همان احمدینژاد
اعتماد/متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
حسين نورانينژاد/ مصاحبه اخير احمدينژاد لازم بود تا دوباره او را به ياد ما بياورد. او کماکان همان کسي است که به دوربين زل ميزد و خلاف ميگفت. احمدينژاد، اين روش را رمز پيروزي سياستورزياش انتخاب کرده و هر کاري ميکند تا زمين و زمان را به هم بريزد و خود را به صدر اخبار و توجهات باز گرداند. چرا ميگويم «لازم بود تا دوباره او را به ياد ما بياورد؟» چون واقعا بخشي از مردم و حتي نخبگان هستند که گويي سابقه او را فراموش کردهاند و به صرف طردش از سوي هسته سخت قدرت - که معلوم نيست هميشگي باشد - و تکرار برخي مفاهيم آزاديخواهانه که حداقل دو، سه دهه از عمرشان در فضاي گفتماني روشنفکران ميگذرد، احتمال پيوستنش به جبهه نيروهاي دموکراسيخواه و ضدتبعيض را ميدادند. شايد گفته شود مگر افراد و جريانهاي ديگري نبودهاند که گذشته روشني نداشتهاند و بعدا با تغيير گفتماني و رفتاري، پذيرفته شدند؟ چرا بودهاند؛ اما براي پذيرش اصلاح و تغيير، شاخصها و شواهدي وجود دارد که که آنها را باورپذير يا غير قابل باور ميکند. نميتوان از موضوعي چون جنبش سبز که هنوز يک دهه بيشتر از آن نگذشته، تصويري سراسر وارونه ساخت، سماجت بر همان روش ها و سياست را ادامه داد، از تمام رفتار غلط دوره مديريتي در کشور که پر از بگير و ببند و توقيف و سانسور و زورگويي بود دفاع کرد، دور و بر خود را با امثال سعيد مرتضوي و محمدعلي رامين و علياکبر جوانفکر و الهام و ثمره هاشمي و امثالهم که سوابق بدون حرف و حديثي دارند پر کرد و بعد با همان دست فرمان، داد سخن از آزادي و عدالت سر داد. ادعاي اين ارزشها که به حرف نيست. از ديگران نيز به صرف حرف پذيرفته نشده و نخواهد شد. احمدينژاد در مصاحبه با رفقايش، جوانفکر و داوري درباره چالشيترين اتفاق سياسي سه و شايد چهار دهه اخير يعني انتخابات ۸۸ به نحو حيرتانگيزي خود را کانديداي تک و تنها و بدون حمايت حاکميت و خصوصا امنيتيها معرفي کرده و رقبايش را طبقه اشراف و مورد حمايت قدرت خوانده است! حال آنکه اين مخالفان او بودند که به حکم سعيد مرتضوي که بعدها نشان داده شد چه پيوند نزديکي با احمدينژاد و اطرافيانش دارد، از پيش از انتخابات به جرايم امنيتي همچون اغتشاش، حکم بازداشت گرفته بودند.
کمترين حرفي به رييس دولت وقت با اتهام توهين به رييسجمهور با حبس و فشارهاي آنچناني مواجه ميشد، تمام نظام پشت سر او در آمدند، ۷ نفر از ۱۲ عضو شوراي نگهبان از او حمايت کردند، سخنران ميتينگ انتخاباتي او عضو رسمي شوراي نگهبان بود که قرار بود داور بيطرف رقابت انتخاباتي باشد، دبير اين شورا قاطعترين حمايتها را از او ميکرد، موضع و نهادهاي امنيتي و انتظامي که ديگر گفتن ندارد. حالا در مقابل اين بديهيات، ميگويد ميرحسين موسوي از طرف طبقه حاکم و اشراف بوده و او مظلوم ماجرا! آدم واقعا ميماند به اين حجم از ناراستي چه بگويد که حق مطلب را ادا کند. مطمئنا واژهها به سادگي پاسخگو نيستند. آخر به کسي چون احمدينژاد با آن وجنات، وقتي خود را طرفدار و نماينده نخبگان معرفي ميکند و مخالفانش در سال ۸۸ را امنيتيها برميشمرد، چه ميتوان گفت؟ جايي براي بحث منطقي مگر ميگذارد؟ جالبتر آنکه در جايي از اين مصاحبه و در توصيف آن خس و خاشاکي که سال ۸۸ بيان کرد، اين بار آنها را اراذل و اوباش خطاب ميکند! از همه خوشمزهتر آنکه به نحوي ميگويد مخالفانش دست به اجاره اراذل و اوباش براي بههم زدن شرايط کشور ميزدند. حرفهاي آشنايي است که... بماند. بماند تا زمان يافتن يا خلق واژهاي مناسب افاضات.
اما چه اتفاقي افتاده که او مجددا اين اعتماد به نفس را پيدا کرده تا به جاي تشبه خود به منتقدانش و جا زدن خود به عنوان آزاديخواه و عدالتطلب، اين اکاذيب بگويد؟ دلايل اين موضوع از اين قرار است:
۱- او و نزديکانش فکر ميکنند که موقعيت اجتماعي سبزها و اصلاحطلبان و منتقدان مسالمتجو کاسته شده است. طيفي خشمگين از مردم که از اينگونه کنشها و جنبشهاي مدني عبور کردهاند و به دنبال تخليه خشم و اعتراضات تندتر و متفاوت هستند، با نشانههايي چون دي ۹۶ و آبان ۹۸ افزايش يافتهاند و احمدينژاد خيلي دلش ميخواهد تا سر اين جنبش بيسر شود و آن را تصاحب کند يا از بين آنها يارکشي کند. نوعي جنبش تودهاي معترض که نمايندگي سياسي روشني ندارند و شايد اين فرصتي براي بهاريون باشد که براي خود جمعيتي حامي داشته باشند. شاهد ديگر اين تحليل، همراهي سودانگارانه اين طيف با شعارهايي چون اصلاحطلب اصولگرا ديگه تمومه ماجراست. گويي اين خاتمه را آغاز خود ميپندارند. البته اشتباه ميکنند، ولي تلاشش که ضرر ندارد. چه بسا در اين مسير حمايتهايي هم از درون برخي محافل دروني سيستم دارند تا در مديريت اعتراضهاي مشابه بعدي، فرد مطمئني را داشته باشند.
۲- آنها در چند سال اخير تلاش زيادي کردهاند تا خود را به لحاظ گفتماني به جريانهاي سبز و اصلاحطلب و مدني کشور نزديک کنند، اما کسي بهايي نداد. حتي گاهي تندتر از ميانگين اين بخش از جامعه مدني کشور، مواضع آنچناني گرفتند، عليه سيستم قضايي و امنيتي تندترين مواضع را گرفتند، پشت مفاهيمي چون قرائتهاي مختلف از دين، نقد ولايت فقيه و از اين قبيل موضوعات در آمدند، اما همواره دم خروسي پيدا بود که مانع از پذيرش قسم حضرت عباسشان ميشد. طبيعي بود بالاخره در جايي به اين بيمحلي واکنش نشان دهند که در اين مصاحبه اخير نشان دادند. افراد رسانهاي بهاريون، در جريان درگذشت استاد شجريان هم در فضاي آنلاين، پس از چند توييت همدلانه که چندان توجه کسي را جلب نکرد، دلخوري و بيحوصلگيشان را بروز دادند و به سمت تنش و پرخاش با سبزها و طرفداران استاد شجريان رفتند و جالب آنکه سعي ميکردند خود را در مدل جمعيتهاي عزادار در درگذشت هنرمنداني چون مرتضي پاشايي جا بزنند و آن را در مقابل سوگواران استاد شجريان، تبديل به دوقطبي کنند. رفتاري لوس و کودکانه که در هر حال انجام دادند.
۳- انتخابات ۱۴۰۰ نزديک است و انتخابات، برهکشان همه جريانهاي سياسي، اعم از پوزيسيون و اپوزيسيون است. بهاريون هم از اين قاعده مستثنا نيستند و دنبال بروز و ظهوري دوباره در آن هستند. برنامهاي که احتمالا با اعلام کانديداتوري نفر اول جريانشان، احمدينژاد شروع ميشود تا گوي را نهايتا به کانديداي نزديک ديگري بدهد. اتفاقي که لااقل براي اين انتخابات بعيد است برايشان محقق شود ولي به هر حال موقعيت آنها را در فضاي سياسي کشور تا حدي روشنتر خواهد کرد.