سرمقاله خراسان/ خطر کوچ مرجعیت رسانه ای
خراسان/ « خطر کوچ مرجعيت رسانه اي » عنوان يادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم سيدعلي علوي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
آقاي علي عسگري رئيس رسانه ملي در يک سلسله انتصابات جديد تقريبا تغييرات اساسي را در صدا و سيما اعمال کرد. تغييراتي که از آن مي توان به عنوان ظرفيت تغيير برخي رويکردها ياد کرد.درباره آقاي شاه آبادي به عنوان مهم ترين تغيير در جايگاه معاون سيما نکاتي را مي توان متذکر شد اما آن چه در اين ميان مطمح نظر است، نه اشخاص جايگزين افراد قبلي بلکه تمرکز بر سياست گذاري ها و توجه به نقش و کارکرد رسانه ملي به خصوص تلويزيون است.اگر بخواهيم چارچوبي از رسانه موثر را به تصوير بکشيم، مستقل بودن، مردمي بودن، پاک بودن و انقلابي بودن را مي توان عناصر اصلي رسانه موثر در ابعاد ملي دانست. چارچوبي که رعايت آن مي تواند مرجعيت رسانه ملي را در پي داشته باشد.براساس نظر سنجي ها، طي پنج سال گذشته و پس از ظهور رسانه هاي نوين و طبيعتا عملکرد صداو سيما، نفوذ تلويزيون از کانال 80 درصد به کانال 60 درصد نزول کرده است. شاخصي که به وضوح نشان از افت مرجعيت رسانه ملي دارد.بديهي است که يکي از مهم ترين اولويت هاي هر رسانه برخورداري از نقش مرجعيت رسانه اي است. رسانه موثر، رسانه اي است که در وهله نخست مرجعيت داشته باشد، بهترين حرف ها را اگر شنونده اي نشنود و بيننده اي نبيند چه سود؟ موضوعي که به نظر مي رسد دغدغه اصلي اين سال هاي رسانه ملي نبوده است. بنابراين اگر بخواهيم مهم ترين تهديد رسانه اي انقلاب اسلامي را مطرح کنيم، بي شک کوچ مرجعيت رسانه اي از داخل مرزها به خارج مرزهاست.مسئله اي که عموما خود را در بزنگاه هاي خبري همچون حوادث سال هاي 88، 96 و98 نشان مي دهد. در مثال مي گويند، آبرو ذره ذره ساخته مي شود و يک شبه مي رود. اعتبار رسانه هم چنين است؛ ذره ذره و به تدريج ساخته مي شود اما ظرفيت آن را دارد که يک شبه در کج سليقگي يا عدم اشراف در يک حادثه خبري از بين برود. مثال نزديک اين دوگانه اعتبار و بي اعتباري را مي توان در رخداد فوت استاد شجريان ديد.اين که رسانه ملي براي فوت استاد شجريان تنها گزارشي 5 دقيقه اي آن هم با تاخير و چند زيرنويس و يک برنامه در شبکه 4 داشت، درحالي که رسانه هاي فارسي زبان بيگانه به طور مستمر از همان لحظات اوليه اعلام خبر، به عمليات رسانه اي از مستند و گفت وگو گرفته تا پوشش لحظه به لحظه اقدام کردند. اتفاقي که عملا به اين منجر مي شود که براي بخشي از جامعه در مقابل مرجعيت رسانه بودن صداو سيما علامت سوال بگذارند.اين درحالي است که بيش از 80 درصد مردم به اينترنت موبايل دسترسي دارند و در 48 ساعتي که شبکه هاي مجازي مملو از اخبار و حواشي فوت استاد شجريان بود، تقريبا گويي از منظر صداوسيما اتفاق خاصي نيفتاده است. رخداد فوت استاد شجريان تمام شد. شايد از منظر مديران رسانه ملي اتفاقي نيفتاده باشد. شايد احساس شود که کنترل افکار عمومي اتفاق افتاده اما واقعيت چيز ديگري است. در عصر جامعه شبکه اي خبر ايستايي ندارد، خبر را نمي شود متوقف کرد، تنها اتفاقي که مي افتد روايت متفاوت خبر است و آن کسي ثمرش را مي برد که اولين روايت را مطرح مي کند.موضوعي که به نظر مي رسد تقريبا در رسانه ملي عموما با توجيه ملتهب نکردن افکار عمومي ناديده گرفته شده است. اتفاقي که عملا مي افتد آن است که جامعه معطل تلويزيون نمي ماند. مردم اگر مي خواهند خبري را بدانند و در دسترس شان نباشد به راحتي رسانه شان را تغيير مي دهند، موضوعي که به تدريج و در اتفاقات مختلف ساخته مي شود اما بازگشتش به راحتي و دفعي نخواهد بود.به نظر مي رسد مهم ترين مسئله اي که در دوره جديد معاونت سيما بايد مدنظر قرار گيرد، تمرکز بر بازگشت نمودار مرجعيت رسانه ملي و به خصوص تلويزيون است چه اگر چنين بود، مي شد رويکردي متفاوت را در مقابل رخداد فوت استاد شجريان همچون مجموعه اي از رسانه هاي داخلي مانند روزنامه هاي جوان، فرهيختگان و برخي خبرگزاريها مثل فارس و تسنيم اتخاذ کرد و بين جايگاه هنري و برخي مواضع سياسي استاد شجريان فرق قائل شد. در آن صورت مي توانستيم شاهد باشيم که مخاطب به سمت رسانه هاي بيگانه فارسي زبان سوق داده نشود. در هر حال اين رخداد نيز چون برخي رخدادهاي ديگر با مجموعه اي از کج سليقگي ها تمام شد و البته آثار منفي خود را به جا گذاشت؛ اما به نظر مي رسد که رياست رسانه ملي و معاون سيما بايد براي موضوع مرجعيت رسانه اي صدا و سيما که هنوز هم فراگيرترين رسانه عمومي محسوب مي شود، فکري اساسي کنند. موضوعي که اگر امروز فکري به حال آن نکنيم ممکن است فرصت جبران آن را به راحتي نداشته باشيم، بي شک خطرناک ترين اتفاق زماني خواهد بود که برايند افکار عمومي جامعه آبشخوري خارج از مرزها داشته باشد، روزي که پشيماني سودي نخواهد داشت.