آخرين خبر/
دوستان عزيز، اين شبها با قصهاي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علياکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد.
قسمت قبل
تمام آن سال حيوانات مثل برده کار کردند اما راضي بودند و از هيچ کوشش و فداکاري مضايقه نمي کردند چون خوب مي دانستند هر تلاشي مي کنند به نفع خود و براي نسل آينده خودشان است نه به نفع يک دسته بشر دزد و تنبل.
در تمام بهار و تابستان هفته اي شصت ساعت کار کردند و در ماه اوت ناپلئون اعلام کرد که بعداز ظهرهاي يکشنبه هم کار هست. اين کار داوطلبانه است اما اگر حيواني غيبت کند جيره اش نصف مي شود. با اين وصف از بعضي کارها صرف نظر شد. خرمن به ميزان سال گذشته جمع نشد و دو مزرعه چغندر به اين دليل که شخم زمين به موقع آماده نبود کشت نشد. پيش بيني مي شد که در زمستان آينده زمستان سختي باشد. آسياب بادي با اشکالات غيرمنتظره اي مواجه شد. در خود مزرعه سنگ آهک وجود داشت، مقداري هم ماسه و سيمان از سابق در يکي از حياطهاي طويله بود، يعني تمام مصالح ساختماني در دسترس بود. اما مسئله اي که حيوانات در ابتدا نتوانستند حل کنند شکستن سنگ به قطعات و اندازه هاي متناسب بود. به نظر مي رسيد که تنها راه شکستن سنگها به وسيله کلنگ و ديلم است و اين کار را هم هيچ حيواني نمي توانست بکند چون نمي توانست روي دو پاي عقب بايستد. پس از هفته ها کوشش بي حاصل يکي فکر بکري کرد. قرار شد از قوه جاذبه زمين استفاده کنند. به دور سنگهاي بزرگ و صافي که به دليل بزرگي قابل استفاده نبود طناب بستند و همه حيوانات، گاوها و اسبها و گوسفندها، و هر حيوان ديگري که تاب نگه داشتن طناب را داشت ـ حتي در لحظات حساس خوکهاـ آن را با کندي مايوس کننده اي از دامنه به بالاي تپه مي کشيدند و از آنجا رها مي کردند تا خرد شود. حمل و نقل سنگ پس از خرد شدن زياد مشکل نبود. اسبها قطعات سنگ را در ارابه هاي باري حمل مي کردند و گوسفندها خرده سنگها را يکي يکي مي کشيدند، حتي موريل و بنجامين خود را به ارابه سبکي بسته بودند و سهمي در کار داشتند. در اواخر تابستان مقدار کافي سنگ جمع و ذخيره شد و ساختمان تحت نظارت خوکها شروع شد. اما کار کند پيش مي رفت و دشوار بود. بسياري از اوقات يک روز تمام صرف اين مي شد که قطعه سنگي را بالا بکشند و تازه بعضي اوقات سنگي که از آن بالا رها مي شد نمي شکست .
هيچ کاري بدون وجود باکسر که نيرويش معادل مجموع نيروي بقيه حيوانات بود به ثمر نمي رسيد. وقتي که سنگ مي لغزيد و حيوانات مي دويدند الان است که خودشان هم به پايين پرت شوند و از نوميدي فرياد و فغانشان به هوا مي رفت هميشه باکسر بود که خود را مقابل طناب نگاه مي داشت و سنگ را متوقف مي کرد. قيافه او که وجب به وجب دامنه را با زحمت مي پيمود و نفس نفس ميزد و با نوک سمش به زمين پنجه مي کشيد و دو پهلويش از عرق پوشيده بود، منظره اي بود که هر کسي را مالامال از تعجب و تحسين مي کرد. کلوور به او گوشزد مي کرد که به خود زياد فشار نياورد اما او گوش نمي داد. از نظر او دو شعار «من بيشتر کار خواهم کرد.» و «هميشه حق با ناپلئون است.» جوابگوي هر مسئله اي بود. با جوجه خروس قرار گذاشته بود که صبحها به جاي نيم ساعت، سه ربع ساعت زودتر او را بيدار کند. با آنکه در اين روزها کمتر فراغت داشت هر گاه فرصتي پيدا مي کرد به تنهايي به کنار تپه سنگ مي رفت و بدون کمک، يک بار سنگ خرد را به نزديک محل ساختمان حمل مي کرد. با وجود سختي کار وضع حيوانات در طول تابستان چندان بد نبود. اگر از زمان جونز قوت بيشتري نداشتند کمتر هم نداشتند. اين امتياز که بايد فقط غذاي خود را تهيه کنند و ناگزير نبودند پنج آدم حريص را هم سير کنند آنقدر مهم بود که جبران کمبودهاي ديگر را مي کرد. در خيلي از امور طرز کار حيوانات کاملتر و عملي تر از آدمها بود و از ميزان کار مي کاست. مثلا علف کني چنان کامل صورت مي گرفت که مسلما بشر از عهده اش برنمي آمد و يا چون هيچ حيواني دزدي نمي کرد ديگر حاجتي به کشيدن ديوار و جدا کردن چراگاه از زمين کشت نبود بنابراين حفظ و نگه داري پرچين و غيره لازم نبود. معهذا وقتي تابستان سپري شد کمبودهاي پيش بيني نشده اي نمودار شد.
نفت، ميخ، ريسمان، بيسکويت، آهن براي نعل اسب مورد نياز بود و هيچ کدام را نمي شد در مزرعه تهيه کرد. بعلاوه بذر و کود شيميايي براي کشت لازم بود و ابزار مختلف و دست آخر ماشين آلات براي آسياب بادي. هيچ کس نمي دانست اينها به چه نحو بايد تهيه شود.
يک يکشنبه صبح که حيوانات براي اخذ دستور جمع شده بودند، ناپلئون اعلام داشت که سياست جديدي اتخاذ کرده است. از اين تاريخ به بعد قلعه حيوانات با مزارع مجاور داد و ستد خواهد کرد: البته نه به منظور تجارت بلکه صرفا براي به دست آوردن مواد مورد نياز. فعلا مقداري يونجه و مقداري گندم فروخته خواهد شد و بعد اگر به پول بيشتري حاجت باشد از طريق فروش تخم مرغ، که هميشه در ولينگدن بازار دارد تامين خواهد شد. ناپلئون اضافه کرد که مرغها بايد از اين فداکاري که به منظور کمک و مشارکت در امر ساختمان آسياب بادي است استقبال کنند. يک بار ديگر حيوانات به طرز مبهمي احساس ناراحتي کردند. ارتباط نداشتن با بشر، معامله تجاري نکردن، پول به کار نبردن مگر اينها جزو تصميمات اولين جلسه فتح و ظفر پس از اخراج جونز نبود؟
همه حيوانات اين تصميمات را به خاطر داشتند و يا لااقل تصور مي کردند آنها را به خاطر دارند. آن چهار خوک جواني که وقتي ناپلئون جلسات مشاوره را حذف کرد اعتراض کرده بودند با ترس به صدا درآمدند ولي بلافاصله با غرش سهمگين سگها لب فرو بستند. سپس طبق معمول گوسفندها «چهار پا خوب، دو پا بد» را بع بع کردند و ناراحتي آني حيوانات تخفيف پيدا کرد.
ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در آي گپ
https://igap.net/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار