دو خط کتاب/ تو به چه امیدی زندگی میکنی؟
آخرين خبر/ از من ميپرسد: "تو به چه اميدي زندگي ميکني؟" به او ميگويم: "به اميد رسيدن روز چهارشنبه" ميپرسد: "بعدش چي؟" بعدش پنجشنبه است و بعدش جمعه و زندگي ادامه دارد. همين که منتظرم، همين که زمان تبديل به لحظه هاي بعدي شده ــ فردا، پس فردا، پسين فردا، هفته آينده ــ برايم کافي است. به دختر همسايه ميگويم که ميتوانيم با هم سفر کنيم، به شرق دور، به خاورميانه، به آفريقا، به تهران و اصفهان. ميتوانيم مريض شويم. خوب شويم. (واي!) چه ميدانم، هزار کار هست که ميشود کرد، يا نکرد. نگاهم ميکند و براي يک آن، ته چشم هايش خمار ميشود. ته چشم هايش خواب ميبيند. فراموش کرده که چيزي به اسم فردا وجود دارد و امروز آخر دنيا نيست...! . گلي ترقي دو دنيا فاطمه شهرکي