فرهيختگان/ متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
ابوالقاسم رحماني/ شمال کشور را که ميبينيم، روميناي 13ساله با پسري چند سال بزرگتر از خودش از خانه ميگريزد و بعد از دستگيري توسط پليس تحويل خانوادهاش ميشود و در خانه پدري توسط پدر به قتل ميرسد، جنوب کشور را که نگاه ميکنيم، مردم غيزانيه خوزستان براي جرعهاي آب آشاميدني که سالهاست ندارند، در چند قدمي پرآبترين و بزرگترين رودخانه کشور دست به اعتراض ميزنند و با گلولههاي ساچمهاي موردعنايت نيروهاي انتظامي قرار ميگيرند، غرب را هم که نگاه ميکنيم آسيه پناهي پيرزن کرمانشاهي يک روز که در آلونک محقرش در حاشيه کرمانشاه در خانه بوده با اسپري فلفل از خانه رانده و پس از تخريب خانهاش، جانش را هم از دست ميدهد.
اينها هرکدام اگر سوژه يکسال صفحههاي حوادث رسانهها هم بود ميشد در غمشان ساعتها گريست و روزها و ماهها و سالها افسوس خورد. واقعا چه خبر است؟ اين حجم از ظلم، بيعدالتي و تبعيض، اين حجم از اتفاقات ناگوار و تراژيک براي چيست؟ قانون؟! عرف؟! اخلاق و غيرت؟! بهنظر بر پيشاني اين واژهها هم بعد از اين اتفاقات عرق شرم مينشيند. هنوز از تشريح و تحليل اتفاقات ناگوار غيزانيه فارغ نشده بوديم که رومينا را سر بريدند و هنوز در شوک و سوگ ماجراي رومينا اشرفي بوديم که آسيه پناهي را هم کشتند و حالا مجبور به نوشتن از اين تلخترين اتفاق اين روزها در کرمانشاه هستيم. با خواندن اين اتفاقات و مواجهه با آنها بيش از هرچيزي مفهوم کرامت انساني، حقوق عمومي و عدالت در ذهنم خدشهدار ميشود؛ خدشههاي جبرانناپذير و عميقي که اميد به اصلاح وضع موجود را بالکل منتفي و ما را آماده براي تلخکامي ديگري ميکند.
روايت اول از زبان مسئولان شهرداري کرمانشاه
اقدام به تخريب منازل قانوني بود، آسيه پناهي زني بهظاهر معتاد بود، آسيه براثر حالتتهوع جان خود را از دست داد!
احتمالا کسي نمانده که حداقل دراين چند روز اخير اطلاعي از ماجرايي که بر سر آسيه پناهي و اهل منزلش رفته است و بلايي که بر سرشان آمده، کسب نکرده باشد. آسيهاي که البته مصداقي است از آسيههايي که نه فيلم و خبري از آنچه بر سرشان آمده، منتشر شده و نه کسي سراغشان را گرفته است. رسانهها در شرح اتفاقي که براي اين پيرزن کرمانشاهي و دختر و نوهاش افتاده از زبان غلامرضا شهبازي، مدير اجراييات شهرداري کرمانشاه اينچنين نوشتهاند: «ماموران اجراييات شهرداري کرمانشاه پس از دريافت حکم قضايي مبنيبر رفعتخلف از زمينخواران به محدوده انتهاي شهرک کيانشهر در منطقه سه شهرداري کرمانشاه مراجعه کرده و حين انجام ماموريت به يک کپر که در راستاي زمينخواري ايجاد شده بود، برخورد کردند. اين زن بهظاهر معتاد به همراه دختر و نوهاش در اين کپر زندگي ميکردند. آسيه پناهي به اخطار ماموران براي خروج از کپر توجهي نکرد، از اينرو ماموران خانم کمپ ترکاعتياد چشمهسفيد در محل حاضر شدند و وي را که مقاومت ميکرد به اردوگاه منتقل کردند. اين فرد پس از انتقال به اردوگاه چشمهسفيد دچار حالت تهوع شد و درنهايت پس از حضور پزشکان مرکز فوريتهاي پزشکي جان خود را از دست داد.» بگذاريد طور ديگري ماجرا را مرور کنيم و بعد از آنهم بهسراغ دو روايت ميداني ديگر از آنچه در کرمانشاه رخ داد، برويم. پيرزني که از دار دنيا، در اين گرماي تابستان به همراه دختر و نوهاش، دراين شرايط سخت اقتصادي و معيشتي، يک آلونک محقر در حاشيهايترين نقطه کرمانشاه داشت و حدود 14ماه بود که در آن روز و شب ميگذراند، درجريان امري بهاصطلاح قانوني، سقف ناچيزي که بالاي سر خود و دختر و نوهاش داشت را خرابشده ديد و پس از آن نيز جان خود را از دست داد.
روايت دوم از زبان بسيج دانشجويي دانشگاه رازي
دعواي اوقاف و شهرداري کرمانشاه علت اصلي بيقانوني در ساختوسازها، يورش ماموران اجرايي شهرداري به خانهها و استفاده از گاز اشکآور، آسيه معتاد نبود!
بعد از واقعه تلخ فوت آسيه پناهي، دانشجويان بسيج دانشگاه شهيد رازي کرمانشاه بهمنظور اطلاع از کموکيف ماجرا به منطقهاي که اين حادثه درآن رخ داد، رفتند. روايت ميداني اين دانشجويان از زبان مردم محلي که در روز واقعه درآن منطقه حاضر بودند هم به اين شرح است: «قسمت اول ماجرا به 12سال قبل برميگردد. زماني که اداره اوقاف کرمانشاه اين زمينها را بهصورت قولنامهاي به مردم اين منطقه ميفروشد. اما شهرداري بهمنظور دريافت امتيازاتي از اداره اوقاف مجوز ساخت خانه را براي اهالي اين منطقه صادر نميکند. چراکه شهرداري در پي دريافت زمينهايي باارزش 80درصد زمينهاي موجود از اداره اوقاف بوده است و اداره اوقاف نيز زيربار اين درخواست نرفت. اين دوئل بين اداره اوقاف و شهرداري کرمانشاه 12سال مردم اين منطقه را از استفاده قانوني از املاک و زمينهاي خود محروم ميکند. بعد از گذشت سالها اما با افزايش ارزش زمينها و بالارفتن قيمتها برخي مردم اين مناطق به دور از چشم شهرداري شروع به ساختوساز ميکنند و در منازلي سکونت پيدا ميکنند که بدون مجوز شهرداري ساختهاند. افزايش نرخ اجارهبها در اين منطقه و مسائلي از اين دست برخي ديگر از اهالي فقير منطقه را به ساخت آلونکهاي محقري با کمک ديگر اهالي منطقه مجبور ميکند. اين مساله و اطلاع شهرداري از اين ماجرا باعث ميشود اواخر ارديبهشتماه سال جاري شهرداري کرمانشاه ماموران اجرايي خود را به اين منطقه بفرستد تا با تجهيزات کامل به تخريب املاک غيرقانوني مبادرت کنند. در مراجعه اول ماموران شهرداري و برخورد ناروا و زشت آنها با اهالي اين منطقه کار با حواشي همراه ميشود و مساله ناتمام ميماند. اما در مراجعه بعدي ورق برميگردد. اينبار وقتي اکثر اهالي منطقه در خانههايشان خواب بودند، ماموران با استفاده از گاز اشکآور و پرتاب آن به داخل خانهها مردم را از خانهها فراري داده و منازل را تخريب ميکنند. آسيه پناهي به همراه دختر و نوهاش هم که در يک آلونک 12متري ساکن بودهاند، از تيغ ماموران جان سالم به در نبردند و بعد از مقاومتهاي بسيار بالاخره خانه آنها نيز تخريب ميشود. اما ماجرا به همينجا ختم نميشود، ماموران اجرايي شهرداري کرمانشاه با تهمت به آسيه پناهي به دروغ او را معتاد به موادمخدر معرفي ميکنند و با زور به کمپ ترکاعتياد ميبرند و اما اين پيرزن کرمانشاهي تاب نميآورد و جان خود را دراين ماجرا از دست ميدهد.»
روايت سوم يکي از خبرنگاران محلي
ماموران اجرايي حکم قانوني براي تخريب نداشتند، دادستاني درجريان اين پروسه تخريب نبود، آلونک آسيه هم در محدوده تخريب نبود، آسيه پناهي بيماري قلبي داشت و گاز اشکآور و اسپري فلفل او را از پا درآورد!
سواي دو روايت بالا اما يکي از خبرنگاران حاضر در کرمانشاه نيز در گفتوگو با «فرهيختگان» به تشريح آنچه بر سر آسيه و دختر و نوهاش آمد، پرداخت. دزفوليزاده گفت: «اواخر ارديبهشتماه بود که اداره اجراييات شهرداري کرمانشاه با توجه به رسالتي که دارد، اقدام به تخريب بناهاي غيرمجاز ميکند. در کرمانشاه محدودهاي تحتعنوان شهرک فدک وجود دارد که داراي دو بخش فدک يک و دو است، بخش دوم آن محدودهاي حاشيهاي است و درآن ساختوسازهايي صورت گرفته است. آن روز تيم اجراييات براي تخريب بناهاي غيرمجاز مراجعه ميکند اما دادستان که بايد مجوز اين تخريبها را صادر کند، در مصاحبه اعلام ميکند که آن روز نه نماينده دادستان حضور داشته، نه مجوز گرفتهاند و نه حتي با ما هماهنگي کردند. به هرطريق تيم اجرايي شهرداري مراجعه ميکند و يکي از مسئولان که باني اين ماجرا بود آلونک آسيه پناهي را ميبيند و عليرغم اينکه مجوزي براي تخريب آن نداشته، خودش ميگويد با مجوز من اين آلونک را هم تخريب کنيد! دختر و نوه آسيه هم داخل آن آلونک بودند. آسيه خودش بيرون آمد و داخل بيل لودر نشست تا جلوي تخريب خانه محقرش را بگيرد اما ماموران گاز اشکآور و اسپري فلفل به داخل خانه زدند. دراين بين که دختر و نوه آسيه در خانه را گرفتهاند تا اجازه ندهند افراد وارد شوند، اسپري را که ميزنند ، آنها نيز دور ميشوند و ماموران در را به زور باز ميکنند و دختر و نوه آسيه هم بالاخره از خانه خارج ميشوند و بعد از پشت خانه را تخريب ميکنند. بعد از اين اتفاق عجيب ميگويند آسيه اعتياد داشته که اين ادعا هم به سرعت تکذيب ميشود. حتي اعلام کرده بودند اين شگرد آسيه است و وقتي قرار باشد که خانههاي غيرمجاز آن منطقه را تخريب کنند، او با دريافت مبالغي از اين کار ممانعت ميکند که در گفتوگويي که با اهالي معتمد اين منطقه داشتم، مشخص شد اين هم دروغ ديگري بود که به او نسبت دادند. اهالي محل ميگفتند او 14 ماه است در اين آلونک زندگي ميکند و ماموران ادعا ميکردند که چون او در حريم رودخانه ساکن است و کابل فشارقوي آنجاست، خطرناک است و بايد تخريب کنند اما سوالي براي من ايجاد شد که اگر چنين مسالهاي بود چرا در فصل بارندگي در اين 14 ماه قبل که خطرات به مراتب بيشتر از اين وضعيت جوي بود، اقدامي براي انتقال يا تخريب خانه آسيه نکردند؟! حالا از اينکه بگذريم، مساله خود آسيه و نوع برخورد ماموران با او نيز دردناکتر است. آسيه وقتي از مقاومت براي تخريب خانهاش عاجز ميشود و از لودر پايين ميآيد، دوباره ماموران به صورت او اسپري فلفل ميزنند و دخترش فرياد ميزند که او مشکل قلبي دارد و شرايطش مساعد نيست اما توجهي به او نميکنند و به آنها ميگويند سوار شويد ميخواهيم شما را پيش شهردار ببريم تا با او صحبت کنيد، اما در مسير کمي که از منطقه دور ميشوند، نوه آسيه متوجه بيحالي مادربزرگش ميشود اما آنها بازهم بيتوجهي ميکنند. آنها را به کمپ ترکاعتياد چشمهسفيد کرمانشاه ميبرند، چراکه مسئول اجراييات عنوان کرده بود اين شخص اعتياد دارد اما مسئول روابطعمومي، دولتشاهي کاملا اين مساله را تکذيب کرد. با اين حال و دراتفاقي تاسفبار مسئولان کمپ بعد از ساعتي روي آسيه پتويي مياندازند و ميگويند متاسفانه فوت کرده است! بعد از فوت او مسئولان پزشکيقانوني اعلام کرده علامتي از ضربوشتم در بدن آسيه نيست اما در وضعيت قلب او تغييراتي ايجاد شده که حالا مشخص نيست اين مساله به دليل استفاده از اسپري فلفل بوده است يا بهخاطر استرس و جو رواني بوده که آن روز اين پيرزن ناتوان متحمل شده است. اما نکته قابلتامل که دوباره تکرار ميکنم اين است که وقتي با خود دادستان صحبت کردم دادستان گفت که اولويت ما در تمام افعال اينچنيني حفظ کرامت و رعايت شئون اسلامي و شرعي و انساني است و در مجوزهايمان اين دو اصل را ذکر کرده و برآن تاکيد داريم. با اين حال دادستاني مدعي شد آن روز نماينده دادستان اصلا در محل حضور نداشته که نظارت کند و اين آلونک آسيه اصلا جزء محدودهاي که بايد تخريب صورت ميگرفته هم نبوده است.»
اگر آسيه، شبنم بود
بعضيمواقع، بعضي قياسها و قرينهيابيها، بيش از اصل ماجرا اعصاب آدم را بههم ميريزد. ماجرا را يکبار ديگر مرور کنيم. مادري 58 ساله، بههمراه دختر و نوهاش در خانهاي محقر، 12 متري، در يکي از حاشيهايترين نقاط کرمانشاه زندگي ميکرده، در آن محدوده بهدلايل مختلفي اعم از اختلافات ادارات دولتي و شهرداري و... ساختوسازها از مسير قانوني خارج شده و مالکان زمينها بدون مجوز به ساختن سرپناهي براي خود مشغول شدهاند. شهرداري هم شستش خبردار شده و بهاصطلاح براي اجراي قانون راهي منطقه شده تا سازههاي غيرمجاز را تخريب کند. البته اقدامي که به گفته يکي از خبرنگاران محلي، حداقل در اين مورد آخر، مجوز قانوني نداشته و نماينده دادستان هم حاضر نبوده است. در جريان اين پروسه تخريب، اصول انساني و اخلاقي را هم با لودرها زير گرفته و بههرشکل خانه 12متري آسيه و دختر و نوهاش را هم به ضرب گاز اشکآور و اسپري فلفل خراب کرده است. بعد از اين واقعه، به پيرزن بدحال و بيمار تا توانستند هم انگ زدند، ابتدا گفتند معتاد بوده و بعد از آن هم گفتند اين کارش بوده که جلوي تخريبها را بگيرد و از صاحبان املاک بهقول معروف درصد بگيرد. اما هردوي اين تهمتها هم خيليزود تکذيب شد. منتها هيچکدام از اين اتفاقات خبري از پايان تلخيهاي خانواده آسيه نداشت، آسيه که حالا سرپناهي براي خود، دختر و نوهاش نميديد، در غريبانهترين حالت ممکن، بدون هيچتوجهي جان خود را هم از دست داد تا روسياهي اين مدل از اعمال قانون تا ابد بر پيشاني مسئولان بماند. اما از آسيه و کرمانشاه به شبنم و تهران برسيم. چيزي شبيه اين اتفاق در تهران و پايتخت ايران هم کم اتفاق نميافتد، ساختوساز غيرمجاز، کميسيون ماده صد، پرداخت جريمه و... احتمالا ماجراي ويلاي شبنم نعمتزاده، دختر وزير اسبق صنعتومعدن را شنيدهايد. البته ساختوساز ويلاي غيرقانوني در منطقه لواسانات يکي از تخلفات دختر وزير است. تخلفات گسترده در يکي از بهترين نقاط پايتخت که بعد از محرز شدن تخلفات و رسانهاي شدن ماجرا، با گذشت مدت زماني طولاني هنوز آنطور که بايد حکم اجرايي نشده است. يعني فرق بين شبنم بودن، دختر وزير صمت بودن و آسيه بودن، پيرزن 58 ساله وبيسرپناه بودن، خيلي بيشتر از متراژ ويلاي چندهزارمتري و آلونک 12متري است. اما اولي بعد مدتها بههردليلي که البته برکسي پوشيده نيست، از تخريب و اعمال قانون مصون ميماند، اما دومي در کسري از ثانيه، بدون مجوز و با اختيار يک مقام محلي، بر سر ساکنانش خراب ميشود و مالک ناتوان هم در اين ماجرا جان ميسپارد. من نميدانم در کدام دين و آييني، ذيل کدام ماده و تبصرهاي، با چه توجيه و ابزاري ميتوان اين پروسه و اين تبعيض را توجيه کرد، من خيلي چيزها را واقعا نميدانم، اما ميدانم، آه مظلوم عاقبت دامنگير خواهد بود! خلاصه اگر آسيه شبنم بود، هم خانهاش محفوظ بود و هم دختر و نوهاش از موهبت حضور مادر و مادربزرگشان روزهاي بيشتري بهره ميبردند.
بازار