آخرين خبر/ تو را با غير ميبينم، صدايم در نميآيد
دلم ميسوزد و کاري ز دستم بر نميآيد
نشستم، باده خوردم، خون گرستم، کنجي افتادم
تحمل ميرود اما شب غم سر نميآيد
توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر ز آن، ليک
چه گويم جور هجرت ؟ چون به گفتن در نميآيد
چه سود از شرح اين ديوانگيها، بيقراريها ؟
تو مه بيمهري و حرف منت باور نميآيد
ز دست و پاي دل برگير اين زنجير جور اي زلف
که اين ديوانه گر عاقل شود ديگر نميآيد
دلم در دوريت خون شد، بيا در اشک چشمم بين
خدا را از چه بر من رحمت اي کافر نميآيد ؟
مهدي اخوان ثالث
بازار