محمد قاسمزاده: امیدوارم کسی با ژانرنویسی بازی نکند
ايسنا/ محمد قاسمزاده ميگويد: اميدوارم ژانرنويسي به موج تبديل نشود که هرکسي بخواهد بدون آگاهي سراغ آن برود و با اين قضيه بازي کند. اين داستاننويس در گفتوگو با ايسنا درباره ضرورت و اهميت ژانرنويسي با بيان اينکه ژانرنويسي مانند کارهاي ديگر ميتواند مفيد و يا مضر باشد، اظهار کرد: ژانرنويسي در صورتي مضر است که نويسنده توسط موج به سمت آن برود و شناخت کاملي از ژانر نداشته باشد. ژانر بايد متناسب با ذهنيت نويسنده باشد تا بتواند مثمرثمر واقع شود. نويسنده طي مطالعات، تجربههاي زندگي و زيست اجتماعي متوجه ميشود که ذهنيتش با يک ژانر هماهنگ است و سراغ آن برود؛ نه اينکه ديگران برايش تعيين کنند. او افزود: ژانرنويسي نيازمند آگاهي عميق است و نميتوان با ذهن خالي دنبال ژانر رفت. به طور مثال براي نوشتن در ژانر علمي تخيلي بايد از جهان علم آگاهي داشته باشيد، جهان داستان را بشناسيد و تخيل قوي داشته باشيد يا براي ژانر پليسي بايد از قوانين دادگستري و قوانين پليس خبر داشته باشيد و حتي اطلاعات پزشکي داشته باشيد. قاسمزاده با اشاره به مجموعه «رمان ژانر» گفت: چند نفري شروع کردهاند به نوشتن ژانر. برخي از آنها را ميشناسم و ميدانم قابليتهايي دارند و برخي را نميشناسم. نه ميتوانم آنها را تأييد و نه رد کنم. اما ترس من از اين است که جرياني در ذهنها بيفتد و هرکسي که آگاهي دارد يا ندارد، شروع به نوشتن کند و سريع به سمت ابتذال برود؛ مانند داستان مينيمال که برخي فکر ميکردند مد شد و شروع کردند به نوشتن مينيمال، درصورتي که مينيمال يک تعريف دارد و هرکسي نميتواند داستان مينيمال بنويسد. سرانجام مينمال ايراني به مضحکه تبديل شد. او با تأکيد بر اينکه هيچ ژانري نيست که ما به آن نياز نداشته باشيم، اظهار کرد: ما به همه ژانرها نياز داريم اما زمينه برخي در ايران مهيا نيست. به طور مثال زمينه داستان علمي تخيلي در ايران آماده نيست، زيرا کساني که علم ميدانند از ادبيات بيخبرند و کساني که از ادبيات ميدانند از علم خبر ندارند. در ايران بين ادبيات و علم دره عميق، گسترده و وحشتناکي وجود دارد. داستان علمي تخيلي در جايي ميتواند ريشه بزند و گسترش يابد که علم زايش دارد. در کشورهاي ديگر که علم وارداتي است، نميتوان داستان علمي تخيلي نوشت، يا نميتوان داستان جاسوسي در ايران نوشت، زيرا جاسوس در دستگاه دولتي نفوذ ميکند. آيا ميتوانيد چنين چيزي بنويسيد که جاسوس در دستگاه دولتي نفوذ کرده؟ قاعدتا نميشود. داستان کارآگاهي نيز نميتوان نوشت زيرا ما کارآگاه نداريم. همه چيز از تعقيب مجرم، يافتن مجرم و تحويل او به دادگاه در اختيار پليس است و به همين دليل است که نويسندگان بيشتر به سمت داستانهاي عاشقانه ميروند. اين نويسنده با اشاره به کتاب خود با عنوان «رقص مرغ سقا» گفت: اين کتاب من در ژانر پليسي است. من در اين کتاب با ذهنيت مجرم حرکت کردهام، افرادي آدمربايي کردهاند و حالا گرفتار فرد ربودهشده شدهاند. زيرا اين آدمها، خام هستند و به طمع پول آدم دزديدهاند اما اين فرد ربودهشده شارلاتان است و با آنها بازي ميکند. ميخواهم بگويم داستان پليسي، جاسوسي و علمي تخيلي ميشود نوشت اما آنها موردي است و اينکه بخواهيم به عنوان ژانر در جامعه جا بندازيم کمي بعيد است. او خاطرنشان کرد: بين مردم و ژانرها فاصله وجود دارد، در حالي که تمام ژانرها در حوزه ادبيات عامهپسند قرار دارند، يعني نويسنده بايد بهگونهاي بنويسد که به توده مردم مربوط ميشود؛ کساني که داوطلب سرگرمي هستند و ادبيات با جديتي را که طبقه خواص ميخواند، نميخوانند. نويسنده ژانر براي اليت و طبقه خاص نمينويسد. محمد قاسمزاده درباره فايدههاي ژانرنويسي نيز اظهار کرد: ژانرنويسي ما را با تجربيات جديد آشنا ميکند. ما در ادبياتمان به تجربيات گسترده نياز داريم و رنگينکماني از تجربيات ميخواهيم نه تجربيات محدود. يکي از مسائلي که ادبيات ما از آن رنج ميبرد تجربيات محدود است. شعرها و داستانهايي که نوشته ميشود، شبيه به هم است در حاليکه در جاهايي که ادبيات رونق دارد، اينگونه نيست. معمولا نويسندهها در يک نهضت و موج همسان هستند نه در نوع نوشتن. ادبيات برخلاف علم است و فرديت در آن بسيار مهم است. او ادامه داد: اگر چهار نويسنده مانند هم بنويسند حتما سهتاي آنها شکست ميخورد، زيرا نويسندهها نميتوانند شبيه به هم بنويسند. به طور مثال جلال آل احمد و ابراهيم گلستان دو دوست صميمي و نويسنده بودند که داستان رئاليستي مينوشتند. اما جهان داستاني آل احمد و ابراهيم گلستان با هم فرق ميکند. آل احمد آدمي عصبي است و جملات کوتاه کوتاه دارد، اما ابراهيم گلستان فرد خونسردي است که گاه يک جمله او دو سطر است. از طريق سبک و نوع نوشتن ميتوان شخصيت نويسنده را تشخيص داد. زماني که چهار نفر مثل هم بنويسند يعني سه نفر تقلب کردهاند، به همين دليل ميگويم ژانر مفيد است زيرا باعث ميشود طيف رنگينکمانمان گستردهتر شود البته به شرطي که تقليدي در آن نباشد. اين نويسنده همچنين درباره جايگاه ژانر در ادبيات کشورمان بيان کرد: ما ژانرنويسي خيلي کم داريم. مثلا ما چند داستان پليسي داريم؟ هميشه نادر مثل معدوم است؛ امر نادر با امر بهوجودنيامده يا امر معدومشده مساوي است و نميتوان استثنا را قاعده گرفت. اميدوارم کوششي که دوستان دارند، موفقتآميز باشد زيرا وقتي موفق شوند به سود ادبيات است. فقط اميدوارم به موج تبديل نشود که هرکسي بخواهد بدون آگاهي سراغ آن برود و با اين قضيه بازي کند. او سپس درباره اينکه آيا ژانر ميتواند در بازار کتاب ظرفيت ايجاد کند، گفت: بازار کتاب ما به برکه تبديل شده است و شايد ژانر بتواند موج و يا لرزشي در اين برکه ايجاد کند. تحرک و جنبش زماني ايجاد ميشود که دريا و اقيانوس داشته باشيم. رکود بازار کتاب ما به خاطر اين است که ما تغيير فضا دادهايم و تغيير فضاي اجتماعي شکلهاي خود را ميخواهد. در کشور ما کتاب زياد چاپ ميشود اما کتابِ خوب کم است. ما سازوکار ارئه کتاب را بلد نيستيم. در اروپا ناشر چند ماه قبل از چاپ کتاب ۵۰ نسخه چاپ ميکند و آن را به دست منتقدان ميرساند و از آنها ميخواهد مطالب و نقدهاي خود را آماده کنند تا همزمان با چاپ کتاب منتشر شود. زمان انتشار کتاب ۵۰ مقاله و نقد آماده است که باعث ميشود هياهو راه بيفتد و اين کتاب را در جامعه جا مياندازد. ناشران از اين منتقدان حمايت ميکنند و خبرگزاريها و روزنامهها منتقد استخدام ميکنند اين درحالي است که در کشور ما چنين حمايتهايي از منتقدان نميشود. سازوکار توزيع مدرن کتاب را نداريم و ميخواهيم به شکل ۶۰ سال قبل کتاب منتشر کنيم. او در پايان متذکر شد: دوران کتابفروشي ۲۰ متري نيز گذشته است و کتابفروشي با فضاي بيشتر نياز داريم. در کلانشهري مانند تهران کتابفروشيها کم است. ما ۱۴ هزار ناشر داريم و ۱۵۰۰ کتابفروشي؛ در حالي که بايد برعکس باشد. به اين دليل کتاب دچار رکود ميشود. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد