تجربه مشروطه و بنبست شبهمدرنیته

جام جم/متن پيش رو در جام جم منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
شهريار زرشناس/ در آستانه چهاردهم مرداد قرار داريم. حدود 114سال پيش در 14 مرداد سال 1285 شمسي فرمان مشروطيت صادر گرديد. با مشروطيت و بهويژه درپي حوادثي که منجر به تصرف تهران توسط قواي سردار اسعد بختياري و سپهدار تنکابني (در 1288 شمسي) گرديد، شبهمدرنيستها بر مقدرات تاريخي ايران مسلط شدند و دوره تجددمآبي تاريخ ايران به طور تام و تمام آغاز گرديد. البته از اواسط دوران فتحعليشاه قاجار و درپي هجوم سازمانيافته و فراگير استعمار غرب مدرن به ايران، بهتدريج زمينه نفوذ و غلبه تجددمآبي بر کشور فراهم آمده بود، اما با مشروطه است که سلطه شبهمدرنيته بر ايران رسميت و حالت تام و تمام پيدا ميکند و درپي آن در دوران رژيم پهلوي ارکان و ساختمان صورتبندي (فرماسيون) غربزدگي شبهمدرن عينيت و فعليت پيدا ميکند. بنابراين مشروطه را ميتوان آغاز دوره شبهمدرن تاريخ ايران دانست.
اکنون بيش از يک سده پس از مشروطه ليبرالي ميتوان از ميراث و نتايج آن پرسش کرد. آنچه در 14 مرداد 1285 رخ داد محصول فرآيندي بود که از دوران ناصري آغاز شده بود. روشنفکران شبهمدرنيست ايراني از حدود سالهاي دهه 1280 قمري زمينهسازي براي ترويج انديشه مشروطه ليبرالي را آغاز کردند. هواداران مشروطه ليبرالي شعار مقابله با استبداد ميدادند و به دنبال پيشبرد پروژه شبهمدرنيزاسيون در ايران بودند. شبهمدرنيزه کردن ايران (و بسياري کشورها، ملل و سرزمينهاي ديگر) بخشي از طرح کلان نظام جهاني غرب مدرن به منظور بسط دامنه نفوذ و سلطه خود بود. استعمار غرب مدرن به منظور تامين منافع خود نيازمند آن بود که اکثريت کشورها و ملل جهان را به کشورهاي پيراموني خود بدل نمايد تا بتواند به استثمار نيروي کار و غارت منابع طبيعي آنها بپردازد و آنها را به بازار مصرف توليدات خود بدل کند.
جان و جوهر مشروطهخواهي روشنفکران متجددمآب ايراني، شبهمدرنيزه کردن ايران بود. آنها در شعار سياسي خود مدعي حاکم کردن نظام پارلمانتاريستي ليبرالي بودند. اما رهاورد واقعي مشروطه براي ايران و ايراني چه بود؟ اندکزماني پس از مشروطه و با روي کار آمدن رژيم پهلوي در ايران، فرآيند تکوين صورتبندي (فرماسيون) غربزدگي شبهمدرن آغاز گرديد و استبداد تمامعيار و سرکوبگري بر کشور حاکم شد، نه فقط آزادي به دست نيامد که استقلال نيمبند و شکننده حکومت قاجاري هم از بين رفت و تجددمآبي در جنگ با هويت اسلامي - ايراني، بهتدريج ساخت اقتصادي سرمايهداري پيراموني و تشديد بيعدالتي و وابستگي تمامعيار به نظام جهاني را بر کشور حاکم نمود. با مشروطه ليبرالي و غربزدگي شبهمدرن افق تاريخي فراروي کشور دچار فروبستگي گرديد. از اوايل قرن بيستم مدرنيته به تماميت رسيد و عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاطي خود گرديد. در چنين شرايطي که خود عالم مدرن با از قوه به فعل درآمدن همه امکانات خود گرفتار بيآيندگي و فروبستگي گرديده بود؛ ايران توسط روشنفکران و تکنوکراتهاي شبهمدرنيست و کارگزاران نظام سرمايهداري جهاني گرفتار نحوي شبهمدرنيته تقليدي و ناقص گرديد. از اين روست که ميگوييم با غلبه تجددمآبي، افق تاريخي کشور ما گرفتار فروبستگي گرديد. جامعه ايراني به منظور رهايي از همين بنبست بود که کوشيد با تکيه بر ظرفيتهاي عالم ايراني - اسلامي خود را از تونل وحشت شبهمدرنيته رهايي بخشد و اين عزم و اراده در انقلاب اسلامي ايران تبلور يافت.
تامين استقلال و رها کردن کشور از وابستگي و تحقق عدالت برپايه محوريت معنويت و ظرفيتهاي عالم ايراني - اسلامي در زمره اهداف و ماموريتهاي تاريخي انقلاب اسلامي ايران بوده است. در واقع با انقلاب اسلامي جامعه ايران حرکت در مسير افقگشايي فراروي تاريخ خود را آغاز نمود. مشروطه فارغ از شعارهايي که ميداد و مدعاهايي که داشت، چون به دنبال حاکم کردن شبهمدرنيته بر ايران بود، لاجرم در مسيري حرکت ميکرد که نافي استقلال و عدالت بود. انقلاب اسلامي حرکتي در مسير افقگشايي تاريخي و با صبغه تمدني است. نکته اين است که در دوران به تماميت رسيدن مدرنيته و بحران انحطاطي غرب مدرن، هيچ ملت و کشوري از طريق تقليد راه پيمودهشده و به پايانرسيده مدرنيته امکان رهايي و شکوفايي ندارد. تجربه چند صدساله پس از رنسانس نشان داده که زندگي بسامان و انساني فارغ از بيگانگي و از خودبيگانگي و استثمار در ذيل مدرنيته (به طريق اولي شبهمدرنيته) امکان تحقق ندارد. در کشورهاي پيرامونياي که مورد تعرض و تهاجم استعمار غرب مدرن قرار گرفتهاند نيز براي رهايي و شکوفايي، راهي جز تکيه بر ظرفيتهاي معنوي و دوري از نسخههاي تقليدي وجود ندارد. رهاورد شبهمدرنيته براي مردم ما دوري از خود و خودباوري و تحميق بهواسطه تقليد از مدرنيته به تماميترسيده بحرانزده (آن هم تقليدي سطحي و ناقص) بود. اما با انقلاب اسلامي، نحوي خودآگاهي تاريخي منتقدانه نسبت به غرب مدرن و ظلم و استثمار آن پديدار شده است، خودآگاهياي استقلالطلب و عدالتخواه که به دنبال افقگشايي تاريخي از طريق بارور کردن ظرفيتهاي عظيم هويتي عالم ايراني - اسلامي است. تجربه تاريخي نشان داده و خرد گواهي ميدهد که هر موجود زنده از جمله انسانها و ملت ها براي رسيدن به شکوفايي و توانايي و زندگي سالم راهي جز تاکيد بر ظرفيتها و استعدادهاي خود و بارور کردن آنها ندارند. در سالهاي اخير ارتجاع شبه مدرن با فعال کردن شبکههاي رسانهاي و به راه انداختن هياهوي تبليغاتي به دنبال فريب و تحميق افکار عمومي است. بايد بهواسطه تبيين روشنگرانه تجربه شکستخورده شبهمدرنيته با حرکت ارتجاع شبهمدرنيست مقابله نمود تا ملت ايران با استواري و خودآگاهي بيش از پيش در مسير تعميق حرکت افقگشاي انقلاب اسلامي گام بردارد.