برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

داستان کوتاه/ «خسرو ناهید را دوست دارد...»- قسمت یازدهم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستان کوتاه/ «خسرو ناهید را دوست دارد...»- قسمت یازدهم
آخرين خبر/ با داستان کوتاه دنباله دار « خسرو ناهيد را دوست دارد...» نوشته « علي سلطاني » همراه ما باشيد قسمت قبل "آرامش" بيخوابي و شوريدگي ناهيد هر لحظه بدتر و بدتر ميشد. چشمانش گود رفته بود و هر دستي که روي پوستش ميکشيد کبودي اش تا چند دقيقه باقي ميماند. قرص و دارو هم کارساز نبود. از بيخوابي ضعيف شده بود و مدام سرگيجه ميگرفت. ديدن وضعيت ناهيد، خسرو را پريشان کرده بود و کاري هم از دستش بر نمي آمد و مدام نگاهش ميکرد و چشمانش پر ميشد و بغضش ميگرفت. تنها چيزي که ناهيد را کمي آرام ميکرد نواختن ويولن بود. نواختن ويولني که خسرو را نا آرام ميکرد و ناهيد را آرام. خسرو تمام اين نت ها را آماده کرده بود که شايد روزي براي چشمان سرشار از عشق ناهيد بنوازد که براي بوسه برق ميزند. يا آن نيمه شبي که معاشقه به پايان رسيده و ناهيد روي دستانش لم داده است. براي آن بعد ازظهر پنج شنبه اي که ناهيد پيراهن کوتاهي پوشيده و در بالکن موهايش را تاب ميدهد و خورشيد لاي گيسويش عاشقي تمرين ميکند. براي آن زماني که ..... اما حالا با تمام احساسش براي حال ناخوب ناهيد مينواخت تا کمي رنگ آرامش بگيرد. حالا تنها دغدغه اش خوب شدن ناهيد بود و عاشقي يادش رفته بود. آدم ها وقتي حالشان خوب نيست و دلشان گرفته بايد يک نفر را داشته باشند که هر چه در دل دارند برايش بگويند و بگويند و بگويند و آخر از خستگي روي زانويش خوابشان ببرد. حالا نوبت چنگ زدن گيسو و هر از چند گاهي بوسيدن پيشاني ست. که خسرو دل در دلش نبود براي نوازش ناهيد. شب از نيمه گذشته بود و عمه فرحناز خوابش برده بود که خسرو زيلويي در حياط پهن کرد و ناهيد کنارش نشست تا شايد بي خوابي اش اندکي رنگ آرامش بگيرد. خسرو ساز را در دست گرفت و ناهيد خيره به تصوير فرخ در گوشي تلفن همراهش ،دل سپرد به سازي که غم چندين سال عاشقي و دم نزن در آن جاري بود. خسرو آنشب بي پروا مينواخت و چشمانش را باز نميکرد که ناهيد به رسم گذشته شروع به خواندن کرد _خودت که ديگه نيستي ...نبايدم بدوني ...عذاب غير از اين نيست که چشم به راه بموني... نواختن خسرو رواني شده بود و ناهيد صدايش را بالا برد و به يکباره خيره به تصوير فرخ زير گريه زده و هق هق زنان بغض چند روزه اش را شکست. خسرو دست از ساز نميکشيد و از گريه کردن ناهيد به پهلوي صورت اشک ميريخت. ناهيد بعد از مدتي طولاني گريه هايش تمام شد و سرش را روي پاي خسرو گذاشت و چشمانش را بست. چشمانش را بست و بعد از چندين روز خواب را در آغوش کشيد... خسرو دستش را مقابل دهان گرفته بود و از خوشحالي اينکه ناهيد خوابش برده گريه ميکرد... و با ترس موهايش را نوازش ميداد... چند دفعه سرش را پايين برد تا پيشاني اش را ببوسد اما جرات نکرد و به نفس کشيدن صورت اشک آلودش اکتفا کرد و از ديدن سر ناهيد روي پاهايش دلش غنج ميرفت و نفس عميق ميکشيد. آن شب تا به صبح از جايش تکان نخورد تا مبادا ناهيد بيدار شود. پيراهنش را روي ناهيد انداخت و از جايش تکان نخورد و تا صبح کمر درد و پا درد را به جان خريد ... آخر خسرو، ناهيد را دوست دارد و هيچ حالي شيرين تر از اين نيست که راحتي خودت را ناديده بگيري براي لحظه اي آرامش يار. خسرو، ناهيد را دوست دارد ادامه دارد... با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد