داستان کوتاه/ و باز هم صبحی دیگر...
آخرين خبر/ خب صبح است ديگر، مثل ظهر يا عصر يا شب، گاهي تلختر از زهرمار است و گاهي شيرينتر از عسل. گاه کسلکنندهتر از يک سخنراني طولاني و گاه لذتبخشتر از تماشاي يک تئاتر کمدي. نميشود هر صبحي بهخير يا بهشر باشد، در واقع صبح بيچاره هيچ تقصيري ندارد، او چيزي جز برآمدن خورشيد در قلب تيرگيهاي آسمان شب نيست! ولي مهم است که هر صبح، قدمي هرچند کوچک، ولي بلندتر از صبح قبل٬ به سمت خواستههايمان برداشته باشيم. مهم است که باريکههاي نور که از لاي پردهها خزيدند به داخل و چشممان رو به سقف روشن اتاق باز شد، اندکي بيشتر از اهداف و زندگيمان و مسيري که طي ميکنيم، سر در بياوريم. وگرنه چه دليلي دارد که در پايان هر شب، صبح ديگري باشد و هر روز اين چرخهي بيپايان ادامه پيدا کند؟ بايد آدم کمکم خودش را به سمتي هل بدهد، براي چيزي، هدفي، فردي؛ هر صبح بيشتر از صبح قبل. اميررضا لطفي پناه با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد