نماد آخرین خبر

محمد محمدعلی؛ زندگانی دشوار نویسنده مهاجر

منبع
برترين ها
بروزرسانی
برترين ها/ محمد محمدعلي يکي از معدود نويسندگان کارنامه‌دار اين سامان است، با سابقه‌اي ديرينه‌سال که هنوز هم با گذشت بيش از چهار دهه حضور در سطح اول ادبيات اين مرزوبوم، همچنان در هواي ادبيات و داستان نفس مي‌کشد. نويسنده رمان‌ها و مجموعه داستان‌هاي ماندگاري چون رعد و برق بي‌باران، نقش پنهان، باورهاي خيس يک مرده، برهنه در باد، قصه تهمينه، آدم و حوا، جمشيد و جمک، مشي و مشيانه، جهان زندگان، از ما بهتران، چشم دوم و دريغ از روبه‌رو؛ در تمام سال‌هايي که از سال ٥٤ با انتشار مجموعه داستان «دره هندآباد گرگ داره» به‌عنوان نويسنده زيسته، حضوري سنگين و باتداوم در فضاي ادبي داشته و اين امر چه آن زمان که در ايران کار مي‌کرد و چه بعد از مهاجرتش به کانادا در مورد محمد محمدعلي مصداق داشته است... درباره آثار محمد محمدعلي بايد به اين نکته اشاره کرد که بيشتر رمان‌هاي اين نويسنده با نگاهي واقع‌گرا به زندگي فقرزده توده مردم رنج‌کشيده پرداخته و در اين راه به نوعي سمبوليسم را با واقعيات اجتماعي تلفيق کرده است. مرگ و مرگ‌طلبي از مضامين اصلي رمان‌هاي او است، همچنين توجهي خاص به آب و معضلات ناشي از آن و ريشه‌يابي اين مسأله نشان مي‌دهد. درواقع مي‌توان گفت که هيچ نويسنده‌اي به اندازه او بر آب و نان و مسائل مترتب بر آن تمرکز نکرده است. تقريبا در تمام رمان‌هايش چندآوايي داستاني وجود دارد و بدنه داستان از زبان راوي‌هاي متعدد و گاه راوي-نويسنده شکل مي‌گيرد، همچنين در بيشتر آنها عدم‌قطعيت و تعليقي در پايان‌بندي ديده مي‌شود. محمد محمدعلي که همين چند وقت پيش کتاب از کيومرث تا هماي را، که بازنويسي قصه‌هاي شاهنامه است، به بازار کتاب عرضه کرده است، در گفت‌وگوي پيش‌رو از مسائل و مصايب ادبيات اين روزها مي‌گويد و البته از نويسندگاني که مهاجرت کرده‌اند و در تبعيدي شايد خودخواسته روزگار مي‌گذرانند. جناب محمدعلي عزيز؛ شما به‌عنوان يک نويسنده موفق و پرکار که اين روزها در غربت کار مي‌کنيد، مي‌توانيد تحليلي از برآيند کاري نويسندگان در مهاجرت و تبعيد بدهيد؟ به عبارت بهتر، مي‌توانيد بگوييد که به نظرتان آيا در مورد کار نويسندگان مهاجر مي‌توان از واژه پيشرفت استفاده کرد يا اين‌که پسرفت يا حتي درجا زدن مي‌تواند در توصيف کارنامه نويسندگان مهاجر مصداق بهتري داشته باشد؟ خب براي پاسخ دادن به اين پرسش راه‌هاي زيادي وجود دارد و شايد هر کس با ديدگاه و نگاه خودش بتواند به چنين پرسشي، پاسخي متفاوت از ديگري دهد. اما از نظر من براي پاسخ به چنين پرسشي بايد ابتدا ديد که چه نويسندگاني از ايران رفته‌اند و آيا اين نويسندگان از دست رفته‌اند يا نه. از اين نظر بزرگترين ضايعه ادبيات ايران را مي‌توان دکتر غلامحسين ساعدي دانست، با آن ذهن خلاق و عجيب و آرمانگرايش. خيلي‌ها معتقدند دوري از ريشه‌ها درنهايت به کار نويسنده صدمه مي‌زند. گذشته از اين آسيب بزرگ، آيا اصلا مي‌توان کار در مهاجرت را داراي مزيت‌هايي براي نويسندگان هم دانست؟ يکي از بزرگترين مزاياي کار در خارج از کشور اين است که نويسنده ايراني در خارج از کشور اين فرصت را دارد تا بدون اين‌که درگير سانسور شود، حرفش را بزند و کارش را بکند. وقتي آثار چاپ‌شده در خارج از کشور را مي‌بينيم، پيداست که خيلي از نويسندگان از اين مزيت بهره برده و بدون درگيري با سانسور ... نوشته‌اند. اما در کل اين مزيت به کار اين نويسندگان نيامده و کارشان آن‌گونه که بايد بازتاب نيافته است. اين دليل ديگري دارد. وقتي صحبت از چاپ کتاب در خارج از کشور مي‌شود، فراموش نبايد کرد که خوانندگان حتي وفادار نويسنده يک جمعيت پراکنده هستند. در اين سال‌ها از افت خواننده و تيراژ ٦٠٠-٥٠٠ نسخه‌اي کتاب‌ها در ايران بسيار گفته شده است، اما در خارج از کشور همين جمعيت کم‌شمار خواننده هم وجود ندارد. من خيلي کم ديده‌ام که ايراني‌هاي مهاجر از کتاب‌فروشي‌هاي ايراني خارج از کشور کتاب‌هايي جز سرگذشت شاه و فرح و هويدا و اعلم و… را بخرند و در اين ميان داستان‌هاي نويسندگان ايراني هم که تکليفش روشن است. در کل در پاسخ شما بايد بگويم که نويسنده‌ مهاجر با دشواري‌هاي فراواني مواجه است علاوه بر تيراژ و خواننده مي‌توانيد به دشواري‌هاي ديگري که تجربه کرده‌ايد، اشاره کنيد؟ ببينيد، چون ادبيات ايران حرفه‌اي نيست و کمتر نويسنده‌اي مي‌تواند با اتکا به نوشتن زندگي‌اش را بچرخاند، بنابراين نويسنده بايد در کنار نوشتن، کار ديگري هم داشته باشد، خصوصا در خارج از کشور اگر کار نکني اموراتت نمي‌گذرد. حالا شما نويسنده‌اي را تصور کنيد که بعد از ١٠ ساعت کار بيايد سراغ نوشتن، آيا او تواني هم براي اين کار دارد؟ اين توان تحليل‌ رفته که مطالعه کم را هم موجب مي‌شود، اصلي‌ترين دليل، اين واقعيت است که تعداد پرشماري از داستان‌هاي نويسندگان خارج از کشور به گذشته و نوستالژي مربوط مي‌شود، به عشق‌هاي آنچناني و حوض و شيشه‌هاي رنگي و اندروني و بيروني و... درحالي‌که ديگر زمان اين نوستالژي‌ها گذشته است. اما چون بازسازي گذشته ساده‌تر از نوشتن از متن زندگي روز است، در کار نويسندگان خارج از کشور چنين چيزهايي حضور پررنگي دارد. شما خودتان چه؟ در اين چند وقتي که در کانادا زندگي و کار مي‌کنيد، چه کرده‌ايد تا از اين آسيب‌ها در امان بمانيد؟ من جوري کار و زندگي مي‌کنم که انگار در ايران هستم، البته در يک ايران کوچک که من براي خودم ساخته‌ام. در کارگاه داستان‌نويسي که در ونکوور داير کرده‌ام، جلسات و کلاس‌هايي درباره داستان و داستان‌نويسي برگزار مي‌کنيم و اين کلاس‌ها با استقبال خوبي هم مواجه شده است. اصلا مي‌توانيد بگوييد که چه شد ناگهان تصميم گرفتيد مهاجرت و غربت را انتخاب کنيد؟ براي اين‌که آدم چنين تصميمي بگيرد، يک عامل به تنهايي نمي‌تواند نقش داشته باشد و درباره مهاجرت من هم اين اتفاق افتاد و چند عامل دست‌به‌دست هم دادند تا اين اتفاق افتاد؛ نخست اين‌که بعد از ماجراهاي انتخابات به ناگهان ديدم ٩ کتاب‌ من در وزارت ارشاد متوقف شده و از آن‌جا که دلم نمي‌خواست اين ٩ عنوان به ١٠ کتاب تغيير يابد و به قولي غمي بيايد روي غم‌هاي قبل، سفر را انتخاب کردم. رمان جهان زندگان هم در اين مهاجرت دخيل بود؟ تا آن‌جايي که مي‌شود حدس زد به نظر نمي‌رسد مي‌شد اين رمان را در آن مقطع در تهران چاپ کرد دقيقا. من اين رمان را دوست داشتم، به‌خصوص آن شجاعت و جلوه‌گري شجاعانه‌اش را و نمي‌خواستم دست سانسور به اين کتاب برسد، البته اين تنها دليل نبود، مثلا خيلي دوست داشتم از نزديک وضع چاپ و نشر اين‌جا را هم تجربه کنم. شما در ايران بيشتر با انتشارات کاروان کار مي‌کرديد. آيا تعطيلي اين انتشارات هم در مهاجرت‌تان نقش داشت؟ وقتي پروانه کسب‌وکار کاروان لغو شد، طبيعي بود که آثاري هم که در آن انتشاراتي بارها چاپ شده بودند، با سختگيري و تعصبات غيرقابل مهار مورد ارزيابي چندباره قرار گيرند و اين وسط بيشترين آسيب به من رسيد که يک‌دفعه ٩ کتابم بلاتکليف شده بود، البته اين کتاب‌ها را به ناشر ديگري دادم... شما که گفتيد در طول دوران کاري‌تان مدام با سانسور سروکار داشته‌ايد، شايد بتوانيد گزينه خوبي براي پاسخ به اين پرسش باشيد. قطعا خوب مي‌دانيد که درحال‌حاضر چند سالي مي‌شود که صحبت از حذف سانسور و سپردن اين امر به ناشران در ميان آمده است. مي‌توانيد نظرتان را درباره اين اتفاق بگوييد؟ نخست اين‌که مطرح‌شدن اين مسأله حتي اگر هم به جايي نرسد و در همين حد حرف بماند، باز هم اتفاقي خوشحال‌کننده است، چون صرف اين اتفاق که سانسور به‌عنوان يک پديده مطرح شود و زير سوال برود، يک اتفاق اميدوارکننده و يک گام رو به جلو است. اما اين‌که آيا اين حرف‌ها عملي خواهند شد، من به‌عنوان نويسنده‌اي که به وفور سانسور را تجربه کرده‌ام، چندان اميدي ندارم ناشران درنهايت فرمان سانسور را در دست بگيرند. اين هم دلايلي دارد و هر کسي که با ادبيات جوامعي چون ايران سروکار داشته، از آن خبر دارد. شما به‌عنوان نويسنده‌اي که سال‌هاست کلاس و کارگاه برگزار مي‌کند، شايد بهتر خبر داشته باشيد که اين روزها فضاي ادبيات داستاني آشفته ا‌ست. همه ساله بي‌شمار جوان کتاب اولي وارد اين عرصه مي‌شوند، همه ساله بي‌شمار کلاس و کارگاه داير مي‌شود و... توهم نويسنده‌بودن در جوانان ايجاد مي‌شود. آيا اوضاع در آن سوي آب‌ها هم به اين شدت آشفته است؟ مي‌توانيد تحليل و نظرتان را درباره اين جنبه از ادبيات امروز بگوييد؟ ببينيد، ما در دهه ۶۰ با گلشيري يک گروهي داشتيم که به شکل کارگاه يا کلاس نبود. در آن گروه که بعدها به نام پنجشنبه‌ها معروف شد، بيشتر بچه‌ها چند کتاب داشتند. آن زمان تبليغات به شکل امروز نبود. اصلا کسي نويسنده‌اي را با يک کتاب تحويل نمي‌گرفت. يادم هست وقتي دومين کتاب را درآوردم و عضو کانون نويسندگان شدم، خبر انتشار اين کتاب، يک خبر خيلي کوچک گوشه يک مجله بود، نه عکسي چاپ شد و نه اصلا توقعي بود که حالا بايد عکس‌مان چاپ شود. آن روزها اين رونمايي‌ها را هم نداشتيم، حتي در مورد نويسندگان اسم و رسم‌دار مثلا خانم دانشور انتشارات مي‌آمد ١٠٠ و ٢٠٠ نسخه از کارهاي نويسنده را مي‌چيد و چون خبري هم در جايي نزده بودند، نويسنده مي‌آمد و براي يک‌سري خواننده‌ گذري کتاب‌ امضا مي‌کرد. تازه اين براي بزرگتر‌ها و اسم و رسم‌دارها بود و براي ديگران اينها هم اتفاق نمي‌افتاد. چگونه بايد با اين آشفته بازار مقابله کرد؟ اين شرايط که مقابله‌کردن ندارد، يک شرايط طبيعي مربوط به زمان است. اين پرسش، اين برداشت را پيش مي‌آورد که بايد يک تشکيلاتي بيايد و جلوي اين شرايط را بگيرد. اما چنين کاري نه به تشکيلات نياز دارد و نه به برخورد و جلوگيري. ما در کل بايد ضد چنين تشکيلاتي باشيم آقاي محمدعلي؛ شما به‌عنوان يک نويسنده در دنياي ادبيات ايران موقعيت منحصربه فردي داريد. کتاب‌هاي شما هميشه محبوب منتقدان ادبي بوده و نظر مردم و خوانندگان معمولي را هم جلب کرده است. آيا از اين مسأله خودتان رضايت داريد؟ اين‌که شما مي‌گوييد به اين معنا مي‌تواند باشد که من در نويسندگي به خواسته‌هايم رسيده‌ام، اما اين فقط ظاهر ماجراست و من خودم مي‌دانم که هنوز نتوانسته‌ام به نيمي از خواسته‌هايم هم برسم. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره