شاعرانه/ دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است
آخرين خبر/ در سينهاش آتش فشاني شعلهور دارد رودي که حالا در سرش فکر سفر دارد من ميروم از اين حوالي دورتر باشم بغضم مگر دست از گلوي شهر بردارد! آن باغباني که مرا با خون دل پرورد حالا که ميآيد به سوي من، تبر دارد! با اين عطش در زير خاکي سرد مي سوزم گاهي برايم گريه کن! باران اثر دارد يک روز در آغوش دريا غرق خواهم شد اين رود تشنه در سرش شور خزر دارد دلتنگم اما ديدنت با ديگران سخت است دلتنگم و اين درد از حالم خبر دارد مانند بيماري که مرگش از عطش حتميست اما برايش آب مثل سم ضرر دارد رويا باقري