برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
جذاب ترین هابرگزیده
کتاب

صوت/ غزل 296 حافظ، طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
صوت/ غزل 296 حافظ، طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
آخرين خبر/ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بکشم زهي طرب ور بکشد زهي شرف طرف کرم ز کس نبست اين دل پر اميد من گر چه سخن همي‌برد قصه من به هر طرف از خم ابروي توام هيچ گشايشي نشد وه که در اين خيال کج عمر عزيز شد تلف ابروي دوست کي شود دستکش خيال من کس نزده‌ست از اين کمان تير مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل ياد پدر نمي‌کنند اين پسران ناخلف من به خيال زاهدي گوشه‌نشين و طرفه آنک مغبچه‌اي ز هر طرف مي‌زندم به چنگ و دف بي خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل مست رياست محتسب باده بده ولاتخف صوفي شهر بين که چون لقمه شبهه مي‌خورد پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف معاني لغات غزل (296) طالع : طلوع کننده، بخت، اقبال، در اصطلاح نجومي آن قسمت از منطقة البروج که به هنگام تولد نوزادي در افق شرقي ظاهر شود و آن را طالع آن نوزاد نامند که بسته به مشخصات آن در آن لحظه ممکن است سعد و يا نحس باشد . زِه : چه شادي! خوش . طرب : شادماني . شرف : افتخار و سربلندي، و در اصطلاح نجومي اوج درجه ستاره در برابر حضيض . طَرف بستن : بهره بردن، سود جستن . خيالِ کج : گمان نادرست . دستکش : با دست لمس شده . تير مراد : (اضافه تشبيهي) مراد به تير تشبيه شده . هدف : نشانه . به ناز پروردن: در ناز و نعمت پرورش دادن . بُتانِ سنگ دل : زيبارويان سنگين دل. ناخلف : بدسرشت، نااهل، بدکردار، فرزندي که صفات و محسنات پدر را نداشته باشد. به خيال زاهدي : در انديشه زاهد بودن، در فکر زُهد و پارسايي . طُرفه : شگفت آور . آنک : آنکه . مُغ بچه : پسر بچه مُغ، پسر خدمتگزار زيباروي خادم ميکده . مي زندم به چنگ و دَف : با نواي چنگ و دايره زنگي مرا رسوا مي کند . نقش بخوان : تصنيف بخوان، نغمه بخوان . لاتَقُل : سخن مگو، (قول) مگو، تصنيف با شعر عربي مخوان . مست ريا : مغرور از باده نيرنگ و مکر . محتسب : نهي کننده منکرات، پاسدار شرعي . لاتخف : مَتَرس . شُبهَه : مشکوک . لقمه شبهه : خوراکي که در حلال بودن آن شک باشد . پاردم : تسمه يي که به دو طرف عقب زين يا پالان حيوان سواري دوخته شده و از زير دُم حيوان مي گذرد، رانَکي . حيوان خوش علف : حيوان خوش خوراک . خاندان : خاندان پيامبر اکرم (ص) ـ آل محمد (ص). همت : اراده قوي و صائب . شحنه : داروغه ، حاکم . شحنه نجف : سلطان نجف، اميرالمؤمنين علي عليه السلام. معاني ابيات غزل(296) 1) اگر بخت ياري کند دامن يار را به چنگ خواهم آورد. اگر آن دامن را به سوي خود بکشم خوشا برحال من و اگر او مرا بکُشَد زهي اوج افتخار و بزرگي که نصيب من مي شود . 2) هرچند که شعر و سخن، شرح حال مرا به هر سو مي برد (اما) اين دلِ پر آرزوي من از کرم هيچ کس بهره اي نصيبش نشد . 3) هيچ گشايشي در کار من از منحني ابروي تو پيدا نشد. شگفتا که در اين فکر و خيال باطل (اشاره ابرويي از راه لطف) عمر عزيز من تباه شد . 4) کي ممکن است که دست اشاره ابروي دوست بر سر خيال من کشيده شود؟ افسوس که عمر گرامي در راه اين خيال باطل تباه شد. 5) تا چند عشق زيبارويان سنگين دل را با ناز و نوازش پرورش دهم؟ اين زيبارويان، همانند پسران نااهل که به فکر پدر نمي افتند، يادي از من نمي کنند. 6) من در فکر زهد و پارسايي و زاهد بودن گوشه نشيني اختيار کرده ام و شگفت آنکه مُغبچه هاي ميکده از هر سو چنگ زنان به فکر رسوا کردن من هستند . 7) زاهدها خبر از جايي ندارند تصنيف و ترانه فارسي بخوان و قول مگو، محتسب نيز مست باده رياست شراب بده و ترس و واهمه نداشته باش . 8) ببين چگونه صوفي شهر لقمه مشکوک به حرام مي خورد؟ اميد آنکه با فربه شدن، تسمۀ پاردُم اين حيوان خوش آب و علف دراز تر شود! 9) حافظ اگر در راه خاندان نبوّت قدم برداري، همت سلطان نجف بدرقه راه تو خواهد شد. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد