغانستان و عراق و مداخلات نسنجيده در ليبي، يمن، سوريه، و جاهاي ديگر، سقوط وال‌استريت در سال ۲۰۰۸، سقوط هواپيماي بوئينگ ۷۳۷ مکس و موارد ديگر. به‌علاوه، خلاف‌هاي مجرمانه هاروي واينستاين (و افراد بسيار ديگري) که براي مدت‌هاي طولاني پنهان شدند و داستان کثيف جفري اپستين که مرگ مشکوک وي در زنداني در نيويورک ممکن است ما را براي هميشه از جزئيات خطاهاي وي – و ديگران – محروم سازد، را نبايد فراموش کنيم. و در تمام اين مدت، ايالات متحده به خود مي‌گفت که بزرگ‌ترين کشور در جهان است، با تواناترين مقامات، بهترين کسب‌وکارها، برجسته‌ترين شرکت‌هاي مالي، و بافصيلت‌ترين رهبران. در مقابل، توصيف نيکلاي ريژکوف نخست‌وزير اسبق جماهير شوروي در باب زندگي در شوروي ممکن است توصيف دقيق‌تري از زندگي آمريکايي باشد در مقايسه با آنچه خود آمريکايي‌ها مايلند تصديق کنند: «[ما] از خودمان دزدي مي‌کنيم، رشوه مي‌دهيم و رشوه مي‌گيريم، در گزارش‌ها دروغ مي‌گوييم، در روزنامه‌ها و از بالاي جايگاه‌هاي ويژه دروغ مي‌گوييم، در دروغ‌هاي خودمان غوطه‌وريم، به يکديگر مدال مي‌دهيم. و همه اين‌ها، از بالا تا پايين و پايين تا بالا روي مي‌دهد». فارين پاليسي بحران کرونا را ميخي بر تابوت شهرت و اعتبار آمريکا مي‌داند و مي‌نويسد: و نهايتاً کوويد-۱۹ از راه رسيد. مديريت بحران توسط ترامپ از همان ابتدا افتضاح بود و علي‌رغم هشدارهاي مکرر اما اين امر کاملاً قابل پيش‌بيني بود. سابقه تجاري طولاني وي نشان داده است که وي بيشتر يک آدم اهل نمايش دادن است تا يک رهبر، و مهارت بيشتري در فريب دادن مردم با پول و فرار از مسئوليت دارد تا در مديريت عمليات‌هاي تجاري پيچيده. زندگي شخصي پر زرق و برق وي نيز به‌اندازه کافي گوياست. ترامپ از زماني که به قدرت رسيده، دروغ‌گويي را به کمال رسانده است، درحالي‌که به‌تدريج کابينه‌اش را از افراد متخصص تهي مي‌کند و در عوض، بر افراد نالايق درجه دو، متملقان، و داماد بي‌لياقت خودش تکيه مي‌کند. وقتي‌که ناگهان زمان مواجهه با يک مشکل پيچيده فرا رسيد که نيازمند رهبري عاقلانه بود، مديريت نادرست ترامپ و سپس انکار مسئوليت از جانب وي گريزناپذير بود. اين نمونه‌اي از شکستِ شخصيتي است که در تاريخ ايالات متحده بي‌سابقه است، و در بدترين زمان ممکن پديدار شده است. نکته جالب‌توجه اين است که همه، حتي در دورترين نقاط جهان، شگفت‌زده شده‌اند. والت در ادامه با طرح دو سوال، اينگونه ادامه مي‌دهد: ايالات متحده چگونه به اينجا رسيد؟ چگونه شهرتش به اين‌که مي‌داند چه کاري انجام دهد، و مي‌تواند بهترين کارها را بهتر از هرکس ديگري انجام دهد، را متزلزل ساخت؟ من مطمئن نيستم، اما اجازه دهيد حدس‌هايي را در اين رابطه مطرح کنم. استيون والت ادامه داد: بخشي از مشکل، غروري است که برآمده از تاريخ برجسته ايالات متحده است. آمريکا تاکنون خوش‌اقبال‌ترين کشور در جهان مدرن بوده است، و آمريکايي‌ها گمان کردند که موفقيت، حق مادرزادي آنان است و نه چيزي اکتسابي که بايد تقويت و محافظت شود. و اين خشنودي منجر شد به تمايل به قمار بر سر رهبري آشکارا ناآزموده، علي‌رغم وجود همه علائم هشداردهنده‌اي که در بالا ذکر شد. به گمان من، يک مشکل ديگر در همين راستا عبارت بوده است از استانداردهاي سهل‌گيرانه‌تر و امتناع از پاسخگو نگه‌داشتن افراد. اين امر را در بسياري از دانشگاه‌ها مي‌توان ملاحظه کرد، جايي که کسب نمره‌هاي بالا به‌راحتي ميسر است، اساتيد انگيزه چنداني براي داوري جدي در مورد کارهاي ضعيف ندارند، و بيشتر به تيم‌هاي ورزشي توجه مي‌شود تا به دستاوردهاي اصيل دانشگاهي. رسوايي اخير در آزمون ورودي کالج، نشان داد که والدين ثروتمند تا چه حد در پي آنند که فرزندان خود را به کالج‌هايي بفرستند که لياقت آن را ندارند، اما دانشگاه‌ها نيز عملکرد مشابهي داشته‌اند و راه را براي ورود افراد نالايق به دانشگاه باز گذاشته‌اند. من روي تحصيلات عاليه تمرکز کرده‌ام چون از امورات آن مطلعم، اما اين مشکل فقط به حوزه مذکور محدود نمي‌شود. در ايالات متحده فعلي، مديرعاملان، شرکت‌هايي نظير بوئينگ را به درستي مديريت نمي‌کنند و سپس با چترهاي طلايي چند ميليون دلاري پست خود را ترک مي‌کنند. مقامات ارشد در دولت جورج دبليو. بوش و گروهي از متملقان بيروني خودشان و کشور را فريب مي‌دهند و آمريکا را درگير جنگي احمقانه در خاورميانه مي‌کنند، هيچ‌يک از آن‌ها با توبيخ يا پيامدهاي شخصي مواجه نمي‌شوند. شرکت‌هاي وال‌استريت مي‌توانند اقتصاد را از طريق ترکيبي از حرص و آز، بي‌تفاوتي، و کلاهبرداري به ورطه سقوط بکشانند، و با اين وجود هيچ‌کس مورد بازخواست قرار نمي‌گيرد، حال تعقيب قضايي به کنار. ژنرال‌هاي برجسته به «تداوم روند» نبردهاي دوردست رأي مي‌دهند، به پيروزي نمي‌رسند، و سپس بازنشسته مي‌شوند تا به‌عنوان کارشناسان محترم به عضويت هيئت‌مديره شرکت‌ها درآيند و به پست‌هاي پرنفوذ دست يابند. در عين حال، افشاگران فساد و کارمنداني که خود را وقف وظايف عمومي کرده‌اند به جد براي انجام تعهدات خود مي‌کوشند، صرفاً براي اين‌که نهايتاً بدنام شوند، اخراج شوند يا به سرنوشت بدتري دچار گردند. وقتي انسجام و پشتکار، بدون پاداش بماند و ناکامي هيچ جريمه‌اي نداشته باشد، شايستگي به کنار رانده مي‌شود. والت در ادامه مي نويسد: من بر اين باورم که يک جريان فرهنگي گسترده‌تر که مروج خودپرستي است نيز وجود دارد. جان کندي رئيس‌جمهور اسبق، معصوم نبود اما زندگي خود را وقف خدمات عمومي کرد و به آمريکايي‌ها گفت «نپرسيد کشورتان چه کاري مي‌تواند براي شما انجام دهد، بلکه بپرسيد شما چه کاري براي کشورتان مي‌توانيد انجام دهيد». با اين وجود، زماني‌که رونالد ريگان به رياست جمهوري رسيد، به آمريکايي‌ها گفته مي‌شد که حکومت دشمن است و اين‌که (به نقل از وال‌استريت) «حرص و آز، خوب است». بازار، از همه چيز مهم‌تر بود، خدمات عمومي بي‌ارزش تلقي شد، و ماليات براي احمق‌ها تلقي شد. آمريکايي‌ها که بسياري از نهادهاي عمومي خود را طي دهه‌ها از معنا تهي کرده بودند، اکنون ناگهان متوجه شدند که براي يک امر عمومي واقعي آمادگي ندارند. اوج اين گرايش، خودِ ترامپ است: چطور ممکن است که يک کشور جدي، يک رهبر خودشيفته، آشکارا نالايق و خودخواه با سابقه طولاني شکست و تقلب را به‌عنوان رهبر خود انتخاب کند؟ استاد دانشگاه هاروارد در بخش ديگري از يادداشت خود در فارين پاليسي آورده است: آيا من در اين ‌باره اغراق مي‌کنم؟ شايد اما به هر حال زوال آمريکا همچنان گسترده است. در صورتي که اين روند رو به زوال معکوس نشود، نفوذ جهاني ايالات متحده کاهش خواهد يافت. نه به دليل استقبال از راهبرد «اول آمريکا» و انتخاب عامدانه بي‌تفاوتي، بلکه به دليل اين‌که مردم سراسر جهان، ديگر ايده‌ها و مشاوره‌هاي آمريکا را مثل سابق جدي نخواهند گرفت. شايد گهگاهي به آن گوش دهند و با آن موافقت کنند، اما تفاوتي که رهبران ايالات متحده سابقاً مي‌توانستند روي آن حساب کنند محو خواهد شد. وقتي بحران کوويد-۱۹ تمام شود، آمريکايي‌ها احتمالاً با آزردگي درمي‌يابند که ديگر صداها همچون پکن يا ديگر کشورها، احترام بيشتري را به خود جلب مي‌کنند. اين نشانه يک مصيبت قريب‌الوقوع نيست، اما حاکي از ظهور جهاني متفاوت با جهاني است که آمريکايي‌ها به آن عادت کرده بودند. حداقل چارچوب کلي جهان سياست و برخي از جنبه‌هاي مهم اقتصاد جهاني، ديگر به شدت سابق به نفع ايالات متحده نخواهد بود. آيا مي‌توان اين وضعيت را چاره کرد؟ من نمي‌دانم. زوال فرهنگي را نمي‌توان توسط قانون‌گذاري، فرمان‌هاي اجرايي، يا حتي مرثيه‌هايي نظير نوشتار حاضر، ترميم کرد. شايد اميد آن باشد که بحران فعلي به آمريکايي‌ها يادآور شود که دارا بودنِ افراد شايسته و قابل‌اتکا در پست‌هاي رهبري کليدي واقعاً مهم است، و پاسخگوتر نگه‌داشتن افراد براي فساد، خويشاوندسالاري، يا بي‌لياقتي محض، در رابطه با اثربخشي سياست‌هاي عمومي داراي اهميت اساسي است. خواه طرفدار يک دولت رفاه بزرگ باشيد يا يک دولت آزادي‌خواه کوچک، بايد فراتر از همه خواهان آن باشيد که اين دولت به شايستگي هدايت شود و متخصصان خبره و ساعي را به خدمت بگيرد. رئيس‌جمهور هر که باشد، بايد کارمندان خود را از ميان افرادي انتخاب کند که لياقت خود براي مشاغل مربوطه را نشان داده باشند، و نه اين‌که به خاطر وفاداري شخصي يا استعدادشان براي تملق‌گويي انتخاب شوند. فارين پاليسي در پايان مقاله خود مي‌نويسد: آمريکايي‌ها بايد به بازانديشي در مورد نظام سياسي‌اي بپردازند که افرادي را به خدمت مي‌گيرد و تشويق مي‌کند که حاضرند که خود را به بالاترين قيمت پيشنهادي بفروشند. و مسلماً يک مشکل جدي در نظام سياسي‌اي وجود دارد که ماه‌ها زمان و ميلياردها دلار پول را صرف آمادگي براي انتخابات ۲۰۲۰ مي‌کند و نهايتاً انتخاب بين سه پيرمرد سفيدپوست را پيش روي ملت مي‌گذارد. به همين دليل، آمريکايي‌ها بايد در مورد اين امر بازانديشي کنند که آيا اصلاً يک سالِ تمام وقت گذاشتن براي انتخاب يک نفر براي يک دوره چهار ساله، منطقي است يا نه. هيچ دموکراسي پيشرفته ديگري چنين کاري نمي‌کند. و حال که بحث به اينجا کشيد، اجازه دهيد روش الکتورال کالج را نيز نکوهش کنيم؛ يک يادگار عتيقه غيرقابل‌دفاع که به‌گونه‌اي سيستماتيک، نقش رأي‌دهندگان در بخش عمده کشور را بي‌اثر مي‌سازد. در چشم‌انداز پيش رو، امکان تغيير سياسي بنيادي، تنهاترين گزينه مطلوبي است که اکنون براي من قابل‌تصور است. آمريکا از زمان دهه‌هاي ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ تاکنون، با بحراني مشابه بحران فعلي مواجه نشده است، و در آن زمان‌ها در مقايسه با وضعيت فعلي، در شرايط بهتري براي برطرف کردن چالش‌ها قرار داشت.
#باهم_شکستش_مي‌دهيم ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد