ايسنا/ کاوه ميرعباسي راز ماندگاري و پُرمخاطب بودن رمان «۱۹۸۴» جورج اورول را بعد از گذشت نزديک به ۷۰ سال از زمان انتشار اين کتاب، انعطاف و همخواني آن با شرايط مختلف ميداند.
اين مترجم درباره ترجمهاش از کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول که به تازگي منتشر شده است اظهار کرد: ما يک اتوپيا داريم که همان آرمانشهر است و يک ديساتوپيا که آرمانشهر وارونه است، و از معادلهاي خوبي که در زبان فارسي براي آن انتخاب کردهاند ويرانشهر است. رمانهاي زيادي درباره ويرانشهرها نوشته شده که «۱۹۸۴» در ميان آنها يکي از شاخصترينهاست و فکر ميکنم اين کتاب يکي از پايدارترينها و پرمخاطبترينها باشد؛ جامعهاي که ميخواهد آرمانشهر باشد اما در اين راه ناکام است، البته در اين کتاب ظاهرا بنيانگذارانش چنين نيتي ندارند، اما جامعه يکدستي است که ميخواهد در جهت اهداف خاص حرکت کند و ناکام ميشود. از نمونههاي ديگر اين مدل کتابها «سرگذشت نديمه» مارگارت اتوود است که به شکل ديگري درباره ويرانشهري نوشته شده است.
او با تأکيد بر اينکه «۱۹۸۴» يکي از ماندگارترين کتابهاي ويرانشهري است، درباره علت پرمخاطب بودن اين کتاب بيان کرد: از زمان انتشار اين کتاب در ۱۹۴۸ تاکنون نزديک به ۷۰ سال ميگذرد، اما هنوز پرمخاطب است؛ يکي از دلايل استقبال از آن اين است که در خيلي از جاها با شرايط جديد ميتواند همخواني داشته باشد؛ مثلا با روي کار آمدن ترامپ در آمريکا به يکباره فروش اين کتاب افزايش يافت، آنهم به اين دليل که رفتار و افکار ترامپ و يکسري ويژگيهاي ديگر او «۱۹۸۴» را براي برخي تداعي ميکرد. اينکه يک رمان بتواند تعريفهاي مختلف را برتابد يکي از رازهاي ماندگارياش است.
ميرعباسي سپس خاطرنشان کرد: «۱۹۸۴» را ۳۴ سال پيش خواندم؛ زماني که مقداري به زبان انگليسي مسلط شدم کتابهاي اورول جزء اولين کتابهايي بود که خواندم و اين کتاب را خيلي دوست داشتم و به همين دليل آن را ترجمه کردم، هرچند ترجمههاي متعددي از اين کتاب به زبان فارسي وجود دارد. من همه ترجمهها را نخواندهام اما نکتهاي که در همه آنها مشترک است، ضميمه زبان اقيانوسيه را ترجمه نکردهاند درحالي که بخشي از کتاب است، من در اينجا آن را با عنوان نوگفتار ترجمه کردهام. به جز يکي از مترجمها مابقي آن را ناديده گرفته بودند و در کتابهاشان نداشتند در حالي که جزء کتاب است و اهميت دارد.
او سپس درباره تصميمش براي ترجمه اين کتاب بعد از ۳۴ سال از خواندن آن گفت: من يک زماني به ترجمه مجدد از کتابي که ترجمه شده اعتقاد نداشتم و به همين دليل کتابي را که ترجمه ميشد، هيچگاه ترجمه نميکردم. اما نظر آدم ثابت نميماند و با گذشت زمان تغيير ميکند. من کتاب «ناديا» يا کتاب «بيراه» را همان ۲۰ سال پيش ترجمه کردم. از سال ۱۳۹۰ به اين نتيجه رسيدم که شايد ترجمه مجدد مفيدتر باشد و تصميم گرفتم کتابهايي را که ترجمه خوبي ندارند، ترجمه کنم.
اين مترجم افزود: من کتابهاي ناشناخته از نويسندههاي ناشناخته را ترجمه کردهام اما آنقدر مهجور ماندند که انگار ترجمه نشدهاند. اين موضوع احساس ناخوشايندي به آدم ميدهد و آدم احساس ميکند همه تلاشش زحمت باطل است. از ۶۴ کتابي که ترجمه کردهام ۴۰ تا از کتابها به چاپ دوم هم نرسيدند، که اين موضوع خوشايند نيست؛ البته ممکن است عدهاي اين کتابها را پسنديده باشند اما خب خيليها هم از کنارشان رد ميشوند.
کاوه ميرعباسي سپس اظهار کرد: به نظرم کتابي که مخاطب فراوان دارد، بايد خيلي خوب عرضه شود. من نميخواهم از کتاب خودم تعريف کنم و اين حرفم حمل بر خودستايي شود. مسئلهاي که وجود دارد گاهي ترجمهاي قابل قبول است، اما زماني که کتاب پرمخاطب ميشود و ارزش بالايي دارد ديگر ترجمه قابل قبول، پذيرفتني نيست. ترجمههايي که در سالهاي اخير منتشر کردهام، چه آثار مارکز و چيزهاي ديگري که ترجمه کردهام، در اينجهت بوده است. همانطور که گفتم ترجمه قابل قبول براي کتابهاي پُرمخاطب و ارزنده پذيرفتني نيست و بايد ترجمه مطلوب داشته باشد؛ قابل قبول کفايت نميکند.
رمان «۱۹۸۴» نوشته جورج اورول با ترجمه کاوه ميرعباسي در ۳۴۹ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قيمت ۳۵هزار تومان در نشر چشمه منتشر شده است.
در پيشگفتار کتاب به قلم جولين سايمون آمده است: زندگاني جورج اورول در مقام نويسنده به دو دوره متمايز تقسيم ميشود، و طرفه آنکه خودش تاريخ دگرگوني را دقيقا مشخص کرده، ۲۰ اوت ۱۹۳۹، شب قبل از انعقاد پيمان دوستي ميان شوروي تحت فرمان استالين با آلمان تحت فرمان هيتلر، اورول خواب ديد جنگي که همه بزرگسالان همنسلش انتظارش را ميکشيدند شروع شده، و پي برد که «ته دلم ميهنپرست بودم، حاضر نميشدم خرابکاري کنم يا عليه طرف خودمان دست به اقدام بزنم، از جنگ جانبداري ميکردم، در صورت امکان، قدم به ميدان مبارزه ميگذاشتم.» رويايش فقط دو هفته بر واقعيت جنگ پيشي گرفته بود.
کتاب آنطور که بعضيها گفتهاند، علمي-تخيلي نيست، بر سوسياليسم نيز تاخته، امري که اورول منکرش بود. او در نامهاي به يکي از سرجنبانان اتحاديههاي کارگري آمريکايي، اين مطلب را صراحتا بيان کرده و اظهار داشته از حزب کارگر بريتانيا جانبداري ميکند و اضافه کرده «بر اين باور نيستم که جامعه توصيفشده در رمان قطعا موجوديت خواهد يافت، اما باور دارم چيزي کم و بيش مشابه ميتواند رخ دهد.» اين گفتهاش معمولا ناديده گرفته شده. محافظهکاران اقصينقاط عالم اين کتاب را، تقريبا از زمان انتشارش، انتقادي تند تعبير کردند عليه ماهيت توتاليتر سوسياليسم به قلم نويسندهاي که سرانجام به روشنبيني رسيده. گرچه بيايراد نيست، شاهکار به شمار ميآيد. شرايط مشقتبار و ملالآور زندگي روزمره در «۱۹۸۴» از آنچه نويسنده در ۱۹۴۸ اطرافش ميديد گرتهبرداري شد.
از آنجايي که پس از «۱۹۸۴» اثر ديگري منتشر نشد، آن را حرفِ آخر اورول راجعبه جوامع صنعتي پنداشتهاند. اما بايد در نظر داشت که او تصور نميکرد در چهل و ششسالگي ميميرد، و هر ديدگاهي نسبت به دستاورد او در مقام نويسنده بايد اين واقعيت را بازشناسد که جستوجويش براي يافتن شکلي هنري که به واسطهاش انديشههايش را بيان کند به منزله جستوجو براي شناخت خود نيز بود.
بازار