ناامیدی فلسطینیان از کشورهای عربی موضع ایران را تقویت میکند
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
شهاب شهسواري/ وزراي خارجه امارات متحده عربي و بحرين يک هفته پيش در واشنگتن توافق عاديسازي روابط با رژيم اشغالگر فلسطين را امضا کردند. اين دو مقام عرب به همراه رهبران امريکا و اسراييل ادعا کردند که توافق امضا شده يک گام بزرگ در جهت صلح در خاورميانه و يک توافق بيسابقه تاريخي است. از نصرتالله تاجيک، تحليلگر مسائل سياسي خاورميانه در مورد آثار و عواقب اين توافق سوال کرديم. تاجيک معتقد است که هر 4 طرف اين توافق به دليل منافع سياسي خاص و مقطعي به اين سند پيوستهاند. تاجيک معتقد است که اين توافق هيچ ضرورت تاريخي، سياسي و ژئوپوليتيک نداشت و فقط باعث کند شدن چاقوي اعراب در رويارويي با رژيم صهيونيستي ميشود. در ادامه متن کامل گفت وگوي «اعتماد» با نصرتالله تاجيک، سفير پيشين ايران در اردن را مطالعه ميکنيد.
آيا توافق بحرين و امارات با اسراييل، آنگونه که مقامهاي دولت امريکا ميگويند يک دستاورد ديپلماتيک تاريخي و گام بلندي در جهت صلح در خاورميانه است؟
اگر آنچه آقاي ترامپ معامله قرن خواند و من به آن شوخي قرن ميگويم، يک معامله موفق و کارآمد بود، اين توافقها را هم به همان نسبت ميتوان تاريخي دانست. واقعيت اين است اينها بيش از آنکه دستاوردهاي ديپلماتيک تاريخي باشند، شوخيهاي تاريخي هستند. اتفاق و لحظه تاريخي زماني است که اصل مساله و ريشه مشکل حل شود. مساله اصلي و بنيادين، مساله فلسطين است، مساله جابهجايي انسانها، از بين بردن هويت يک ملت با هدف غصب سرزمينشان، آواره کردن يک ملت در کشورهاي مختلف است. تا همه اين مسائل حل نشود هر آنچه انجام شود يک امر گمراهکننده است.
در اين توافقها اساسا صورت مساله جابهجا شده است. مساله در خاورميانه عدم رابطه کشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي نيست، مساله اصلي فلسطين است که جنبههاي مختلفي دارد شامل اشغالگري، جابهجايي، آوارهسازي و از بين بردن هويت ملي است. اينکه اعراب تاکنون با رژيم صهيونيستي رابطه نداشتند به اين دليل بود که تاکنون شعار اعراب اين بود که تا زمان تشکيل کشور فلسطيني ما حاضر به عاديسازي روابط نيستيم. درست شبيه آن چيزي که بعد از اين توافقهاي اخير بار ديگر از سوي عربستان سعودي مورد تاکيد قرار گرفت.
وقتي مساله فلسطين در ميان نيست پس انگيزه بحرين و امارات از مشارکت در چنين توافقي چيست؟
واقعيت اين است که حکومتهاي بحرين و امارات در حال کمک به ترامپ هستند، آنها انگيزههاي مختلفي از کمک به ترامپ در اين موقعيت دارند. اين دو کشور در واقع با اعطاي اين امتياز به ترامپ قصد دارند به او کمک کنند که در انتخابات بر جو بايدن فائق بيايد و با استمرار سياست فشار حداکثري ترامپ در دور دوم رياست جمهوري، مقابل ايران بايستند و جلوي سياستهاي منطقهاي ايران را بگيرند. انگيزه ديگر اين دو کشور مسائل داخليشان است. به هر تقدير هر دو کشور بحرين و امارات متحده عربي در داخل با مشکلات متعدد مواجه است. شيخ محمد بن زائد، در شرايطي که همچنان وليعهد است، دوست دارد تا از فرصت صميميت و همراهي با ترامپ استفاده کند تا حاکميت خود را بر امارات تثبيت کند و امارات را از يک کشور اميرنشين به يک کشور سلطنتي تبديل کند تا بتواند يک حاکميت بلامنازع در سراسر اين کشور داشتهباشد و نياز نباشد که قدرتش را با 6 اميرنشين ديگر تقسيم کند. در منامه هم حاکمان بحرين اميدوارند که با پشتيباني ترامپ بتوانند، حاکميت اقليتيشان را بر اکثريت شيعيان اين کشور تداوم بخشند.
منامه و ابوظبي با اين انگيزهها وارد معامله شدهاند نه با انگيزه نيازهاي اقتصادي، اجتماعي و تاريخي يا حتي ژئوپوليتيکي. تنها انگيزه دو کشور مسائل داخلي و رويارويي با ايران است. اين اقدام هيچ کمکي به مساله فلسطين نميکند. ترامپ هم در حال استفاده ابزاري از دو کشور عربي حاشيه خليجفارس است، من باور دارم که ترامپ وقتي خرش از پل بگذرد ديگر توجهي به وعدهها و قولهايي که به اين دو کشور داده است نخواهد داشت. سرابهايي مانند فروش جنگندههاي مدرن اف 35 به امارات يا حفظ پايگاه دريايي امريکا در بحرين، وقتي که ترامپ در انتخابات برنده شد ممکن است از بين بروند.
در مجموع به عقيده من اين توافقنامه هيچ تاثير مثبتي در حل منازعه و مشکلات خاورميانه نخواهد داشت بلکه شرايط را بحرانيتر خواهد کرد چراکه فلسطينيها هر آنچه از حمايت اعراب براي مذاکره و مصالحه و ايجاد کشور فلسطيني نااميد شوند حتما به اين سمت خواهند رفت که دستشان را روي زانوي خودشان بگذارند و روي پاي خودشان بايستند. اين نتيجه البته براي جمهوري اسلامي ايران بسيار مطلوبتر است تا اينکه فلسطينيها ملعبه دست اعرابي باشند که اکنون فقط و فقط دنبال منافع خودشان هستند.
فکر ميکنيد، رويکرد دولتهاي منامه و ابوظبي را ميتوان عصاره رويکرد جهان عرب و پيشبينيکننده رويکردآينده ديگر کشورهاي عربي و اسلامي تلقي کرد؟
اين دو کشور اساسا هيچ وزني در معادلات خاورميانه به ويژه مساله فلسطين ندارند. اين دو کشور هيچگاه در جنگي عليه رژيم صهيونيستي مشارکت نکردهاند. اين دو کشور داراي روابط پنهاني در زمينههاي مختلف با رژيم صهيونيستي بودند. اين اقدام فقط يک پاس گل دقيقه نودي به ترامپ است که معلوم هم نيست،گل شود. ترامپ اگر دور بعد هم رييسجمهور باشد که ديگر اهميتي براي اين دو کشور قائل نيست، اگر هم نباشد که ديگر دموکراتها رويکرد قبلي دونالد ترامپ را پيگيري نخواهند کرد.
اين دو کشور يک اضافه برآورد دارند و تصور ميکنند که با کمک به ترامپ که در سياست خارجي ناموفق بود ميتوانند باعث انتخاب مجدد او به رياستجمهوري شوند. در مقابل ايران، کره شمالي، اروپا، چين و موافقتنامهها و سازمانهاي بينالمللي توفيقي به دست نياورده است، در داخل هم دچار مشکلات متعدد از جمله در مديريت کرونا، آثار اقتصادي آن و مسائل ديگر است، تنها مفري که پيدا کرده، تطميع اين دو کشور است که بتواند دو، سه روزي در صدر رسانهها قرار بگيرد و در کارزار انتخاباتياش عليه بايدن استفاده کند. اگر به انديشکدههاي امريکايي يا اروپايي مراجعه کنيد همه معتقدند که اين توافقها بيشتر يک بازي يا شوي تبليغاتي است، درست مانند شعبدهبازي که ترامپ در مورد برجام اجرا کرد و امضاي فرمان اجرايي خود را به دوربينها نشان داد، مراسم هفته پيش امضاي توافق بحرين و امارات با اسراييل هم تکرار همان نمايش بود. اگر ترامپ از دستور اجرايياش براي خروج از برجام نتيجه گرفته باشد که ناموفق ماند در اين نمايش هم نتيجه ميگيرد.
اما ميدانيم که خروج از برجام نافع و سودمند نبود، تلاشش براي عدم اجراي قطعنامه 2231، استفاده از مکانيسم ماشه و تلاش براي نشان دادن اينکه مشارکتکننده در برجام شکست خورد. اين توافق هفته پيش هم نافع و سودمند نخواهد بود. در نتيجه اين نمايش تبليغاتي يک ابزار براي کمک به ترامپ در مبارزه انتخاباتياش است. اين اقدام به جز منافع احتمالي براي ترامپ در انتخابات در خاورميانه باعث تشديد بحران در ميدان، گسل را افزايش ميدهد، جريانهاي منطقهاي را قطبي ميکند و زمينه توسعه و گسترش خشونت را فراهمتر از گذشته ميکند.
يکي از مسائلي که وجود دارد، سرنوشت مفهومي است که به آن «جهان عرب» گفته ميشود. در نيمه دوم قرن بيستم تلاش شد که نوعي سازوکار همکاري بر اساس منافع مشترک بين کشورهاي عربي ايجاد شود. به اعتقاد شما با اين شکافي که ميان گروهي از کشورهاي عربي با سرنوشت يک ملت عرب يعني فلسطين ايجاد شده است چه سرنوشتي در انتظار مفهوم «جهان عرب» خواهد بود؟
نخست اين نکته را تذکر بدهم که اگر تمام جهان عرب و کشورهاي عربي هم به دنبال عاديسازي روابط با کشورهاي عربي بروند تا زماني که فلسطينيها قانع نشوند که حقوق حقهشان تامين شده است، صلح در منطقه ايجاد نخواهد شد.
آنچه درحقيقت به عنوان جهان عرب، انتظار ميرفت تا عکسالعمل خيلي شديدتري به اين اقدامات نشان بدهد بنا به دلايل متعدد ديگر در شرايط گذشته نيست. مهمترين مساله اين است که وضعيت شيوع بيماري کرونا در جهان باعث شده تا بسياري از ملتها و دولتها دنبال تخصيص توان و منابع خود در مسائل داخلي باشند. مساله دوم اين است که شرايط و زمينههاي دوران دهه 1960ميلادي از بين رفته و رويکردهاي نويني شکل گرفته است. رويکردهاي سختافزاري به رويکردهاي نرمافزار و اثرگذاري بر افکار عمومي به ويژه در دنياي مجازي و بسترهاي فناوري اطلاعات تحول يافته است. به همين دليل همين که افکار عمومي از حرکت ترامپ رژيم صهيونيستي و دو کشور عربي اقناع نميشود و کسي باور نميکند که اين گام با انگيزه صلح برداشته شده باشد و اکثريت باور دارند که اين اقدام با هدف بهرهبرداريهاي فردي و سياسي انجام شده است، تاثير قابل ملاحظهاي خواهد داشت.
اينکه از جهان عرب چيزي باقي مانده به نظر من طبيعي است که وقتي اقدامات و رويکردهاي تفرقهافکنانه بيشتر و بيشتر ميشوند، حالت وحدت عمل و وحدت رويه عملياتي کمتر خواهد شد. حتي کشورهاي مهم منطقه مثل مصر و اردن به رغم سکوت نسبيشان چندان تاييدکننده اين حرکت نيستند. ممکن است براساس تحفظاتي که لحاظ سياسي و بينالمللي دارند، چيزي به زبان نياورند اما در واقع ميبينند که اين اقدامات انفرادي حتي کارت خود اعراب را هم ميسوزاند و به عبارت ديگر کاردشان را در مقابل رژيم صهيونيستي کند ميکند. سياست کشورهاي عربي تا به امروز اين بود که اگر رژيم صهيونيستي کشور فلسطين را به رسميت شناخت در آن صورت رابطه را برقرار ميکنند اما با اقدام انفرادي اين دو کشور ديگر هيچ اهرمي براي اعراب نميماند که رژيم صهيونيستي را تحت فشار قرار بدهند تا امتياز واقعي به مردم فلسطين بدهد.
الان ديگر روغن ريخته را نذر امامزاده ميکنند. اينکه نتانياهو ميگويد من شهرکسازي را ديگر گسترش نميدهم، حتي اگر راست هم بگويد، مساله اين است که اساسا نبايد اين کار را شروع ميکرد، شهرکسازي طبق مصوبات شوراي امنيت سازمان ملل متحد غيرقانوني است. نتانياهو ميگويد که من از الحاق سرزمينهاي کرانه باختري چشمپوشي ميکنم، اين ادعايي است که بنزايد مطرح کرده است. الحاق اساسا يک لقمه گلوگير است کرانه باختري صاحب دارد، نه فلسطينيها ميپذيرند، نه اردن، نه اروپا و فقط يک آدمي مثل ترامپ از چنين اقدامي ممکن است حمايت کند. آنچه گفته ميشود بر اساس اين توافقها متوقف شده در واقع چيزهايي است که از اول هم نبايد انجام ميشد و حتي عملي هم نبودند. اين اقدامات انفرادي باعث ميشود که ديگر کشورهاي عربي و خود اين کشورها در آينده دچار زيان و خسران بيشتري شوند.
کشورهاي اسلامي زيادي هم هستند که به اين اقدام اعتراض دارند. ترکيه و ايران با صداي بلند محکوميت اين اقدام را اعلام کردهاند. کشورهايي مانند مالزي و پاکستان هر چند سکوت کردهاند اما براساس سابقه سياسي، چندان موافق چنين رفتارهايي به نظر نميرسند. فکر ميکنيد آيا امکاني براي موضعگيري هماهنگ ميان کشورهاي مخالف اين اقدام وجود داشته باشد؟
من معتقدم کارهاي ديپلماتيک و سياسي براي اقناع افکار عمومي اعم از مسلمانان و اعراب و بقيه نقاط دنيا ضروري است. ابزارهاي متعددي براي تقبيح يک عمل وجود دارد اگر يک عمل اصالت نداشته باشد، ميتوان افکار عمومي را براي مخالفت با آن قانع کرد. همانگونه که عرض کردم اقدام اين دو کشور فقط با اهداف خاص سياست داخلي و خارجي انجام شده است، هيچ ضرورت تاريخي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي وجود نداشت که اين دو کشور دست به چنين اقدامي بزنند. اگر اين مساله را بتوان براي افکار عمومي دنيا تبيين کرد قطعا کساني در غرب هم متوجه ميشوند که اين اقدام اصالت نداشت و هيچ توجيهي براي اين کار وجود نداشت به جز اينکه ترامپ ميخواست، دستاوردي تبليغاتي براي استفاده از کارزار انتخاباتياش عليه بايدن استفاده کند. ما بايد اين موضوع را از طريق مذاکرات ديپلماتيک، سمينارها، وبينارها و نشستهاي آنلاين تبيين کنيم و اگر اين کار را کنيم به عقيده من وظيفه تاريخيمان را انجام دادهايم.