رمان «سکوت» با مقدمه مارتین اسکورسیزی
مهر/ رمان «سکوت» نوشته شوساکو اندو با ترجمه حميدرضا رفعت نژاد به تازگي توسط نشر نو منتشر و راهي بازار نشر شده است. نسخه اصلي اين کتاب در سال ۱۹۸۰ توسط انتشارات تاپلينگر در نيويورک منتشر شده و مقدمه اي از مارتين اسکورسيزي کارگردان آمريکايي نيز براي آن چاپ شده است. اين کتاب يکي از عناوين مجموعه «کتابخانه ادبيات داستاني معاصر» است که توسط نشر نو چاپ مي شود. شوساکو اندو در سال ۱۹۲۳ در توکيو متولد شده و ۱۰ ساله بوده که پدر و مادرش از هم جدا شده اند. او پس از اين جدايي، به همراه مادرش به شهر کوبه رفت. مهم ترين اتفاق زندگي اندو در ۱۱ سالگي اش رخ داد و اين بود که غسل تعميد ديد و کاتوليک شد. او در اين باره مي گويد: کاتوليسيسم برايم مثل لباسي از پيش دوخته بود که بايد آن را به تن مي کردم و مي ديدم که اندازه ام است يا بايد از شرش خلاص شود. بارها سعي کرده ام ترکش کنم، اما نشده است، نه اين نخواهم، نمي توانستم ترکش کنم. «سکوت» به گواه بسياري از منتقدان، مهم ترين اثر اندو است. او ژاپن را مردابي مي بيند که هرچيز را از درون مي پوساند و هر بذري را که در آن زمين کاشته شود تباه مي کند. اين رمان او، داستان جنگي است بين باران مدامي که از ابرهاي سنت و فرهنگ کشورش مي بارد و بذر مسيحيتي که با چنگ و دندان مي خواهد در آن خاک ريشه بداوند؛ مثل پروانه اي که به دام عنکبوت گرفتار شده باشد. اندو را گراهام گرين ژاپن خوانده اند. ايمان و باور شخصي او هم، مانند گرين، با دين و آيين کشورش تفاوت دارد. اندو و گرين، درد اين سوال را درک کرده اندکه وقتي نه از روميان اند و نه از يهوديان، چه صليبي را بايد به دوش بکشند و خداوند چه سرنوشتي را برايشان مقدر کرده است؟ آخرين فيلم ساخته شده توسط مارتين اسکورسيزي، با اقتباس از اين رمان و با همين نام ساخته شده است. اسکورسيزي در مقدمهاش بر اين رمان مينويسد: سکوت براي من حکايت کسي است که ابتدا قدم به راه مسيح گذاشته اما دست آخر از شرورترين شخصيت مسيحيت، يعني يهودا سر در مي آورد. عينا جا پاي او مي گذارد و در اين راه است که قادر به درک نقش يهودا ميشود. اين يکي از دردناک ترين معماها در تمام مسيحيت است. نقش يهودا چه بود؟ مسيح درباره او چه فکر مي کرد؟ ما امروز چه درکي از او داريم؟ با کشف انجيل يهودا، طرح اين سوالات واجب تر هم شده است. اندو بي پرده تر از هر هنرمند ديگري که مي شناسم به مساله يهودا مي پردازد. او اين نکته را درک کرده که مسيحيت براي بقا و وفق دادن خود با فرهنگ هاي ديگر و در بزنگاه هاي تاريخي، نه فقط به نقش مسيح، بلکه به نقش يهودا نيز محتاج است. اين رمان را اولين بار حدود ۲۰ سال پيش دست گرفتم، تا به حال به کرات آن را خوانده ام و مي خواهم از روي آن فيلمي بسازم. برايم منبع الهامي است که آن را جز در اندکي از آثار هنري نيافته ام. در قسمتي از اين رمان مي خوانيم: آسمان تاريک شده بود. ابرها به آرامي از بالاي کوه نزديک زمين مي آمدند. اين جا جلگه چيزو کانو بود. انگار بوته ها بر زمين مي خزيدند و تا چشم کار مي کرد خاک قهوه اي و تيزه بود. سامورايي ها با هم بحث مي کردند و به محض اين که حرفشان تمام شد، دستور دادند کشيش را از اسب پايين بياورند. طولاني نشستن بر پشت اسب، آن هم با دست هايي که محکم بسته شده بود، کار خودش را کرده بود؛ تا پايش را بر زمين گذاشت دردي نفس بُر در ران هايش دويد و خم شد. يکي از سامورايي ها با چپق بلندش تنباکو دود مي کرد. کشيش از وقتي به ژاپن آمده بود تنباکو نديده بود. سامورايي دو سه پک زد و دود را بيرون داد و چپق را دست به دست چرخاند. حکومتي ها در اين بين مراقبش بودند. بالاي تخته سنگي چندنفرشان مي ايستادند و مي نشستند و براي مدتي طولاني به سمت جنوب نگاه مي کردند. بعضي هايشان پشت صخره اي خودشان را خلاص مي کردند. آسمان شمال صاف بود، اما ابرهاي متراکم و سنگين دم غروب از جنوب حرکت مي کردند. کشيش گه گاه به جاده اي که از آمده بودند نگاهي مي انداخت، اما از کيچي جيرو خبري نبود. احتمالا در راه عقب افتاده بود يا شايد از تعقيب آن ها خسته شده بود و راهش را کشيده و رفته بود. «آن ها اين جايند! آن ها اين جايند!»يکي از ماموران با اشاره به جنوب فرياد زد و از همان سو دسته اي از سامورايي ها با خدم و حشمشان، شبيه همان هايي که آن جا منتظر بودند، به آرامي نزديک مي شدند. سامورايي چپق به دست، به سرعت پشت اسب پريد و به تاخت به پيشواز آن ها رفت. از همان روي اسب تعظيمي کرد و آن ها هم به سردي جوابش را دادند. کشيش فهميده بود قرار است به دست ماموران جديدي سپرده شود. اين کتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قيمت ۱۸۰ هزار ريال منتشر شده است. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد