دو خط کتاب/ گاهی مرگ لذت آسودگی را به آدم می چشاند
آخرين خبر/ هيچ صيادي، بهوقتِ شکار، حضورِ خود را اعلام نميکند. آنقدر به مرگهاي متوالي، در فواصلِ منظمِ دم و بازدم، تن ميدهد تا قرباني در ذره ذرهي هواي اطرافش بوي نيستيِ او را استشمام کند. خوب که رگهايش از لذت آسودگي کرخت شد وقتِ فرود آوردن ضربه است. و من که شکاري بودم که از بدِ حادثه به قوانين تخطيناپذيرِ صيد آگاه است، حالا، سکوت و نيستيِ شکارچي فقط ميتوانست مضطربم کند. ميمُردم بيآنکه، دستِکم، دمِ پيش از مرگ، رگهايم از لذتِ آسودگي کرخت شود. چه زورِ سهمگيني! و چه شبي از آن سهماگينتر! – رمان همنوايي شبانه ارکستر چوبها