پوپولیسم مطالبهگری
ايران/متن پيش رو در ايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
امير ناظمي/ حتي مطالبهگــري هم ميتواند تبديـــل به ابزار پوپوليسم شود و مثل ساير واژههاي شريف، مثل عدالت يا مثل استقلال توسط پوپوليستها مصادره شود؛ پوپوليسمي که در آن فرد مطالبهگر با توليد محتوايي در فضاي مجازي، مطالبه را تبديل به ابزار بينظيري براي جذب سايرين و ساختن يک لشکر از مطالبهگران ميکند؛ در حقيقت فردي که در حال يک پرسش مطالبهگرانه از کسي است که مسئوليتي در قبال آن پرسش ندارد در زمين بازي پوپوليسم مشغول بازي است. در حقيقت مفهوم «پوپوليسم مطالبهگري» يعني استفاده ابزاري براي ايجاد «يک مطالبه درست؛ اما از فردي نادرست». براي مثال فرض کنيد قيمت لپتاپ و تبلت افزايش مييابد. بديهي است که لپتاپ تابع قيمت دلار است. همين اتفاق ساده ميتواند تبديل به ابزار خوبي براي طرح يک مطالبهگري پوپوليستي باشد...
مثلاً مطالبهاي از وزير ارتباطات (به استناد آنکه اين ابزارها در حوزه فناوري اطلاعات و ارتباطات است) براي آنکه چرا قيمت لپتاپ افزايش يافته است! اينکه چرا تورم وجود دارد حرف درستي است؛ اما اينکه از وزير ارتباطات پرسيده شود مصداق مطالبهگري از فرد نادرست است؛ او نه مسئوليت تعيين تعرفههاي گمرکي و تخصيص ارز را دارد و نه مسئوليت تعيين قيمت دلار را يا ارتباط بينالمللي را!در پوپوليسم مطالبهگري، مطالبهگر از نزديکي يک مفهوم (مثلا نزديکي لپتاپ و تبلت به وزارت ارتباطات) بهره ميبرد تا موضوع را تبديل به يک مطالبه از فرد غيرمرتبط کند؛ نمونههاي بسياري از اين نوع مطالبات بواسطه رشد شبکههاي اجتماعي و دانش اداري پايين در جامعه به وفور مشاهده ميشود؛ در حقيقت شهروندان الزاماً به پيچيدگي ساختارهاي اداري و تفکيک مسئوليتها آشنا نيستند و حتي شايد لازم هم نيست آشنا باشند، اما همين ناآشنايي ميشود پشتيباني از پوپوليسم مطالبهگري.مطالبهگر پوپوليست به اتکاي پرسش درستي که مطرح ميکند تلاش دارد تا از طريق راهاندازي يک مطالبه عمومي، دادگاهي غيرمستقيم تشکيل دهد و مقصران را معرفي کند.
به اين ترتيب در اين روايتي که مطالبهگر ارائه ميدهد، فرد پاسخگوي اصلي مخفي ميشود يا فرآيند اصلاحي فراموش ميشود و فرد ديگري براي پاسخگويي معرفي ميشود.در «پوپوليسم مطالبهگري» است که هر موضوع ميتواند تبديل به ابزاري شود براي محکوميت کسي که پوپوليست نظر دارد؛ از گراني گرفته تا تروري وحشيانه، همه ابزارهايي براي ساخت «مطالبات پوپوليستي» است.مطالبهگر پوپوليست اما نگاهش اغلب به مسئول دردسترس است و نه مسئولي که ذاتاً بايد پاسخگو باشد. به اين ترتيب دومين عاملي که به کمک پوپوليست ميآيد دردسترس بودن فرد غيرمسئول و ناشناس ماندن (يا خارج از دسترس بودن) پاسخگوي اصلي است؛ در اين وضعيت فشار يک رويداد (صرف نظر از درستي يا نادرستي آن) به فرد دردسترس (معرفيشده توسط مطالبهگر) سرريز ميشود. دردسترس بودن البته تنها به معناي حضور در فضاي مجازي نيست؛ بلکه به معناي آن است که مطالبهگر پوپوليست ميتواند و اجازه دارد از او مطالبه کند؛ ولي در خصوص ديگران شايد چنين آزادي عملي نداشته باشد.در پوپوليسم مطالبهگري تنها چيزي که اهميتي ندارد، درک حقيقت و اصلاح فرآيندها است! در حقيقت پوپوليست به افراد مشغول است و نه بهبود نظام اداري يا حتي تصميمگيري بهتر.
چرا مطالبهگريهاي پوپوليستي در ايران بيشتر است؟
براي مطالبهگري در کشورهاي توسعهيافته دو ابزار مهم ديگر وجود دارد:
سازوکار مطالبه عمومي (Petition) مهمترين ابزاري است که مطالبه را از يک ابزار پوپوليستي به يک ابزار توسعه تبديل ميکند. بر اساس اين سازوکار شهروندان ميتوانند يک مطالبه را بهصورت قانوني و با جمعآوري امضا انجام دهند، مثلاً در کشوري مانند انگلستان با جمعآوري ۱۰۰ هزار امضا، هر شهروندي ميتواند هر فرد يا سازمان مسئولي را به پاسخگويي وادار کند؛ هر چند در ابتدا بايد مشخص کند که فرد تعيينشده براي مطالبه، واقعاً مسئول پاسخگوي مدنظر هست يا نه. به اين ترتيب جامعه ميداند اگر مطالبهاي بدون ثبت در سايت مطالبات عمومي و تأييد مسئوليت مد نظر باشد يک عوامفريبي است. به اين ترتيب شهروندان به کمک اين نهاد ميتوانند مطالبه درست را از مطالبه پوپوليستي تفکيک کند.رسانهها نيز ابزار ديگري هستند؛ در حقيقت شايد مسألهاي در شبکههاي اجتماعي آغاز شود؛ اما قضاوت يا نتيجهگيري در رسانهها و با حضور متخصصان آن موضوع تمام ميشود. به اين ترتيب است که رسانههاي شناختهشده و مورد اعتماد عمومي ميتوانند زمين بازي براي طرح نظرات مختلف باشند.
پيامدهاي پوپوليسم مطالبهگري
نخستين پيامد اين مسأله پنهان شدن پاسخگوي اصلي يا چالش سازنده آن مطالبه است. اين امر فرصت اصلاح يا بازخواست از مسئول واقعي را ميربايد.
دومين پيامد تشويق به خروج از شبکههاي مجازي و پاسخگويي به شهروندان است. به ندرت مديران دولتي ايران در شبکههاي اجتماعي حضوري همراه با پاسخگويي دارند؛ يکي از مهمترين دلايل اين امر خطرناک بودن دردسترس بودن است. مدير دردسترس يعني در تيررس مطالبهگري پوپوليستي قرار گرفتن. حضور مديران در شبکههاي اجتماعي تنها بازتوليد همان تريبون يکطرفه است. هر نوع پاسخگويي يعني تشويق تمام پوپوليستهاي مشتاق ديدهشدن براي «پوپوليسم مطالبهگري».سومين پيامد «پوپوليسم مطالبهگري» از بين رفتن سرمايه اجتماعي است. شهروند خسته پرسشي را ميشنود که برايش مهم است و واقعاً بهدنبال پاسخ است؛ اما آدرسدهي غلط منجر به کسي که مسئول نيست، همزمان که فردي غيرمسئول را محکوم ميکند و در چشم شهروندان مديري ناتوان جلوه ميدهد پرسشي درست را هم بيپاسخ گذاشته است. به اين ترتيب شهروند همزمان به افزايش بياعتمادياش به مدير، حل نشدن مشکلاتش را هم دائمي ميبيند.مطالبهگر پوپوليست ريشههاي اجتماعي را نشانه گرفته است؛ چيزي فراتر از يک نظام حکمراني؛ چيزي بلندمدتتر از آن و چيزي غيرقابل جبرانتر.