«بیست زخم کاری»؛ یک رمان ایرانی موفق
برترين ها/ «بيست زخم کاري» تازه ترين اثر محمود حسيني زاد پس از ده سال از محاق درآمد. «مالکي يکي از صندلي هاي يک ور افتاده روي تراس را برداشت و گذاشت کنار نرده و نشست رويش. خيره شد به شب. نشست تا آسمان پشت درخت هاي فراز کوه، نارنجي شد و رشته هاي زرد و نارنجي از لاي درخت ها سرازير شدند بر دامنه کوه و دره. آفتاب هنوز پهن نشده بود. مه، انگار دود، از بين درخت ها بلند شد و مثل سيلاب سرازير شد، تمام جنگل را گرفت و تمام دره و کوچه را گرفت و ريخت به باغ و باغ شد غرق در مهي غليظ؛ انگار همه جا زير ابري خاکستري خوابيده. مالکي دست برد تا قطره آب ليموشيرين را که به طرف سينه اش مي سريد، از روي گردنش پاک کند، نفس عميقي کشيد و بين اش را پُر کرد با بوي اطلسي ها و گوش داد به بال بال زدن پروانه و به هوهوي باد و زوزه هايي که از کوه مي آمد، گوش داد به چِلپ چِلپ شناي بچه ها در استخر، به پچ پچ بيت الله و حليمه. گوش مي داد و نگاهش به ابر گسترده در باغ بود که از لبه تراس بالا آمد و مالکي ابر را ديد که پاهايش را پوشاند و زانويش را و شکمش را. وزش آرام ابر را روي پوست يخ زده صورت حس کرد و کاسه چشم ها خنک شد. ابر که غليظ شد و مالکي که ديگر استخر را نديد و چمن ها و نرده ها و ستون هاي تراس را نديد و دست يخ زده روي زانوي خيسش را هم نديد، ابرها که غليظ شد و دخترها انگار هيکل هاي آدميزادگاني شدند بين کپه هاي ابر، صداي چرخ هاي اتومبيلي را روي برف شنيد و صداي باز و بسته شدن درهاي اتومبيل را شنيد و صداي خردشدن چمن هاي يخ زده را زير گام هاي سنگين چند پا که ابر غليظ را مي شکافتند.» از متن کتاب. «بيست زخم کاري» اولين رمان نويسنده خوش فکر و صاحب قلم، محمود حسيني زاد همزمان با نمايشگاه کتاب توسط نشر چشمه به چاپ رسيد. رمان «بيست زخم کاري» را از لحاظ فرم و ايجاز مي توان نمونه موفق رمان ايراني خواند که در يک دهه اخير به چاپ رسيده است. بيست زخم کاري، از حيث مضمون به «مکبث» شکسپير اشاره دارد و همان طور که نويسنده کتاب در گفت و گويي اشاره کرده است جنگ چند سرمايه دار نوکيسه است که براي رسيدن به پول و قدرت دست به هر کاري مي زنند. کتاب در هر صفحه اش نبردي است سرتاسر از برد شر بر عليه شر. مالکي، مرد جوان و ضدقهرمان کتاب که از همان صفحات ابتدايي نشانه هاي رفتارهاي شرورانه اش در داستان مشهود هست و رفته رفته اين رفتار رنگ و بوي غليظ تر به خود مي گيرد علنا نماد انساني است با پتانسيل يک فرد شرور که بر عليه بالادست خود ريزآبادي و پسران شورشي به پا مي کند. رمان در روايت به شدت رئاليستي خود، سرتاسر مضمون شر را در ساحت هاي مختلف پرده برداري مي کند. شايد براي خواننده هاي ناآشنا با رمان در تعريف غيرکلاسيکش نحوه قصه پردازي در رمان بيست زخم کاري توي ذوق بزند و ايراداتي همچون تحميل شدن قصه و تعريف قصه به جاي اتفاق افتادن قصه را به اين کتاب وارد کنند که از نظر من کاملا پرت است. رمان بسيار روان و ريزپردازانه قصه اش را پيش مي برد و همه اتفاق هاي داستان به صورت زنجيروار و متکي به روايت و تم داستان به پيش مي رود. درواقع «بيست زخم کاري» استراتژي روايي و به نوعي انديشه مستتر در پس رخدادها و شخصيت ها و گره افکني و کنش ها و واکنش هاي نويسنده را در يک فرم بسيار سنجيده دانست که شخصيت مالکي و ريزآبادي و پسران نقش اصلي را از پياده کردن اين انديشه بازي مي کنند. رسيدن به انديشه و ساحتي غايب و چه بسا شخصيتي غايب. به زعم من مفهوم قدرت در اين رمان از پس عملکرد مالکي و رفتارهاي شروران متقابل طرف هاي مالکي يعني ريزآبادي و پسران شروع مي شود و اين مفهوم با تمام مولفه هاي کنش مند خود همراه ديگر شخصيت هاي رمان- که طيف متنوعي از شخصيت ها چه از لحاظ مرام سياسي و اجتماعي چه از لحاظ ذهنيت آدم هاي نوکيسه- شکل مي گيرد و در کل تصويري از جامعه امروز ايران را تصوير مي کند که در نوع خود بسيار تازه و بکر است. از همان سطرهاي اول اين مفهوم که همچون يک پرتره دهشتناک- پرتره دهشتناک قدرت- در کنار مالکي به عنوان وکيل شرکت هاي چندمليتي ريزآبادي، شکل مي گيرد و به جلو مي آيد و سويه هاي دهشتناک و رعب آور قدرت را در نوع خاص و فرمي شکل مي گيرد و خواننده در سطرسطر کتاب، خود پرتره دهشتناک قدرت را به عنوان شخصيتي در بين حجم رخدادها و وقايع ريز و درشت و کنار تک تک شخصيت ها تجسم مي کند: (ريزآبادي پشت ميزش کنار پنجره. ناصر روي صندلي کنار ميز پدر. ميرلوحي و مظفري نزديک در. اخوان زير صفحه تلويزيون. نجفي روي کاناپه کنار پنجره. مالکي زير نقشه ايستاده بود. ص 23) خواننده در کنار اين حضرات نماينده قدرت پنهان هميشه جاي يک شخصيت نامرئي ديگر هم در حين خواندن کتاب احساس مي کند و آن همان پرتره نامرئي قدرت است که هر بار مثل بختک روي يکي از شخصيت ها مي افتد و آنها را براي رسيدن به مقام و جايگاه بالاتر و عبور از زيردست خود و کنار زدن و له کردنش وسوسه مي کند: «ديروز به نروژي ها به جاي شماره حساب هاي ريزآبادي، مال خودم را دادم. ص 31» بختک قدرت که براي اولين بار در ص 31 کتاب خودنمايي کرد و آن قدر براي مالکي ضدقهرمان داستان، فتانه گري کرد و از اين صفحه به بعد روايت را توامان دچار سقوط ضدقهرمان و از طرفي بالا رفتن و رسيدن به قدرت کرد، جاي جاي کتاب پرتره اش به صورت نامرئي براي خواننده ظاهر مي شود و به هر کدام از شخصيت ها و تيپ ها و عناصر جان دار و غيرجان دار کتاب که مي رسد تکه اي از خودش را به او وام مي دهد. شخصيت قدرت که آميزه اي از چندين و چند صدا است. صداهايي که از دل تاريخ مي آيند تاريخي سرتاسر خشونت و فساد. و در اين مسير روايي و مکبثي، رمان و تحرک مسلسل وار کتاب با شخصيت هاي کتاب يکي مي شوند و روايتي را شکل مي دهد از برهه اي از تاريخ معاصر که ضدقهرمانانش منتظر فرصتي براي رسيدن به قدرت و له کردن هر شخصيتي هستند که جلو آنها عرض اندام کند. رمان «بيست زخم کاري» درواقع تلاشي است براي شخصيت دار و صدادار کردن مفهوم قدرت در دوران معاصر ايران. نظام قدرتي که در دست آدم هايي همچون ريزآبادي افتاده و اين نظام سرتاسر فاسد را به هر طريقي شده پيش مي برند و به جلو مي رانند و براي رسيدن به آمال و آرزوهاي شرورانه خود هر کاري مي کنند و از هيچ خشونت و فريبي فروگذار نيستند؛ با توجه به اين که داستان توسط يک راوي سوم شخص روايت مي شود و پيوستگي و ادغام و درآميختگي صداي شخصيت ها با ابژه قدرت، شکل مي گيرد به نوعي مي توان گفت تلاش حسيني زاد بر شکل گرفتن اين ابژه قدرت و هرچه پررنگ کردن اين شمايل نامرئي است و پرداخت به اين مهم که در جامعه بي قانون و رانت باز و فاسد، هر زمان و هر آدمي اين پتانسيل را دارد که در مقطع کوتاهي تبديل به هيولايي شود که شمايل و بختک قدرت به راحتي بر او چيره شود و مدل هاي مشابهي از ريزآبادي يا مالکي با عنوان هاي مختلف شکل بگيرند. مدل هاي مشابهي از قدرت فاسد که درواقع ذات و سرشت و هدف هاي مشابهي دارند و هرکدام به نوعي اسير باتلاق و فريبندگي پرتره قدرتي مي شوند که يک صدا را به گوش مي رساند: صداي تاريخ فاسد. موجودي به نام قدرت که به راستي پرتره اي است که از درِ فراز و فرود و اتفاق ها و رخدادهاي داستان «بيست زخم کاري» از تاريخ و دل تاريخ معاصر نظام بورژوايي ارائه مي دهد. رمان بيست زخم کاري به راستي رمان زمانه خودش است و از رسم روزگار و شگفتي هاي آن در زماني شبيه به خود به چاپ رسيد؛ بعد از يک دهه ماندن در اداره ارشاد، که فضا به شدت اشباع شده است از مالکي ها و ريزآبادي ها و مظفري ها و... «بيست زخم کاري» صداي هيولاي فتانه قدرت است که در نظام فاسد اقتصادي حسابي فربه شده است و در گوش هاي نوکيسه گان اقتصادي و سياسي فرياد مي زند. صدايي به رنگ سرخ که شمايلش از تصوير روي جلد کتاب شروع مي شود و تا انتهاي اين سرخي در نثر کتاب و تصاوير و صحنه و رخدادها و وقايع کتاب قابل رهگيري است. بيرون کشيدن اين هيولاي پوينده و پيشرو و غالب شدنش بر صداهاي ديگر و تمام روح هاي جاري تاريخ را به تصاحب خود درآوردن و شکل و شمايل به آن دادن و صدادار و آرمان دار کردنش و به نوعي فرزند زمانه خودش کردن، توسط نويسنده چيره دستي به اسم محمود حسيني زاد دقيقا کاري است که يک رمان نويس با دغدغه تاريخي انجام مي دهد؛ بايد گفت نزديک شدن به ساحت هنر به آراسته ترين و شکيل ترين و در عين حال ماهرانه ترين شکل ممکن. داکترو بزرگ ترين هنرش در کتاب «بيست زخم کار» ساختن شخصيتي است تاريخي که يکي يکي شخصيت هاي کتاب را با تمام آرمان ها و جاه طلبي ها و ايده آل هايشان پشت سر مي گذارد و پيشه مي گيرد در آخر کتاب وقتي که مالکي بعد از آن همه دغل بازي ها و خشونت ها و به قتل رساندن ها به ويلايي که براي اولين بار دسيسه اولين قتل را به فرجام رسانده بود، پرتره دهشتناک قدرت شکل مي گيرد و براي رونمايي از آخرين سويه اين پرتره، به ناچار مي بايست يکي از نمايندگان اصلي قدرت يعني مالکي به سلاخ خانه اي برود که خودش راه اندازي کرده بود. مي توان در پايان رمان صدايي که از آن خون شُره مي کند و آتش از آن زبانه مي کشد را شنيد. مالکي آنگاه که به ويلا مي رود و در بالکن روي صندلي مي نشيند و در انتظار سلاخان خود انتظار مي کشد، منتظر شنيدن آخرين صداي پرتره قدرت دهشتناکي است که زماني برايش دلبري مي کرد. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در تلگرام https://t.me/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar