پاسخ بازدارنده برای تغییر زمین بازی
فرهيختگان/متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
اگر بخواهيم با دقت بيشتري به ابعاد و زواياي ماجراي روز جمعه نگاه کنيم و ارزيابي دقيق و همهجانبه داشته باشيم لاجرم بايد به اهداف احتمالي طرف يا طرفهاي عامل در ماجرا و همچنين چرايي اين ترور ناجوانمردانه نگاه کرده و آنها را مورد بررسي قرار دهيم.
درمورد اهداف چنين اقدامي چند گزينه وجود دارد، مواردي که اثباتشان لازمه نفي ديگري نيست و ميتواند بهصورت همزمان و توامان مدنظر باشند.
پيش از ورود به بحث درمورد اهداف، ذکر يک نکته قابل توجه است؛ اينکه در جريان بازدارندگي فعال الزاما بايد در کنار کنش اطلاعاتي قوي براي شناسايي هرگونه تهديد عليه منافع ملي، با يکسري موضعگيريها، اقدامات ميداني و حتي برنامهريزيهاي آتي به دشمن فهماند که حتي درصورت شکستهشدن سدهاي امنيتي و اطلاعاتي کشور، دست زدن به هر اقدامي عواقب متناسب يا حتي گستردهتري در پي خواهد داشت و بدين شکل مانع هرگونه اقدامي عليه منافع ملي کشور شد. اينها علاوهبر اين است که از دست رفتن انسجام ملي و ثبات داخلي در نتيجه هر اتفاقي چه سياسي، چه اقتصادي و... خودبهخود بهمعناي عدموجود هرگونه امکان براي قواي امنيتي کشور با هدف ايجاد بازدارندگي و مقابلبهمثل است و قاعدتا ممکن است دشمن را به اين جمعبندي برساند که وارد آوردن يک يا چند ضربه با پاسخ متناسبي روبهرو نخواهد شد؛ اتفاقي که برخي معتقدند در جريان ترور شهيد سليماني و حالا درخصوص ماجراي ترور دکتر محسن فخريزاده روي داده است.
اهدافي فراتر از يک موضوع سياسي
با توجه به همين جمعبندي محتمل، ميتوان درباره اهداف دشمن سخن بيشتري گفت. اهدافي که فراتر از يک کنش سياسي يکي دو ماهه و براي امکان يا امتناع يک گفتوگو و مراوده بايد فهم شوند.
اولين هدفي که براي طرف عملکننده (و از ديدگاه نگارنده يک سهضلعي تشکيلشده از موساد، سيا و منافقين) ميتوان در اين ترور درنظر گرفت تضعيف مولفه اقتدار ملي است؛ نشان دادن شکنندگي سيستم تا سطوحي قابل توجه و همزمان از دست رفتن پشتوانه اجتماعي که از مهمترين مولفههاي قدرت ملي است.
دومين هدف ضربه امنيتي و ايجاد حس ناامني در کشور است، اتفاقي که ميتواند نتيجه ضربات قبلي در حوزه سياسي و اقتصادي باشد و با يک بياحتياطي تبديل به واقعهاي بزرگ در سطح موضوعات امنيتي شود. تبعات اين ماجرا بهسادگي با اتفاقاتي مانند آبانماه سال گذشته که البته نتيجه يک بيتدبيري دولتي و سوار شدن خارجيها روي موج آن بود، قابل مقايسه است. ايجاد حسن ناامني در کشور حتما خطرناکتر و خسارتبارتر از هرگونه اتفاق اقتصادي و يا سياسي است و لذا صهيونيستها و آمريکاييها اگرچه نميتوانند با اقدامات بزرگ و گسترده چنين حسي را ايجاد کنند اما در تلاشند با تک اقدامهايي اينچنيني اين حس را به جامعه منتقل کنند.
سومين هدف ايجاد سد دربرابر توسعه توان هستهاي کشور بهعنوان يک توانمندي موثر در مسير رشد تکنولوژيکي و همچنين صنعتي بازدارنده است. طرف غربي که از مسير ترورهاي قبلي و بعدا توافقي چون برجام نتوانسته موفقيت مدنظرش را در اين حوزه بهدست آورد اکنون ميخواهد با اين ترفندها اساسا امکان توسعه بومي، بازتوليد و پرورش نيروهاي جديد را منتفي سازد.
چهارمين هدف منفعل کردن ايران در منطقه است. يک امر مسلم در اين ميان اين است که جبهه مردمي مقاومت در بين کشورهاي مختلف تاکنون توانسته دست برتر خود را در مواجهه با اتحاد دولتهاي متحد آمريکا و رژيمصهيونيستي نشان دهند و به قول ترامپ خرج چند تريليون دلار پول را بياثر سازد. در اين مسير با وجود اينکه دولتهاي برخي کشورهاي عربي با رژيمصهيونيستي پيمان صلح امضا کردهاند اما بازهم در ميدان توفيقي که انتظار ميرفته براي آمريکا و رژيمصهيونيستي حاصل نشده و در بسياري از حوزهها و مقاطع فضا کاملا برعکس شده است.
چگونه پاسخ دهيم؟
مسئله فراتر از يک ماجراجويي موذيانه است
حالا که ضربهاي قابل توجه به ما وارد شده، ابعاد مواجهه ما با عاملان چنين اتفاقي بسيار تعيينکننده است. آنچنان که در ابتداي متن توضيح کوتاهي داده شد، صهيونيستها از يک سو تصور ميکنند کشور ضعيفتر از حد و حدودي است که پاسخي براي اين اقدامشان داشته باشد و از سوي ديگر با توجه به کنشهاي سياسي اخير بر اين باورند که دولت ايران نميخواهد در دو ماه باقيمانده از دوران ترامپ وارد يک تنش جدي شود لذا سعي خواهد کرد از کنار ماجراجوييهاي صهيونيستها و آمريکاييها عبور کند تا اين دو ماه هم به پايان برسد. درمقابل اما واقعيتي که به هيچ عنوان قابل انکار نيست اين است که ترور مسلحانه با مشارکت بيشتر از 10 نفر عملکننده ميداني و به شهادت رساندن فردي چون دکتر محسن فخريزاده بسيار فراتر از يک ماجراجويي موذيانه است و عملا ضربهاي به ساختار امنيتي کشور در همه سطوح يعني خرد و کلان است و اگر پاسخي به آن داده نشود بيشک بايد منتظر ضربات بعدي هم بود، چه آنکه ترامپ در کاخ سفيد باشد يا بايدن، مانند آن روزهايي که در دوران دموکراتها ظرف حدودا دو سال 4 دانشمند ايراني يکي يکي هدف قرار گرفتند، البته با يک تفاوت و آن هم اينکه با وجود اثرگذاري قابل توجه و سطح علمي و فني بسيار بالا، هيچکدام از شهداي قبلي از نظر راهبردي قابل مقايسه با افرادي چون سرلشکر سليماني و دکتر محسن فخريزاده نبودند و لذا اکنون اگر پاسخ جدي و درخوري داده نشود ضربه بعدي مهلک خواهد بود.
از اين رو بايد گفت علاوهبر الزامي بودن پاسخ، در اينجا کموکيف پاسخ هم موضوعيت دارد و به عبارتي بايد بهنوعي متناسب يا گستردهتر باشد که هرگونه واکنشي را براي طرف مقابل بلاتوجيه و بسيار پرهزينه کند. از اينرو بايد هر 4 هدف توضيح داده شده در بالا در پاسخ ايران مدنظر قرار گيرد، بدين معنا که قدرت ملي احيا و نشان داده شود ايران همچنان توان پاسخ قوي و قدرتمند و حتي متعدد دارد. اين پاسخ بايد بتواند براي مردم اميدبخش باشد يعني حس امنيت را به آنها بازگرداند و از سوي ديگر نيروهاي مقاومت در منطقه را نيز از رخوت و سرخوردگي احتمالي خارج سازد. با توجه به جميع اين مسائل بايد مجموعه اقداماتي در چند محور مدنظر ايران باشد.
يک: از آنجايي که بعد از ماجراي نطنز در تيرماه و اکنون ترور دکتر فخريزاده، معلوم است که بحث هستهاي مورد تمرکز دشمن قرار گرفته، بايد هرچه سريعتر برگ توانمندي هستهاي دوباره روي ميز ايران قرار گيرد، اتفاقي که البته زمينههاي آن توسط طرح مجلس فراهم شده و صرفا نياز به تصويب نهايي و الزام دولت به اجراي آن در بازه زماني محدود و کوتاهي دارد. در اين خصوص چند مورد الزامي است. اول راهاندازي سيستم غنيسازي 20 درصد در فوردو، دوم استفاده از سانتريفيوژهاي نسل جديد، سوم ذخيرهسازي مواد غنيشده کمتر از 5 درصد به همان ميزاني که در طرح آمده يعني 500 کيلوگرم در ماه و نهايتا و از همه مهمتر تعليق آني اجراي داوطلبانه پروتکل الحاقي.
در اين مسير با توجه به ترور انجام شده خروج از NPT به هيچ عنوان مساله دور از ذهني نبايد باشد و لازم است اين گزينه نيز روي ميز قرار گيرد. (در شماره ديروز با تفصيل توضيح داده بوديم که مصاحبه با دکتر فخريزاده بزرگترين خواسته آژانس در حداقل 10 سال گذشته از ايران بوده و در جريان اجراي برجام نيز چنين خواستهاي بارها تکرار شده است. اينها علاوهبر اين است که اسناد زيادي در مورد رابطه به معناي تبادل اطلاعات و همکاري راهبردي ميان موساد و آژانس بينالمللي انرژي اتمي وجود دارد).
دو: واقعيت اين است که اگر قرار است منطقه براي ايران و ايراني که از هزاران سال پيش ساکن آن بوده و با خوب و بدش ساخته و ساختارهاي اجتماعي و سياسي و امنيتي آن را بهوجود آورده و اداره کرده است، اکنون ناامن شود، بايد براي هر فرد ديگري بهويژه کساني که اساسا به اين منطقه تعلق ندارند هم ناامن باشد. در اين خصوص البته يک تئوري محوري و مرکزي هم هست که صرفا به ايران مربوط نبوده و نيست. امنيت يا براي همه هست يا براي هيچ کس نيست و حالا بعد از شهادت سرلشکر سليماني و دکتر فخريزاده ميبايست اين راهبرد در دستورکار کل جريان مقاومت قرار داشته باشد. به عبارت ديگر ابتکار عمل در منطقه بايد در دستورکار ايران و متحدانش بهعنوان حافظان امنيت در طول صدها سال گذشته قرار داشته باشد و هرگز اجازه اخلال به دشمن خارجي داده نشود.
قبل از هر اقدام تکليف مسالهاي مهم بايد روشن شود
به منظور تحقق آنچه در بالا گفته شد بهعنوان تضميني براي بقاي امنيت و آرامش ايران و ايراني در آينده، بايد تکليف نگاههاي دوگانه به ماجرا روشن شود. واقعيت اين است که اکنون درمورد چرايي وقوع اين ترور مسلحانه حداقل دو نوع نگاه وجود دارد.
رمانتيسم التقاطي چيست؟
اولين نگاه يک نگاه التقاطي است که هم ريشه خارجي دارد و هم برخي داخليها ترجيح ميدهند اينگونه ماجرا را فهم کنند. اين نگاه معتقد به وجود تفاوتي فاحش ميان دموکراتها و جمهوريخواهان در آمريکاست و يا در مرتبهاي بالاتر حتي تلاش ميکند ميان آمريکا و رژيمصهيونيستي در افکار عمومي نوعي فاصلهگذاري ايجاد کند. مروجان اين نگاه ميگويند آمريکا يا در مواردي که سعي ميکنند دقيقتر صحبت کنند دموکراتها، در مساله ايران اختلافنظر مبنايي با جمهوريخواهان و صهيونيستها دارند. بر همين اساس ميگويند رژيمصهيونيستي بنا دارد از روزهاي باقيمانده دوران رياستجمهوري ترامپ به نحو احسن استفاده کرده و غايت کمپين فشار حداکثري را با اقداماتي بسيار راديکال از جمله ترور برخي مقامات و يا دانشمندان ايراني محقق کند. اين افراد تلاش دارند بگويند اين دو ماه حکم مرگ و زندگي براي افرادي چون نتانياهو يا محمد بن سلمان را دارد و با پايان دوره رياستجمهوري ترامپ فضا به کلي تغيير خواهد کرد. کساني که اينگونه تحليل ميکنند يک نتيجهگيري کلي و البته بسيار خطرناک براي امنيت ملي کشور هم دارند؛ اينکه ايران نبايد به اين دست اقدامات رژيمصهيونيستي پاسخ داده و به اصطلاح در زمين دشمن بازي کند و حداقل ميبايست مواجهه با صهيونيستها را تا 20 ژانويه به تاخير بيندازند. آنها ميگويند بهترين رويکرد، تداوم صبر استراتژيک در مواجهه با ماجراجوييهاي نتانياهو است (مانند همان صبر يکساله پس از خروج ترامپ از برجام) و هرگونه پاسخي ازجمله مقابله به مثل يا غيره به ضرر ايران تمام خواهد شد. آنها البته به اين سوال پاسخ نميدهند اگر ساکت مانديم و دشمن جريتر، ضربه بعدي را وارد کرد تکليف چيست؟ آنها البته پاسخگوي اين سوال هم نيستند که اگر امنيت ملي شکننده شده و دشمن وارد فاز عملياتهاي مکرر شد، چرا بايد پس از پايان دوران ترامپ، دموکراتها از اين فرصت دست بکشند و به مسير ديگري بروند؟
نکته ديگر که به فهم دقيقتر اين نظر کمک ميکند اين بررسيها نشان ميدهد مدافعان و مروجان اين نظر در ايران کساني هستند که ميخواهند آينده سياسي خود را بازسازي کنند و لذا تغيير در کاخ سفيد را بهترين فرصت دانسته و با مانور تبليغاتي روي اين ماجرا بهنوعي يک عمليات رسانهاي بزرگ را تدارک ديدهاند و نميخواهند ولو به هزينه گزاف که ميتواند تحت امنيت و منافع ملي باشد عملياتشان به شکست بينجامد. اين افراد که پيشتر گفته بوديم از سياست برداشتهايي روياپردازانه دارند سالها وعده آيندهاي را به مردم ميدهند که در آن از مسير سياست خارجي و تعامل دموکراتهاي آمريکايي وضعيت اقتصادي کشور بهتر خواهد شد، آيندهاي که البته با گذشت چندين سال هنوز فرا نرسيده و حتي پس از برجام هم محقق نشده است.
در خارج مهمترين کساني که چنين ايدهاي را نمايندگي ميکنند ايرانيتبارهايي هستند که با حضور در کمپن دموکراتها و اتحاد استراتژيک با آنها علاوهبر تلاش براي تامين منافع ايالاتمتحده، اکنون چند قدم جلوتر اميدوار به رونق کاسبي خود هستند. افرادي چون تريتا پارسي و ديگر اعضاي ناياک را ميتوان بهعنوان مصاديقي روشن از اين گروه دانست.
واقعنگري؛ پايه تامين امنيت ملي
در مقابل اين تحليل اما يک نگاه واقعبينانه و مبتنيبر تامين منافع ملي در کوتاهمدت و بلندمدت وجود دارد. اين نگاه ميگويد رژيمصهيونيستي و آمريکا از هر فرصتي براي ضربه زدن به ايران استفاده خواهند کرد، چه دولت جمهوريخواه در کاخ سفيد باشد چه دموکرات. تحليلگراني که بر اين عقيده هستند به يک تجربه تاريخي استناد ميکنند و ميگويند همه ترورهاي دانشمندان هستهاي ايران پيش از شهيد دکتر محسن فخريزاده در دوران رياستجمهوري باراک اوباماي دموکرات اتفاق افتاد و در هيچکدام يک از اين موارد هم نه اوباما ابراز تاسف کرد و نه چنين اقداماتي را محکوم کرد، چنانکه همين امروز هم جو بايدن همين گونه رفتار ميکند.
اين تحليل البته بخشهاي مهمتري هم دارد؛ يک قسمت اين است که اگر دموکراتها مستقيم به چنين اقدامي چراغ سبز نشان نداده باشند حداقل اکنون در تلاشند تا با هر روشي که ممکن است مانع پاسخ ايران شوند و توازن قوا را به نفع ايالاتمتحده و رژيمصهيونيستي در منطقه و به ضرر جريان مقاومت و کشور ايران براي هميشه حفظ کنند.
بخش مهمتر اين تحليل اما اين است که اگر امروز پاسخ درخوري در حد مقابله به مثل يا بالاتر به اقدام رژيمصهيونيستي داده نشود فجايع بزرگتري در انتظار کشور خواهد بود. آنها بر اين باورند که خوشبيني زودهنگام و پالسهاي «نيازمندي به مذاکره و بازگشت آمريکا به برجام» در چند هفته اخير، از جانب طرف غربي و صهيونيستي تحت عنوان موضع انفعال و ضعف برداشت شده و لذا جسارت اقدام بزرگ را به آنها داده است و طبيعتا اگر روش کنوني برخي سياستمداران متوقف نشود خسارتهاي بيشتري در راه خواهد بود.