آمریکا دِین خود را به آقای نویسنده اَدا نکرده است
خبرگزاري کتاب ايران/ کمتر کسي در دنياي ادبيات است که نام ويليام فاکنر را نشنيده باشد. نويسنده آمريکايي برنده جايزه نوبل ادبيات و پوليتزر در تاريخ 25 سپتامبر سال 1897 به دنيا آمد و امروز سالروز تولد 121 سالگياش است. علاقهمندان به دنياي ادبيات ويليام فاکنر را با داستان «خشم و هياهو» ميشناسند. داستاني که عنوانش را از نمايشنامه «مکبث» نوشته ويليام شکسپير وام گرفته است. در بخشي از نمايشنامه شکسپير آمده است: «زندگي قصهاي است که توسط يک ابله روايت ميشود، سرشار از خشم و هياهو ولي پوچ.» «خشم و هياهو» داستان زوال خانوادهاي به نام «کامپسون» است. داستاني که چهار راوي متفاوت دارد و جريال سيال ذهن خصوصيت بارزش است. خصوصيتي که خوانندگان را دچار سردرگمي ميکند. عناصر ضدنژادپرستي و استفاده از راوي سياهپوست در فصل آخر اين کتاب سبب شد فاکنر که آنگونه که بايد و شايستگياش را دارد مورد توجه قرار نگيرد. همانطور که جويس کارول اوتس چند ماه پيش در اعتراض به مردم ميسيسيپي اعلام کرد اگر مردم اين منطقه فاکنر را خوانده بودند آثارش را ممنوعه اعلام ميکردند و آمريکا دين خود را به فاکنر ادا نکرده است. در هر صورت صاحبنظران معتقدند «خشم و هياهو» نقشي مهمي در کارنامه نويسنده آمريکايي دارد و شايد دليل اصلي مديران جايزه نوبل براي اهداي اين جايزه به فاکنر بود. «حراميان» ديگر داستان فاکنر است که يک سال قبل از مرگش منتشر شده است. در اين داستان سفر نوجواني به تصوير کشيده ميشود که براي رفتن به درون جاده آغاز سفر خويش راهي جز دزديدن اتومبيل پدربزرگ خود ندارد. او به همراه مردي جوان سفر خود را آغاز ميکند ولي آنها در طول سفر درمييابند که تنها نيستند زيرا يکي از همکاران او نيز خود را در اتومبيل پنهان کرده بود. اينگونه است که فاکنر داستانسرايياش را آغاز ميکند و با روايتهاي مختلفش داستاني جذاب را شکل ميدهد. برخي منتقدان در توصيف اين کتاب نوشتهاند که خواندن داستان رمان «حراميان» مانند اين است که پاي صحبت پدربزرگي بنشيني و او مدام از خاطرات جوانيش ،که گاهي فقط براي خودش جذابيت دارد، سخن بگويد. حوادث اين داستان به زماني برميگردد که اتومبيل به تازگي اختراع شده و جامعه غربي تغييرات زيادي را در خود ميديد. با اين نظر هم رمان «حراميان» جالب توجه است زيرا ذهنيتي تازه از نخستين اتومبيلها و صاحبانش به مخاطب ميدهد. اين که نخستين صاحبان اتومبيل در آن منطقه چه کساني بودهاند و رفتارشان در رويارويي با اين کالاي تازه از راه رسيده چه بوده است. با اين حال در برخي قسمتهاي کتاب به نظر ميرسد برخي حوادث تنها در تصورات نويسنده و شخصيتها رخ داده؛ حوادثي که به هيچ زمان و مکان خاصي تعلق ندارند. فاکنر در اين داستان از فاصله ميان انتظارات جامعه و نيازهاي انسانهايي سخن ميگويد که درگير مشکلاتي بزرگ هستند. مشکلاتي که نميدانند چگونه بايد با آنها دست و پنجه نرم کند. اما علاوه بر اشاره به مسائل اجتماعي در رمان «حراميان» حوادثي بسيار خواندني روي ميدهد و از اين لحاظ ميتوان ماجراجوييها و حوادثي را که براي شخصيتها رخ ميدهد با داستاني چون «هاکلبري فين» مقايسه کرد. خيليها سفر شخصيتهاي اين داستان را با سفر هاکلبري فين و دوستش جيم مقايسه ميکنند. برخي منتقدين حتي اين اثر فاکنر را به لحاظ فضاي رعب و وحشتي که در آن حاکم است با رمان «دون کيشوت» مورد قياس قرار ميدهند. البته خود نويسنده به شباهت اثر خود با «هاکلبري فين» اذعان ميکند و حتي اعلام ميکند که قبل از نگارش داستان همچين ايدهاي را در ذهن داشته است. براي کساني که با نثر فاکنر آشنايي زيادي ندارند اين کتاب ميتواند آغازگر خوبي باشد زيرا دشواريهاي متون کلاسيکي چون «خشم و هياهو» را در خود ندارد. با اين که رمان «حراميان» برخي شخصيتپردازيها و موضوعات اصلي داستانهاي فاکنر ديده ميشود اما با قطعيت ميتوان گفت اين رمان شامل عناصر و تکنيکهاي مدرني که فاکنر با آنها در ادبيات جهان شناخته شده ميشود نيست. نويسنده آمريکايي غالباً در آثارش از تکنيک «جريان سيال ذهن» به صورت متفاوتتر از بقيه استفاده ميکند. مثلا در رمان «خشم و هياهو» نويسنده بخش اول کتابش را از زوايه ديد ذهني يک عقبمانده ذهني روايت ميکند و خواننده کاملاً سردرگم بعد از خواندن صفحههاي متمادي ممکن است متوجه اين مساله نشود. يا در اثر مهم ديگرش «گور به گور» کل داستان از ديد و زاويه ذهني شخصيتهاي متعدد بيان ميشود و حتي يک فصا از داستان از ديد يک مرده روايت ميشود به طوري که دنبال کردن خط روايي داستان براي مخاطب دشوار مينمايد. بنابراين براي خوانندهاي که با نثر ويليام فاکنر آشنايي ندارد با خواندن اين داستان دچار آشفتگي ناشي از شيوه روايت نميشود. اگرچه بسياري از صاحبنظران نقطه قوت کار فاکنر در آثارش را روايتگريش ميدانند و عدم رعايت شيوه هميشگياش در اين داستان را نکته مثبتي نميشمارند. اين کتاب توانست جايزه ادبي پوليتزر را نيز از آن فاکنر کند اما بسياري از منتقدان بر اين باورند که تنها دليل اهداي جايزه به کتاب «حراميان» اين بوده که نويسندهاش تا آن زمان اين جايزه را به دست نياورده بود و مسئوولان برگزاري اين جايزه ادبي دوست داشتند نام نويسنده بزرگي چون فاکنر نيز در کنار نام ديگر بزرگان قرار بگيرد. ويليام فاکنر پيش از انتشار اين داستان گفته بود که «مشغول نوشتن کتابي زرين درباره ايالت يوکناپاتافا است تا با آن حرفه نويسندگي خود را به پايان برساند. شايد کتاب «حراميان» همان کتاب مورد نظر فاکنر باشد. البته دوستداران فاکنر خوب ميدانند که اين اولين کتابي نويسنده را ايالت يوکناپاتافا نيست. فاکنر همه خصوصيات اين منطقه از طريق آثارش به جهانيان شناسانده است. اين کار را توماس هاردي، نويسنده انگليسي نيز در مورد ايالت اسِکس انگلستان انجام داده است. مسئله جالب توجه داستان اين است که سفيد و سياه فارغ از هر نوع بحث نژادپرستانهاي با هم رابطهاي خوب برقرار کردهاند و فراموش نکنيم که داستان در سال 1905 و در اوج اتفاقات نژادپرستانه ايالات متحده نوشته شده است. بسياري از صاحبنظران معتقدند که فاکنر آرزوي خود در راستاي آزادي سياهپوستان را در اين اثر بيان کرده است. آرزويي که شايد با استفاده از شخصيتهاي سياهپوست در ديگر داستانهايش به طور غيرمستقيم اعلام کرده بود. «گور به گور» نام ديگر اثر ويليام فاکنر، که با ترجمه نجف دريابندري و همکاري نشر «چشمه» وارد بازار کتاب ايران هم شد، عنوانش را از «اوديسه»يِ هومر وام گرفته است. «گور به گور» داستاني با فصلهاي متعدد و راويهاي مختلف است. مادر خانواده از دنيا ميرود و پدر خانواده براي عمل کردن به وصيت همسرش تصميم ميگيرد به اتفاق فرزندانش به شهر زادگاه مادر خانواده برود تا همسرش را دفن کند. در ميانه راه اتفاقات عجيبي رخ ميدهد که البته با تغيير راوي در هر فصل درک اتفاقات را براي خواننده سخت ميکند. «گور به گور» هم نمونهاي از سبک نوشتن فاکنر است و جريال سيال ذهن و مونولوگهاي شخصي در آن فراوان است. فاکنر ادعا کرده بود که اين داستان را طي شش هفته نوشته و هيچ تغييري در متن اوليه ايجاد نکرده است. اين رمان هم مانند «خشم و هياهو» در ميان صد رمان برتر قرن بيستم قرار گرفته است. ويليام فاکنر در سال 1962 ميلادي و در سن 64 سالگي درگذشت. او در حوزههاي مختلفي در ادبيات وارد شد و در آثار او ميتوان چندين رمان، داستان کوتاه، نمايشنامه، شعر و همچنين مقاله را نيز مشاهده کرد اما فاکنر را بيشتر با رمانهايش ميشناسند؛ رمانهايي چون «خشم و هياهو»، «يک گل سرخ براي اميلي»، و «گور به گور» که به زبان فارسي نيز ترجمه شدهاند. «حراميان؛ يک خاطره» را تورج يار احمدي ترجمه و انتشارات نيلوفر منتشر کرده است. «خشم و هياهو» هم با چندين ترجمه از جمله بهمن شعلهور و صالح حسيني در بازار کتاب ايران موجود است.