«هزار و یک بار عشق» از عرفان نظرآهاری
آخرين خبر/ يکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تنش از گل سرخ. اما عشق، آن صياد است که کبوتران را پر مي دهد. و آن باغبان است که گل هاي سرخ را پرپر مي کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد. دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمي کند، پس آهويش را دريد و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه مي ماند و نه ترنم. سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را مي بلعد و آن مرگ است که تن هر سروي را تابوت مي کند. پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتي روان بر رود عشق. و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار. هزار و يکم بار که عاشق شد، قلبش اسبي بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غيرت و استخوان. و عشق آمد در هيئت سواري با سپري و سلاحي بر قلبش نشست و عنانش را کشيد، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد. سوار گفت: از اين پس زندگي، ميدان است و حريف، خداوند. پس قلبت را بياموز که: عشق کار نازکان نرم نيست / عشق کار پهلوان است، اي پسر آنگاه تازيانه اي بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقي بود. عرفان نظرآهاري با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد