برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
برگزیده
تحلیل ها

نگاه ترامپ به مذاکره نگاهی بساز و بفروشی است

منبع
اعتماد
بروزرسانی
نگاه ترامپ به مذاکره نگاهی بساز و بفروشی است
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست محمدحسين لطف‌الهي/ خروج ايالات متحده از توافق هسته‌اي سبب شد تا جمهوري اسلامي ايران با اتخاذ رويکرد صبر استراتژيک تلاش کند تا در تعامل با کشورهاي اروپايي در پي نجات برجام برآيد و اين توافق بين‌المللي را حفظ کند. با اين وجود اکنون و در پنج سالگي اين توافق، اروپا بر‌خلاف وعده‌هاي اوليه نتوانسته به تعهدات خود عمل کند و ايران نيز در برابر اين بي‌عملي با استناد به متن برجام اقدام به کاهش تعهدات فني خود در توافق هسته‌اي کرده است. در اين شرايط گمانه‌زني‌هاي زيادي پيرامون آينده توافق هسته‌اي و آنچه ايران بايد انجام دهد مطرح شده است. نادر انتصار، پژوهشگر امور سياست خارجي و استاد دانشگاه آلاباماي جنوبي امريکا در گفت‌وگو با «اعتماد» معتقد است در حال حاضر ترامپ تا 95 درصد به هدف خود براي نابودي برجام دست يافته و ايران بايد به فکر ترسيم يک راه‌حل جديد باشد. او معتقد است براي يافتن راه‌حل جديد نياز است که جمهوري اسلامي از تصور اينکه اروپا يک بازيگر مستقل و مهم در عرصه بين‌المللي است دست بردارد. اين‌ گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد: اين روزها برجام شرايط مناسبي ندارد و فشار امريکا باعث شده احتمال نابودي اين توافق بيش از پيش مطرح شود. پيش‌بيني شما درباره آينده برجام چيست؟ ترامپ حتي پيش از آنکه رييس‌جمهور امريکا شود، يکي از اهداف اصلي خود در سياست خارجي را نابودي کامل برجام اعلام کرده بود. با وجود اينکه مي‌دانيم ترامپ حرف‌هاي زيادي مي‌زند و اغلب نيز به حرف‌هاي خود عمل نمي‌کند، از بخت بد در چند مورد روي حرف‌هاي خود ايستاده که يکي از آنها تلاش براي نابودي برجام است. از ديد ترامپ اگر بخواهيم به موضوع نگاه کنيم، تاکنون او توانسته به 95‌درصد از اهداف خود در موضوع برجام برسد و اکنون مي‌خواهد تير خلاص را به توافق هسته‌اي شليک کند. اين اتفاق زماني خواهد افتاد که ايالات‌متحده بتواند ديگر طرف‌هاي برجام و کشورهاي عضو شوراي امنيت را قانع کند تا به صدور قطعنامه‌اي عليه جمهوري اسلامي راي بدهند. به نظر من احتمال اينکه امريکا بتواند در اين زمينه به موفقيت دست يابد زياد نيست اما هنوز هم نمي‌توان آن را غير‌ممکن دانست. تحليلگران ، تابستان جاري را سخت‌ترين دوره زماني براي برجام ارزيابي مي‌کنند. ارزيابي شما اين ماه‌ها و اتفاقاتي که ممکن است رخ دهد چگونه است؟ در ماه‌هاي باقي‌مانده تا انتخابات رياست‌جمهوري امريکا، مطمئنا فشارها بر ايران افزايش خواهد يافت. در اين ميان نقش روسيه و چين بسيار اهميت دارد که مي‌خواهند چه مواضعي را در برابر فشارهاي امريکا عليه ايران اتخاذ کنند. اين نقش بسيار مهم‌تر از نقشي است که روسيه و چين در طول قطعنامه‌هايي که سابقا و پيش از برجام عليه ايران صادر شده بود و ديگر اين کشورها نمي‌توانند صرفا در کلام به مخالفت با امريکا بپردازند. صدور بيانيه و مصاحبه مطبوعاتي جاي استفاده از حق وتو را نمي‌گيرد و اين کشورها بايد بر‌مبناي قانون با خواسته غيرقانوني امريکا مخالفت کرده و از حق وتو استفاده کنند. همان‌طور که مي‌دانيم تاکنون نه روسيه و نه چين هيچ‌گاه نقش مهمي ايفا نکرده‌اند و از اين به بعد بايد چه کنند. مواضع آنها در سال‌هاي اخير قابل قبول بوده اما قطعنامه‌اي ارايه نشده که بتوان ديد آيا واقعا بر سر حرف خود ايستاده‌اند يا نه. راي کشورهاي اروپايي يا موافق با امريکا خواهد بود يا ممتنع، چرا که آنها نه خواست مقابله با امريکا را دارند و نه توانش را. اما در مورد روسيه و چين نمي‌توان مطمئن بود که رايي به قطعنامه‌هاي احتمالي خواهند داد. اين موضوع مطرح مي‌شود که در صورت تغيير دولت در امريکا و روي کار آمدن يک دموکرات، امکان نجات برجام وجود دارد. آيا واقعا با توجه به موانعي که دولت ترامپ بر سر راه برجام گذاشته، با آمدن جو بايدن مي‌توان تغييري جدي در اين زمينه را انتظار داشت؟ امکانش وجود دارد اما قدم گذاشتن در اين مسير هم‌ زمان‌بر و هم سخت خواهد بود. تحريم‌هايي که دولت ترامپ در سال‌هاي اخير عليه ايران وضع و اعمال کرده، تحريم‌هايي پيچيده هستند و بسياري از آنها را صرفا با دستور رييس‌جمهور نمي‌توان لغو کرد. برخي از اين تحريم‌ها از طريق دستور رييس‌جمهور قابل لغو هستند که رييس‌جمهور بعد از ترامپ مي‌تواند در‌خصوص آن اعمال نظر کند اما اکثريت تحريم‌هاي اعمال شده اين‌گونه نيستند. بايدن در بهترين شرايط مي‌تواند تنها 5درصد از تحريم‌ها را باطل کند اما براي لغو باقي تحريم‌ها نياز به دخالت کنگره است. حتي برخي از تحريم‌ها وجود دارند که از سوي دستگاه قضايي امريکا اعمال شده و نه کنگره و نه دولت نمي‌توانند در اين زمينه اظهارنظر کنند. اگر اميد به اين است که رياست‌جمهوري جو بايدن - که به هيچ‌وجه نمي‌توان از آن مطمئن بود- مي‌تواند ايران را نجات دهد و برجام را احيا کند، اشتباه مي‌کنيم. فکر مي‌کنيد دولت احتمالي دموکرات‌ها چه سناريويي‌ را در برابر ايران در پيش خواهد گرفت؟ احتمالا سعي خواهد شد تا گفت‌وگو با ايران از سر گرفته شود و دو طرف راهي براي حل و فصل مسائل بيابند. با اين حال من چندان اميدوار نيستم، چرا که صدمه‌اي که ازسوي ترامپ بر برجام وارد آمده را غير قابل جبران مي‌دانم. اين صدمات چيزي نيست که يک رييس‌جمهور بتواند مستقلا از پس جبران آن برآيد. مشاوران امنيت ملي بايدن تاکنون چند سناريو را مطرح کرده‌اند. يکي بازگشت به برجام و مذاکره براي توافقي جديد و ديگري تلاش براي دستيابي به يک توافق محدود و موقت و بعد مذاکره براي يک توافق جامع. به نظر شما در عمل کدام‌يک از اين راه‌ها در صورت روي کار آمدن دموکرات‌ها دنبال خواهد شد؟ با شرايطي که پديد آمده به عقيده من شانس برگشت امريکا به برجام بسيار کمتر است. همان‌طور که گفتم، طراحي دولت ترامپ براي از بين بردن برجام به‌گونه‌اي بوده که برگشت به اين توافق عملا غيرممکن است و دردي از ما دوا نمي‌کند. اين امکان وجود دارد که در صورت همراهي دولت ايران، تلاش شود يک توافق محدود و موقت ميان دو طرف شکل گيرد و همزمان گفت‌وگوها براي به ثمر رساندن يک توافق جديد آغاز شود. من نمي‌دانم ايران آيا تمايل دارد که چنين سناريويي را با دولت امريکا پيش ببرد يا نه؛ اما به‌طور کلي مساله اين است که با نگاه واقع‌بينانه بيشتر انتظار مي‌رود امريکا به سوي ايجاد يک توافق محدود و گسترش آن پيش برود و امکان بازگشت به برجام در عمل بسيار اندک است. تداوم رياست‌جمهوري ترامپ نيز يک احتمال جدي است. تقابل دو سياست «فشار حداکثري امريکا» و «مقاومت حداکثري ايران» به کجا خواهد رسيد؟ اگر شاهد ادامه همين روند کنوني باشيم بايد بگويم احتمال تقابل نظامي ميان دو کشور وجود خواهد داشت، همان‌طور که اکنون وجود دارد. البته بايد گفت ترامپ آدمي است که نمي‌توان او را پيش‌بيني کرد. افرادي هستند که مي‌توانند روي او اثرگذار باشند اما در مجموع ترامپ خودش تصميم مي‌گيرد و اين تصميمات ضد و نقيض است. خطر ترامپ هم همين است که نمي‌توان برداشتي منطقي از رفتارهايش داشت؛ هرکاري هم ممکن است از سوي او سر بزند. ممکن است صبح بگويد خواهان مذاکره و ديپلماسي براي رسيدن به يک توافق است و شب هنگام از حمله به ايران سخن بگويد. او به اين دليل که از نظر فکري معتدل نيست، يک خطر جدي محسوب مي‌شود. برخي حتي مي‌گويند ترامپ ديوانه است اما من روانشناس نيستم تا در اين باره نظر بدهم اما روشن است که از نظر متخصصان روابط بين‌الملل اقدامات ترامپ فاقد يک منطق کلي است. آيا در ميان جمهوري‌خواهان اراده‌اي براي حل و فصل با ايران وجود دارد؟ آيا مي‌توان گفت ترامپ واقعا خواهان يک توافق با ايران است؟ به عقيده من ترامپ مايل است با هرکسي و هر کشوري توافق کند اما به شرطي که اين توافق به نفع او باشد. اگر شما مي‌خواهيد طرز تفکر دونالد ترامپ را درباره معامله و توافق دريابيد بايد به کتاب او يعني هنر معامله‌گري رجوع کنيد. البته خودش ننوشته اما ايده‌ها از اوست. او دوست دارد مذاکره کند و دوست دارد خود را برنده مذاکرات بداند. فهمي که در چارچوب روابط بين‌الملل از مفهوم مذاکره وجود دارد با فهمي که ترامپ از مذاکره دارد بسيار متفاوت است. فهم ترامپ «بساز و بفروشي» است؛ او نگاهش در اين سطح است که چگونه خانه‌اي را بخرد و بعد به چند برابر قيمت به ديگري بفروشد يا با قيمتي بالا اجاره دهد. با اين نگاه نمي‌توان در سطح بين‌المللي به موفقيت رسيد و روابط ميان کشورها را تنظيم کرد. براي همين است که افرادي مثل پمپئو و ديگر جنگ‌طلباني که در وزارت خارجه امريکا حضور دارند، مي‌توانند ترامپ را قانع کنند که اهداف خود را پيش ببرند. به‌طور کلي فکر مي‌کنم اگر ترامپ بار ديگر پيروز شود، امکان درگيري با ايران به نحوي بيش از زماني خواهد بود که يک دموکرات در انتخابات رياست‌جمهوري به پيروزي برسد. همان‌طور که گفتم بزرگ‌ترين خطر ترامپ غيرمتعادل بودن اوست. کشورهاي اروپايي مي‌توانند نقشي در تنظيم روابط ايران و امريکا داشته باشند؟ هنوز در ايران برخي گروه‌هاي سياسي تصور مي‌کنند اروپا وزنه‌اي در مقابل امريکاست يا دست‌کم در اين باره حرف مي‌زنند. اين يک اشتباه اساسي در محاسبه است و تنظيم سياست‌هاي کلي براساس اين محاسبه اشتباه مي‌تواند خسارت‌بار باشد. اين بايد از چارچوب فکري مسوولان ايراني بيرون برود که اروپا مي‌تواند نقش موثري ايفا کند. تصور اين موضوع که در حال حاضر ما با چند قطب پيرامون مسائل سياست خارجي يا پرونده هسته‌اي گفت‌وگو مي‌کنيم، اشتباه است. اين‌طور نيست؛ روسيه و چين اختلافاتي با امريکا دارند و با اغماض مي‌توان آنها را در بلوکي جداگانه دسته‌بندي کرد اما در مقابل اروپا به هيچ‌وجه در حد و اندازه‌هاي يک بلوک جهاني در مقابل امريکا نيست. هرچند نمي‌توان به چين و روسيه به‌طور کامل اعتماد کرد اما معتقدم آنها در اين مسائل بسيار قابل اتکا‌تر از اروپا هستند. بايد تصور اروپا به عنوان يک بازيگر مهم و مستقل در مسائل بين‌المللي کنار گذاشته شود. اروپا اساسا بازيگر مستقلي نبوده و در آينده نزديک نيز نمي‌تواند باشد، بنابراين بايد راهبرد سياست خارجي ما در تعامل با دو قطب تنظيم شود؛ يک قطب امريکاست که کشورهاي اروپايي نيز اغلب از آن تبعيت مي‌کنند و در سياست خارجي دنباله‌روي از امريکا را ترجيح مي‌دهند و قطب ديگر روسيه و چين است. مساله اصلي ايجاد توازن ميان اين دو قطب است به نحوي که بتوانيم منافع ملي خود را تامين کنيم.