ایران-آمریکا؛ راندِ پایانی
تجارت فردا/ متن پيش رو در تجارت فردا منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست در روزهاي کرونايي که جهان، درگير همهگيري مرگباري است و انسانها براي بقا، در نبردي سهمگين با موجودي ناديدني که همچون سلاحي مرگبار به قتل جهانيان برخاسته دستوپنجه نرم ميکنند، ايالات متحده گامبهگام در حال پيادهسازي دقيق و همهجانبه «فشار حداکثري» است. جديت آمريکا در اجراي برنامههاي تحريمي و بياعتنايي ايران به اين وضعيت، شرايط زيست در کشور را روزبهروز پرچالشتر و عاديسازي شرايط را ناممکنتر ميکند. در همين راستا ناصر هاديان، استاد روابط بينالملل دانشگاه تهران بر اين نکته تاکيد دارد که مساله لغو تحريم تسليحاتي ايران توسط آمريکا، اهداف پنهاني را دنبال ميکند که در وراي آن، محدودسازي نقشآفريني اروپا، روسيه و حتي چين از گذرگاه ايران است و آنچه در اين نبرد، بيش از هر چيز تعيينکننده برنده يا بازنده رقابت است، نه دالانهاي پرپيچوخم ديپلماتيک و حقوقي، بلکه قدرت عريان است. از نظر ديپلماتيک، شانس اجرايي شدن ايده مايک پمپئو مبني بر بازگشت ايالات متحده به برجام با هدف تمديد تحريم تسليحاتي ايران چقدر است؟ اساساً تصور ميکنم که ايالات متحده صرفاً لغو تحريم تسليحاتي ايران را دنبال نميکند؛ زيرا هرچقدر دولت دونالد ترامپ را دولتي ناآگاه و غيرمسلط بر امور سياسي، حقوقي و ديپلماتيک بدانيم که آشنايي چنداني با عرف و نهادهاي بينالمللي نيز ندارند و در چارچوبهاي ويژه و متناسب اين مسير عمل نميکنند، اما اينقدر نادان نيستند که چنين رويهاي را در پيش بگيرند. آنها به دنبال اهداف ديگري هستند و توسط چنين اهرم سنگين و کارسازي، از طريق ايران به اروپا و به شکلي غيرمستقيم فشار وارد ميکنند تا اهداف ايالات متحده را پيش ببرند. از همين گذرگاه، آنان کشورهاي ديگر را نيز در موضع ضعف قرار ميدهند. فرض کنيد در اين مسير، که نتيجه آن نيز از هماکنون آشکار است، آمريکاييها به اروپاييها خواهند گفت که در مسيري که ما طراحي کردهايم و در آن قدم گذاشتهايد، شما به قدر کافي همراهي نکردهايد و حالا زمان مناسبي است براي فصل جديدي از همکاريها که فصل مشترک آن فشار بر ايران است و ميتوانيد مکانيسم ماشه را فعال کنيد. در حقيقت، ايالات متحده قصد دارد تا به اروپا بقبولاند که در اعمال محدوديتهاي خارج از برجام و در راستاي سياست «فشار حداکثري» آمريکا با اين کشور همکاري کند. به همين ترتيب نيز، دو کشورِ نزديکتر به ايران يعني چين و روسيه را هم تحت فشار قرار دهد و وادار به سکوت و انفعال کند و تاکيد کند که سرمايهگذاريهاي بلندمدت آمريکا بر روي فشار بر ايران، با مواضع اتخاذي دو متحد شرقي اين کشور، به ثمر نشسته است و حالا آمريکا آماده است در صورت همراهي چين و روسيه، در وقت و فرصت مناسب ديگري، پاداش همراهي اين دو کشور عليه ايران را بپردازد. به نظر نميرسد که آمريکا چنين روند غيرعقلاني را در پيش بگيرد چراکه هزينه آن، اصلاً منطقي به نظر ميرسد. آمريکا در حال حاضر و ظاهراً اميد دارد که اين مساله را در قالب قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مبتني بر برخي استدلالهاي غيرمنطقي ارائه دهد که البته کسي در مقابل آن سر خم نخواهد کرد. اما نکاتي که بايد در نظر داشت آن است که ايران پيش از آمريکا دست اين کشور را بخواند و اقدام پيشدستانه را در دستور کار قرار دهد. مساله بسيار مهمتر آن است که محقق شدن چنين عملي بهطور جدي بر وجهه بينالمللي ايالات متحده در سطح جهان اثر منفي خواهد گذاشت و منجر به بسط بياعتمادي ساير کشورها به هرگونه همکاري و توافق با آمريکا ميشود. تصور کنيد کشوري که به سادگي، خود را از توافقي به اين پيچيدگي کنار ميگذارد و پس از ترک توافق، از فضاي خارج از آن، به دنبال فعالسازي مکانيسمهاي فلجکننده است، چگونه ميتواند به عنوان يک شريک براي کشوري ديگر در نظر گرفته شود. مقامات ايران پيشتر تصور ميکردند که «خروج آمريکا از برجام» و «بازگشت تحريمها» امکانپذير نيست در حالي که اين مساله به وقوع پيوست؛ آيا خطر تکرار چنين مسالهاي در قبال بازگشت به برجام و تحريم تسليحاتي ايران نيز وجود دارد؟ همانطور که پيشتر اشاره شد، رويه فعلي دولت آمريکا، در واقع اهداف پنهاني است که در قامت لغو تحريمهاي تسليحاتي ايران نمود يافته است و از نظر من، وقوع چنين امري، بسيار ناممکن است. با اين حال، اگر اين ادعا صورت عملي به خود بگيرد، نخستين اتفاقي که در اين شرايط ممکن است رخ دهد آن است که تاثيرات و تبعات اين اقدام آمريکا گريبان اين کشور را هم در عرصه بينالمللي و هم در ساحت سياست داخلي اين کشور خواهد گرفت. در بعد بينالمللي، همانطور که بيان شد، وجهه مخدوش آمريکا براي جهان آشکارتر ميشود. در واقع، آمريکا قطعنامههاي شوراي امنيت (و يکي از مهمترين قطعنامههاي اين شورا يعني برجام) را به بازي گرفته است که ضربهاي اساسي به هنجارها و قواعد بينالمللي است. نتيجه چنين رويهاي، منجر به اعتراض بسياري از انديشمندان آمريکايي شده است که شکست قطعي اين سياستها را از مدتها قبل پيشبيني کرده بودند. اين اتفاقات منجر به اين مساله ميشود که هيچ کشور ديگري در جهان، در چنين قراردادهايي که در آن، مکانيسم بازدارندهاي همچون ماشه قرار داده شده باشد، شرکت نکند. در بعد سياست داخلي نيز در صورتي که ترامپ کاخ سفيد را ترک کند و «جو بايدن» جانشين او شود، در آينده احتمالي، بازگشت آمريکا به برجام را بدون اينکه اين کشور بتواند امتيازات ديگري از ايران بگيرد، با مشکلاتي جدي روبهرو ميکند. از طرف ديگر، دولت ترامپ در حال اعطاي امتيازاتي ويژه به لابيهاي اسرائيلي و گروههاي تندرو است تا بتواند با فشار بر ايران، از حمايت آنها بهرهمند شود و خود را در جبهه اين گروهها نشان دهد تا بتواند با اين حرکت، بر انتخابات رياستجمهوري اثر بگذارد. استفاده از پتانسيلهاي موجود در لابيهاي آمريکايي، امري نيست که به راحتي بتوان از کنار آن عبور کرد. بنابراين، ايران نبايد در دام چنين بازي خطرناکي که توسط آمريکا طراحي شده است بيفتد و لازم است به تدوين طرحهايي براي خنثيسازي اقدامات اين کشور بپردازد يا از زاويهاي ديگر، به دنبال حل و فصل اختلافات با ايالات متحده باشد. از نگاهي کلان بايد تاکيد کرد که وقتي با يک ابرقدرت وارد چالش ميشويد، او نيز از ابزارها و تمامي امکانات خود براي مقابله بهره خواهد برد. در صورت شکست ترامپ در انتخابات، سکانداري دموکراتها در راس سياست آمريکا نيز فرقي اساسي در سياستهاي اين کشور پديدار نميکند. ممکن است «جو بايدن» نيز به برجام برگردد اما به هر ترتيب امکان درخواست مذاکراتي ديگر، پس از ورود آمريکا به برجام و بازنگري در آن کماکان وجود خواهد داشت. ايران در صورت واقع شدن چنين اتفاقي، چه گزينههايي را از گذرگاه حقوقي و ديپلماتيک پيش رو خواهد داشت و چگونه ميتواند واکنشي معقول به لغو تحريم تسليحاتي داشته باشد؟ در اينجا به هيچ عنوان، بحث ديپلماسي يا مباحث حقوقي مطرح نيست. آنچه در اين نبرد، بيش از هر چيز عيان به نظر ميرسد، نقش قدرت عريان است که هرکس، از قدرت بالاتري بهرهمند باشد، ميتواند در برابر طرف مقابل زور بيشتري به کار ببرد. عامل تعيينکننده نهايي، قدرت است نه حقوق. اين يک واقعيت در دنياي امروز است که هر کشوري در هر جاي دنيا هر کاري بخواهد انجام دهد، اين نکته را در نظر دارد که واکنش آمريکا چه خواهد بود. بر همين اساس، خروج از برجام و NPT شايد اولين واکنش ايران نسبت به طرح آمريکا در مورد اقدام اين کشور هم در قبال مکانيسم ماشه و هم در صورت تلاش آمريکا در صدور قطعنامه در شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران خواهد بود. آنچه در اين مساله بسيار مهم است و به هيچ وجه نبايد در آن سستي و تعلل صورت پذيرد، اطلاعرساني ايران در مورد گامهاي آتي خود، پيش از عملي شدن چنين اتفاقي است و در اقدامي پيشدستانه ايران بايد طرفهاي مقابل را تهديد کند که در صورت چنين اتفاقي، اقدام متقابل، خروج بيقيد و شرط از برجام و NPT خواهد بود. هنگامي که تعهدات بينالمللي انجام نميشود و آمريکا و انگليس وقعي به چنين پيمانهاي حساس و مهمي نمينهند، چنين عواقبي را نيز بايد بپذيرند. اگر به هر شکل، لغو تحريمهاي تسليحاتي به ثمر برسد در واقع به منزله تير مهلکي بر پيکر نيمهجان برجام است که ممکن است منجر به خروج ايران از NPT شود که نتيجه نخست آن وارد شدن خدشه اساسي به نظام اشاعه در سراسر جهان است. در واقع اين بازي آمريکا اگر به نتيجه برسد، اين حق براي ايران محفوظ خواهد بود که حتي آمريکا اگر از راههاي ديگري همچون با صدور قطعنامههاي جداگانه، ايران را از دسترسي به سلاح منع کند، ايران بيشتر به سمت خروج از تعهدات پيشين خود متمايل شود. وضعيت ساير کشورهاي حاضر در توافق از جمله کشورهاي اروپايي نيز جالب توجه است. اروپا تا اينجاي کار، در مقابل ايالات متحده آمريکا بسيار ضعيف ظاهر شده است و حتي تعهداتي را که با دست خود امضا کرده است نيز نتوانسته عملي کند. اروپا در اين مدت حتي قادر نبوده است قطعنامه شوراي امنيت را بدون دستور آمريکا پيگيري کند. توجيهات اروپا در اينکه «کشورهاي اين حوزه يا اتحاديه اروپا ناتوان از مداخله در مورد مراودات شرکتهاي خصوصي با ايران هستند»، به هيچ وجه قابل قبول نيست زيرا حتي اقدامي در قبال ارتباط سياسي-تجاري شرکتهاي «درون» اين قاره با ايران نيز صورت ندادهاند. اينکه گفته ميشود ايران تلاش کرده تا زمينه را براي نقشآفريني اروپا در مورد برجام و حواشي آن فراهم کند، يک بعد اين مساله است اما بعد مهمتر آن است که اروپا موظف بوده است به تنهايي، چنين فضايي را براي تحرک و تاثيرگذاري پديد آورد. اروپا به هيچ عنوان براي فراهم کردن فضاي همکاري و تعامل با ايران، حاضر به پرداخت هزينه نبوده است زيرا نفع کوتاهمدت و ميانمدت اين قاره بر منافع بلندمدت آن به ويژه در دهه اخير ارجحيت داشته است. به همين دليل، پيگيري تعهدات اروپايي تقريباً اولويتي ثانويه است و صرفاً در قالب برخي بيانات و مواضع شفاهي اقداماتي صورت گرفته که نشان ميدهد اروپا تا چه اندازه در نظام بينالملل و در آرايش و توزيع قدرت جهاني برخلاف تلقي و تصوراتي که وجود دارد دچار ضعف و ناتواني است. آشکار است که اروپا در مقايسه با ايالات متحده و در حوزههاي گوناگون، بسيار منفعلانه عمل کرده است که اين انفعال، بيش از هر جاي ديگري در مساله برجام عيان شد. آنچه مسلم به نظر ميرسد آن است که در مورد مساله سلاح، تامين جنگافزارهاي مورد نياز ايران از سوي چين و روسيه حتي با وجود و صدور قطعنامههاي بينالمللي نيز صورت ميگيرد و محدوديتي در اين مورد وجود ندارد. در حالي که آمريکا و اروپا در حالت عادي نيز به سختي يا بهطور کامل از فروش سلاح به ايران خودداري ميکنند. طرح مساله تحريم تسليحاتي ايران، تنها بهانهاي است براي اين کشورها و حتي در مورد چين و روسيه نيز به همين شکل، اين موارد دستوپاگير، صرفاً وسيلهاي است تا قيمت کالاها و تسليحات خود را با قيمتهايي فزايندهتر به ايران بفروشند. حقيقت آن است که براي ايران نيز، چنين مسالهاي از ابتداي برجام تاثير استراتژيک بر تصميمات و رويههاي کشور نداشته است و برجستهسازي اين مساله از سوي آمريکا اکنون نيز تاثيري بر مناسبات ايران در حوزه تسليحاتي نخواهد داشت. بهطوري که يکي از انديشکدههاي ايالات متحده مدعي است که اين تحريمها در بدو برجام بايد لغو ميشد چون اين بند مخصوص سلاحهاي استراتژيک است، نه سلاحهاي معمول جنگي و به راه انداختن چنين دعوايي، دستاورد امنيتي خاصي براي ايالات متحده نخواهد داشت. فارغ از مساله حساس تسليحاتي، در مورد مساله غيرحساسي همچون دارو که خود ايالات متحده آمريکا، قطعنامههاي بينالمللي و... اصرار به فروش آن به کليه کشورها دارند، اما چنين کاري به سختي عملي ميشود يا اصلاً انجام نميشود. پس مساله، صرفاً قطعنامه نيست و منافع سياسي-اقتصادي خاصي در پشت آن نهان است. مواردي همچون صدور و فروش نفت که در برجام نيز بسياري از کشورها به آن تشويق شده بودند و ممنوعيتي نيز در آن وجود نداشت، صرفاً با «درخواست» ايالات متحده و بدون صدور هيچ قطعنامهاي، فروش نفت ايران را به کمترين ميزان رسانده است. ايران اساساً جنگي براي حضور و بقا در برجام ندارد و مسير مورد نظر خود را پيش و پس از برجام نيز طي کرده است. اگرچه مساله خروج تدريجي از برجام، در دستور کار قرار دارد و طبق مفاد برجام نيز، ايران در حال برداشتن گامهاي مورد نظر است که البته به دليل بروز همهگيري جهاني ويروس کرونا در سراسر دنيا، اين مساله کمي تحتالشعاع قرار گرفته است اما به هر ترتيب، ايران نقشه راه مطلوب خود را پيگيري ميکند. هدف ايران در اين مسير و کاهش تعهدات خود، فراهم آوردن فضاي ديپلماتيک براي اروپاست تا آنچه اروپا به آن موظف بوده اما اقدامي جدي در مورد آن صورت نداده است را عملي کند. به هر ترتيب، در حالت حداقلي، پيگيري طرحهاي امانوئل مکرون، رئيسجمهور فرانسه و آبه شينزو، نخستوزير ژاپن و بحث طرح فريز ميتوانست گشايشهايي را ايجاد کند تا راهحل ديگري يافت شود يا در عاقلانهترين وضعيت، ترغيب به جبران خسارات برجام از سوي آمريکا به عنوان نخستين نقضکننده توافق مطرح شود تا اين کشور را وادار کند رويکردهاي خود را در اين مورد جبران کند. ايران بايد اهداف و اولويتهاي خود را به روشني مشخص کند. اگر نگراني اصلي براي ايران، مساله «بقا»ست، بايد تاکيد کرد که آمريکا هر چقدر که در اين مسير تلاش کند و فشار حداکثري يا هر شيوه ديگري را بهکار بگيرد، بقاي ايران را نميتواند مورد تهديد قرار دهد. اما اگر اهداف و اولويتهاي ديگري به غير از بقا، همچون مساله توسعه، بالا رفتن استانداردهاي زندگي، پيشرفتهاي اقتصادي و... مدنظر باشد بايد گفت که ما در اين موارد، آسيبهاي جدي ديدهايم. در چنين شرايطي، کشور از ورود بسياري از امکانات مالي، سرمايهاي، بازاري، علمي، تکنولوژيک و... که لازمه پيشرفت و توسعه است، محروم مانده و چنين وضعيتي توانمنديهاي کشور را بسيار محدود ميکند. اگرچه ممکن است در برخي عرصههاي داخلي در اثر محروميتهاي بينالمللي و فشارهاي خارجي، رو به جلو و در مسيري سازنده حرکت کنيم و بخشهايي همچون توليد را در کشور فعال کنيم و با تحت فشار قرار گرفتن نظام اداري، کارآمدي را سرلوحه امور قرار دهيم. اما در اين مسير، موارد بسياري وجود دارد که ايران از آن محروم خواهد ماند که اين ملاکها بايد مدنظر قرار بگيرد و ايران تصميم بگيرد که در مسير خود به روشني به دنبال چه مسالهاي است. در اين مسير، ايران در نخستين گام بايد دست به «روشنگري» فراگير در مورد نيت آمريکا بزند. آمريکا در حال حاضر اهداف خود را دنبال ميکند و در اين راه صرفاً به ايران فشار ميآورد تا منافع کلانتر خود را محقق کند پس لازم است ايران زمينهاي را فراهم کند تا به ساير کشورها نشان دهد که هدف اصلي آمريکا از اين اقدامات چيست. دستگاه ديپلماسي کشور در خط مقدم روشنگري بايد قرار بگيرد. با اين حال شايد اتفاق مهم ديگري که لازم است رخ دهد برهم زدن محاسبات استراتژيک ايالات متحده است تا امکاني براي تغيير محاسبات در اين کشور فراهم شود. اروپا، دموکراتهاي آمريکا و ساير بازيگران، دولت ترامپ را مواخذه خواهند کرد و هشدار خواهند داد که تيم او در حال تشديد تنشها و افزايش خطر تقابل دو کشور است. در چنين حالتي ممکن است دولت آمريکا در سياستهاي جاري خود تجديد نظر کند و گزينههاي ديگري را در راستاي کاستن از فشارها در دستور کار قرار دهد.