بخشی از کتاب/ نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر ...
کتابناک/ نگاهش به سبزه عيد که افتاد رفت توي فکر ... لحظاتي گذشت... وقتي سرشو بالا آورد و فهميد که دارم با تعجب نگاه مي کنم، لبخند تلخي زد. گفتم:" گيله مرد "! توي سبزه ها چي ديدي که رفتي تو فکر؟! کمي سکوت کرد و گفت: به اين دونه هاي سبز شده نگاه کن... چند روز آب و غذا و نور خورشيد خوردند و رشد کردند... گفتم : خب! گفت : سيصد شصت و پنج روز از خدا عمر گرفتيم و آب و غذا و فلک در اختيارمون بود؛ مي ترسم رشد که نکرده باشم هيچ؛ افت هم کرده باشم! دونه اي که نخواد رشد کنه؛ هر چقدر آب و آفتاب بهش بدي فقط بيشتر مي گنده... گيله مرد - بزرگ_علوي