بخشی از کتاب/ تنها باری که یک نفر مرا درک کرد
آخرين خبر/ فقط يک بار حس کردم يک نفر درکم کرد .. تازه با ربه کا بهم زده بودم و حالم خيلي بد بود ، توي کافه نشسته بودم که دختر پيشخدمت به من گفت چقدر بهم ريخته ام .. ماجراي دعواي با ربه کا و جدا شدنمان را برايش تعريف کردم .. و او در جواب به من نگفت همه درد دارند ، نگفت بايد شرمنده باشم که چنين چيزي اذيتم مي کند ، نگفت جنبه ي مثبت زندگي را ببين، نگفت که تقصير خودم است ، بحث مارکوس ، نقاش فلج سر کوچه آگوستين را پيش نکشيد، فقط چهره اش را در هم کشيد و گفت « آخ... » همين . انگار خوب مي فهميد که همين درد ساده و پيش پا افتاده ، چقدر دارد آزارم مي دهد .. تنها باري که حس کردم کسي درکم کرد، همان يک بار بود ... همان يک بار کتاب شب بخير آقاي رئيس جمهور ژاک پريم