گفتوگو با «لورن گروف» فینالیست جایزه کتاب ملی ۲۰۱۸
خبرگزاري کتاب ايران/ برندگان جايزه کتاب ملي ۲۰۱۸ روز چهارشنبه ۱۴ نوامبر (۲۳ آبان) در شصتونهمين مراسم جايزه کتاب ملي در نيويورک سيتي معرفي خواهند شد. براي آماده شدن براي اين مراسم و تجليل از تمام کتابهاي فوقالعاده و نويسندگان نامزد براي جايزه امسال، ليت هاب مصاحبههاي کوتاهي با فيناليستهاي پنج گروه تدارک ديده است. «فلوريدا»ي لورن گروف، مجموعه يازده داستان است که در ايالت آفتاب (فلوريدا) اتفاق ميافتد، کتابي که کريستين شات به عنوان اثري «سرشار از اتفاقات و شگفتيها و تعليمات... داستاني حياتبخش براي اين روزگار مشوش» توصيف کرده و يکي از فيناليستهاي بخش داستان جايزه کتاب ملي است. در گفتوگوي پيشرو از گروف سوالاتي درباره کتابش و زندگياش به عنوان نويسنده پرسيده شده است. اولين نفري که درباره فيناليست شدن در جايزه کتاب ملي امسال به او گفتيد که بود؟ سگم اُليو آدم نيست اما اول از همه او دربارهاش شنيد، چرا که همسرم تلفنش را جواب نداد. اُليو خميازهاي کشيد و برگشت که بخوابد. چه زماني از روز مينويسيد؟ دوست دارم پيش از سپيدهدم شروع کنم، زماني که هنوز تاريک است و ميتوانم حس کنم که بافت ميان روياهايم و واقعيت بسيار نازک است و اصلا به زحمت وجود دارد. صداي آدمها کارهايم را آلوده ميکند و براي همين است که دوست دارم پيش از همه بيدار شوم. قفل ذهني نويسنده را چطور پشت سر ميگذاريد؟ من اين قفل ذهني را احساس نميکنم، چون همزمان روي چند پروژه کار ميکنم و هر روز سراغ هرکدام ميروم که داغتر باشد. اما همچنين به اين دليل که فکر ميکنم زمانهاي پيشرو کمککننده و پربارند، زماني که نميتوانم بنويسم، معمولا ميتوانم بخوانم، يا فکر کنم، يا به پيادهرويهاي طولاني بروم، يا چرت بزنم. کدام قطعه فرهنگي غيرادبي (فيلم، نمايش تلويزيوني، نقاشي، آهنگ) است که نميتوانيد زندگيتان را بدون آن تصور کنيد؟ خجالت نميکشم که بگويم آلارم گوشيام آهنگ «کج» کريستين اند د کوئينز است. آهنگي که باعث ميشود با رقص بيدار شوم. بهترين توصيه نويسندگي که از کسي دريافت کرديد چيست؟ نميدانم که اين بهترين توصيه نويسندگي است که دريافت کردهام يا نه، اما توصيهاي است که زندگيام را حول آن ساختهام. لوري مور، مشاور فارغالتحصيليام، به من گفت بسيار دشوار يا غيرممکن است که يک زن همزمان مادر، معلم و نويسنده باشد. او گفت عاقلانه اين است که دو تا از اين سه تا را انتخاب کني و روي همانها تمرکز کني. اوايل مانورهاي زياد و وعدههاي غذايي برنج و لوبياي زيادي صرف شد اما من تصميم گرفتم که اول يک نويسنده باشم، بعد يک مادر با چند کلاس کوچک آموزشي. (زيرا معلمي نويسندگان جوان يک امتياز نادر است.» قطعه هنري يا ادبي موردعلاقهتان که در فلوريدا اتفاق ميافتد چيست؟ در حال حاضر ديوانهي آثار «هايوِيمِن» هستم، گروه نقاشان خودآموخته افريقايي امريکايي که فلوريدا را با رنگهايي درخشان کشيدهاند به گونهاي که نوع نگاه ما به اين ايالت را تغيير دادهاند. شايد يک روز پول کافي براي خريدن نقاشيهايشان را داشته باشم اما تا آن زمان ميتوانم بارها و بارها به کتاب فوقالعاده زيبا درباره آنها که توسط دوستم گري مونرو ويرايش شده مراجعه کنم.