یک متخصص ژئوفیزیک: هنوز صدای زنگ خطر را نشنیدهایم
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست زلزله جمعه شب تهران، خفيف بود، خدا را شکر خسارت نداشت، اما اگر اين زلزله با قدرت بيشتري رخ ميداد، آيا تهران ميتوانست آن را بدون خسارت از سر بگذراند؟ اخطار وقوع زلزله شديد در تهران حالا اخطار تازهاي نيست، شرح ابعاد اين زلزله نيز تا نحوه حرکت موشها و مرگ و مير براساس خفگي و گرسنگي و سرما نيز ترسيم شده است، اما آيا بهرغم وجود چنين تصويرهاي واضح و پرجزيياتي، تهران همگام و همراه با اين ترسها خود را مهياي آن روز نيامده مبادا کرده است؟ نصرالله کماليان، متخصص ژئوفيزيک، مدرس بازنشسته دانشگاه و نماينده مجلس هشتم در گفتوگو با «اعتماد» پاسخ خوشبينانهاي به اين سوال نميدهد. بهزعم او، مديريت بحران در کشور، توجه چنداني به مطالعات علمي پيش از وقوع بحران ندارد و اقدامات، صرفا محدود به حضور در بحران و پس از بحران ميشود. کماليان در اين گفتوگو با انتقاد از شکاف قابلتوجه مديريت ستادي بحران کشور با آراي علمي پژوهشگران و متخصصان ميگويد که متوليان مديريت بحران از زلزله دو سال گذشته تهران تاکنون چندان تغييري در روند کاري ندادهاند و زلزلههاي کمعمق تهران انگار همچنان زنگ خطري را به صدا درنميآورد. او که وقوع زلزله شديد در تهران را فاجعهاي تمامعيار براي کل کشور ميداند، ميگويد: «در کشور ما، مديريت بحران کمي در حين بحران صورت ميگيرد و کمي هم پس از آن و خبري از اقدامات پيش از بحران نيست.» آيا با اين گزاره موافق هستيد که تهران پنجمين شهر خطرناک جهان از لحاظ زلزله است؟ اگر موافقيد اقدامات صورتگرفته در قبال خطر زلزله براي تهران، خصوصا از آخرين زلزله دو سال گذشته تاکنون را چگونه ارزيابي ميکنيد؟ آيا ما از دو سال گذشته تاکنون نسبت به وقوع زلزله بزرگي در تهران آمادهتر شدهايم؟ مساله تهران سر جاي خود، اگر به نقشه کلي جهان و تقسيمبندي زلزلهخيزي نگاه کنيم، کشور ما در قسمت قرمز نقشه واقع است و خطر زلزله براي کل کشور بسيار بسيار بالاست. طبق اين نقشه، خطر زلزله براي تهران بسيار بسيار بالاست و جديگرفتن اين خطر براي زلزلهشناسان محرز است. شواهد و قرائن زمينشناسي و اطلاعات جمعآوري شده هم گوياي اين امر است که شهر تهران در نهايت ممکن است با يک زلزله هفت يا بالاي هفت ريشتري آسيب فراوان ببيند. آنچه محرز نيست، زمان وقوع اين زلزله بزرگ است، ممکن است يک ساعت بعد شاهد اين زلزله باشيم و ممکن است نوههاي ما اين زلزله را تجربه کنند. اگر اين زلزله بزرگ در شهر تهران رخ دهد، خطر نه براي شهر تهران، بلکه براي تمام کشور خواهد بود و ديگر زلزله، صرفا متعلق به تهران نيست، متعلق به کل ايران است. تمرکز مراکز سياسي، اقتصادي، آموزشي و صنعتي در تهران اين خطر را به وجود ميآورد که در صورت وقوع زلزله، آسيب تهران منجر به واردشدن آسيب به کل کشور بشود. حدود هفت الي هشت سال پيش بود که يک هواپيماي نظامي در منطقه نظامي مهرآباد سقوط کرد. همين حادثه خيابانها را از وردآورد تا ميدان امامحسين (ع) قفل کرد. اين در حالي است که سقوط اين هواپيما در يک منطقه نظامي بود و عملا در خود شهر رخ نداده بود، با اين حال، تاثير همين مساله را در خيابانهاي تهران ميديديم. همين امر در زلزله دو سال گذشته مشهود بود. زلزله دو سال گذشته تمام خيابانها و حتي کوچههاي کمعرض شهر را مملو از خودرو کرد و تمام خيابانها و کوچهپسکوچههاي تهران قفل شده بودند. زلزله جمعه شب نيز نشان داد که حين وقوع زلزله، حتي اگر شاهد تخريب نباشيم، فاجعه ميتواند در ابعاد مختلفي رخ بدهد. اگر روزي زلزله بزرگي در تهران رخ دهد، حتي اگر مصدوم و کشته نداشته باشيم، اتفاقهاي ثانويه مثل ترکيدن لولههاي آب و گاز فاجعهساز خواهند بود. حالا اگر تخريب هم باشد و خدايي نکرده مصدوم و کشته هم داشته باشيم، در اين صورت ما با حادثه مواجه نيستيم، در اين صورت فاجعه رخ داده است. حدود پانزده سال پيش موسسه ژاپني جايکا تمام تهران را از نظر سازه بررسي و از لحاظ آسيبپذيري تقسيم کرد. برآورد موسسه اين بود که با وقوع زلزله هفت ريشتر به بالا در تهران، همراه با تخريبها نزديک دو ميليون نفر کشته خواهيم داشت. از آن زمان تاکنون آييننامههايي اعمال شده است، ساختمانهاي فرسوده نو شده و مهندسيساز شدهاند و وضعيت فرق کرده است. با اين اقدامات حتي اگر فرض بگيريم که نصف آمار اين موسسه يا حتي يکچهارم آن رخ بدهد، در اين صورت زلزله بزرگ تهران ۵۰۰ هزار کشته خواهد داشت و اين رقم فاجعه است. زلزله رودبار ۴۰ تا ۶۰ هزار نفر کشته داشت و همين براي کشور فاجعه بود. يا زلزله طبس و زلزله سرپل ذهاب حدود ده هزار نفري کشته داشتند و همينها هم فاجعه بود. اينچنين زلزلههايي حتي اگر در تهران ۱۰ هزار کشته روي زمين بگذارد، فاجعهاي بزرگتر را براي کل کشور رقم خواهد زد. تهران در محدودهاي ميان دو سيستم گسلي بزرگ واقع است. سيستم گسلي شمالي تهران، گسلهاي متعدد و خطرناکي مثل گسل شمال تهران، گسل فشم، گسل امامزاده داوود، گسل مشا، گسل طالقان و گسل فيروزکوه دارد که همه گسلهاي شمال تهران هستند. گسل جنوب تهران نيز از شهر ري ميگذرد و ورامين و کهريزک را پشت سر ميگذارد و به بويينزهرا ميرسد که پيش از انقلاب نيز شاهد وقوع زلزله بزرگي در بويينزهرا بوديم. اين دو سيستم گسلي جزيي از طبيعت هستند و طبيعت کار خود را ميکند، اين ما هستيم که از باران رحمت الهي ميسازيم يا سيل ويرانگر. در اين فاصله دو ساله در قبال وقوع زلزله تهران آماده شدهايم و برنامه يا تصميمهايي مستمر براي اقدامات پيش از وقوع زلزله در اين دو سال رخ داده است. براي مثال دو سال پيش و پس از وقوع زلزله تهران به عدم پايش مستمر قله آتشفشاني دماوند اشاره ميشد. زلزله جمعه نيز با توجه به اينکه به مرکز دماوند بود دوباره ترس فعالشدن دماوند و تاثير فعاليتهاي آن را در زلزله مطرح کرد، با اين حال محل انتقاد اينجاست که بهرغم تمام خطراتي که ممکن است از جانب فعاليتهاي آتشفشاني دماوند به وجود بيايد، اين قله به صورت مرتب پايش نميشود. بله و عنوان شد که زلزله جمعه با فعاليت کوه دماوند ارتباطي ندارد. علت اين انتقاداتي که ميفرماييد در نوع انتصاباتي است که در سيستم مديريت بحران اعمال شده است. نحوه مديريت بحران کشور علمي نيست، ستادي است. ستادي به اين معنا که به جاي پرداختن به پژوهش و امورات علمي، کارهاي اجرايي را که وظايف هلالاحمر و وزارت کشور است انجام ميدهد. در واقع مديريت ستادي همان نوشدارو پس از مرگ سهراب است. اين در حالي است که بار اصلي مديريت بحران در قبل از بحران نهفته است، بايد نقاط بحراني شهر مشخص باشند، مردم به اندازه کافي از وضعيت و اين نقاط خبر داشته باشند. ببينيد هرچقدر آگاهي پيش از وقوع بحران بالاتر باشد، نحوه عملکرد و نوع مواجهه با آن متفاوتتر خواهد بود. چند سال پيش قرار بود با دستگاههاي موجود شبکه زلزلهنگاري در اطراف دماوند داشته باشيم اما انتصابهاي متعدد تمام اين برنامهها را معوق و بعد ناتمام کرد. با اين انتصابها، ديگر برنامهريزي براي مطالعات علمي چندان جايگاهي نداشت و مديريت بحران از هاله علمي خود به هاله ستادي رسيد. اين در حالي است که مديريت بحران در بيشتر کشورهاي دنيا کار علمي است اما در کشور ما کار علمي به صورت پراکنده صورت ميگيرد. منظور از کار پراکنده علمي در مديريت بحران چيست؟ اينکه مقالههايي تکوتوک در دانشگاهها منتشر ميشود. زلزله سرپلذهاب که رخ داد، محققان حدود ۲ هزار ساعت کار علمي روي اين زلزله صورت دادند و قرار بود نتيجه اين مقالهها براي متوليان ستاد بحران کرمانشاه برگزار شود. پژوهشگاه اين مساله را با متوليان کرمانشاه مطرح کرد و آنها استقبال کردند اما کنفرانس که در کرمانشاه صورت گرفت، آنها در پنلها شرکت نکردند و اين مطالعات پژوهشي به پژوهشگران ارايه شد، درصورتيکه جامعه هدف اين پژوهشها بايد بدنه اجرايي باشد که از نتايج اين تحقيقات استفاده کند. هر بحران سه بخش دارد، پيش از بحران، حين بحران و پس از بحران. پيش از وقوع بحران بايد کار پژوهشي کرد، حين بحران زمان کمکرساني است و پس از بحران خسارتها تعيين ميشوند و بازسازي و مرمت صورت ميگيرد. در کشور ما، مديريت بحران کمي در حين بحران صورت ميگيرد و کمي هم پس از آن و خبري از اقدامات پيش از بحران نيست. مطالعات زلزلهشناسان و زمينشناسان نيز به صورت پراکنده و در دانشگاه صورت ميگيرد و گوش شنوايي براي اين مطالعات وجود ندارد و مديريت بحران نتايج اين مطالعات را به کار نميبندد. به اقدامات پيش از وقوع بحران اشاره کرديد، يکي از نگرانيهاي موجود از بابت وقوع زلزله در تهران، بافت فرسوده و نحوه شهرسازي است که به ظاهر از مقررات رعايت ميکند اما در عمل چندان اطمينانخاطري را در مقابل وقوع زلزله شديد حين بروز زلزله نميدهد. به زعم شما اقدامات سازمان نوسازي شهر تهران در دو سال گذشته توانسته است پاسخ مناسبي به اين نگرانيها بدهد؟ هر ساله در بودجه کشور و بودجه شهرداري مواردي براي اين کار اختصاص پيدا ميکند و نوسازي بافت فرسوده رديف بودجه دارد، عنوانها فراوانند اما تاکنون نتيجه و گزارش ملموسي از اين اقدامات مشاهده نکردهايم. جنوب شهر تهران، سازههاي ساختماني ضعيفتري دارد. هم بافت متراکم ميشود، هم کوچهها تنگ و معابر باريک ميشوند و هم مصالح کارگذاشته شده پايداري ندارند. بعضي خانههاي اين بافتها، حتي نيازي به زلزله ندارند و با يک گودبرداري ميتوانند فرو بريزند. بافت غلط جنوب شهر و سازههاي ضعيف حين وقوع زلزله قطعا پاسخگو نخواهند بود. مولفه ديگر، ساخت خانه روي رسوبات است. بناهايي که روي رسوبات ساخته ميشوند، حين زلزله آسيب بيشتري ميبينند. مهندسان زلزله معتقدند سازههاي ساختهشده روي رسوبات پايداري کمتري نسبت به سازههاي ساختهشده روي بستر سنگي دارند. تمام سازههاي ساختماني جنوب شهر بر بستر رسوبات شکل گرفتهاند و از اين رو روانگرايي بستر پايداري اين ساختمانها را هنگام زلزله بسيار کم ميکند. بهرغم اين وضعيت به نظرم تاکنون طرحي جامع و کامل براي جلوگيري از خطرات زلزله در اين بافت فرسوده صورت نگرفته است. نحوه مديريت بحران کشور علمي نيست، ستادي است. ستادي به اين معنا که به جاي پرداختن به پژوهش و امورات علمي، کارهاي اجرايي را که وظايف هلالاحمر و وزارت کشور است انجام ميدهد. در واقع مديريت ستادي همان نوشدارو پس از مرگ سهراب است. اين در حالي است که بار اصلي مديريت بحران در قبل از بحران نهفته است، بايد نقاط بحراني شهر مشخص باشند، مردم به اندازه کافي از وضعيت و اين نقاط خبر داشته باشند. ببينيد هرچقدر آگاهي پيش از وقوع بحران بالاتر باشد، نحوه عملکرد و نوع مواجهه با آن متفاوتتر خواهد بود.