دمای جامعه ایرانی چند درجه است؟!
خبرگزاري کتاب ايران/ «نظرسنجيها تا حدودي مثل دماسنج هستند.» اين تشبيه را عباس عبدي در جستاري با نام «نگاهي به نتايج يک نظرسنجي» مکتوب کرده که بهمنماه 1396 در روزنامه شهروند منتشر شده و اکنون در مجموعه مقالاتي با نام «جستارهايي در افکار عمومي جامعه ايراني» که «مرکز افکارسنجي دانشجويان ايران ـ ايسپا» آن را منتشر کرده، بازنشر شده است. به گفته عبدي، «نتايج نظرسنجيها نميتوانند خلاف حس و ادراک عمومي ما باشند که اگر باشند، يا غلط هستند يا بايد با دلايل کافي تبيين شوند.» (44) اما نياز به تبيين تنها به آن دسته از نظرسنجيها نيست که حاوي نتايجي تعجببرانگيز هستند. نظرسنجيها حتي اگر خلاف حس و ادراک عمومي نباشند هم، بستر مناسبي براي تبيين و تحليل وضعيتهاي اجتماعي فراهم ميسازند و از اين منظر به عنوان يکي از ابزارهاي بنيادين محققان در تحقيقات اجتماعي محسوب ميشوند. بر اين پايه است که نظرسنجيهايي که ايسپا در سالهاي گذشته منتشر کرده است، محملي براي ارائه تحليل درباره وضعيت کنوني جامعه ايران فراهم آورده و مقالاتي را که در کتاب «جستارهايي در افکار عمومي جامعه ايراني» گردآوري شدهاند، همگي در راستاي تحليل نظرسنجيهاي تخصصياي هستند که ايسپا طي سالهاي گذشته انجام داده است. نظرسنجي درباره «بافت سپردهگذاران موسسات غيرمجاز اعتباري»، نظرسنجي درباره «سبک زندگي دانشجويان»، نظرسنجي درباره «سطح رضايت اجتماعي» که در دي ماه 1396 و تقريباً همزمان با اعتراضاتي که در آن ماه انجام گرفت تدوين شده است و مجموعه نظرسنجي و مطالعات روندي درباره ميزان استفاده مردم ايران از ماهواره، از جمله نظرسنجيهايي هستند که در اين مجموعه مقالات، مبناي تحليل جامعهشناسان و پژوهشگران اجتماعي از طيفهاي مختلف فکري قرار گرفتهاند. از جمله جذابترين و بحثبرانگيزترين نظرسنجيهايي که در اين کتاب تحليل شدهاند، نظرسنجي سطح رضايت اجتماعي در دي ماه 96 است که درباره آن ميخوانيم: «همزمان با اعتراضات دي ماه 96، پيمايشي در 11 استان کشور نشان ميدهد تنها 10 درصد جامعه از کليت وضعيت موجود راضي هستند. 90 درصد مردم احساس ميکنند اوضاع خوب نيست و نيمي از اين افراد آماده نشان دادن علني اعتراض خود اما به شيوه مسالمتآميز و قانوني هستند. اما نيمي ديگر يعني 40 درصد کل شهروندان معترضان خاموش هستند، يعني از ابراز اعتراض استنکاف ميکنند، عمدتاً به دليل اينکه اميدي به بهبود ندارند يا از تبعات اعتراض کردن ميترسند.» (40) اين اطلاعات در يادداشت «چرا رئيسجمهور از نااميدي برخي وزيران گلايه دارد؟» براي نيما نامداري پايهاي براي ارائه چنين تحليلي شده است: «اميدواري دستوري نيست. نه جامعه به فرموده اميدوار ميشود و نه فرد به حکم مدير بالادست اميدوار ميشود. در عين حال بخشي از انتظار رئيسجمهور منطقي است. صداقت حکم ميکند که انسان خلاف باور خود رفتار نکند. نميتوان مدير ارشد بود و سکان هدايت بخشي از امور کشور را بر عهده داشت اما نسبت به تاثيرگذاري خود و بهبود شرايط نااميد بود.» (42) از ديگر آمارهايي که در کتاب تحليل شدهاند، آمارهاي گردآمده از طريق «پيمايش ملي ارزشها و نگرشهاي ايرانيان» درباره تنبيه کودکان در سال 95 است. بر طبق اين پيمايش «حدود 7 درصد مردم ايران با تنبيه بدني و کتک زدن کودک توسط والدين موافق بودهاند که اين ميزان در استان آذربايجان شرقي با 20.4 درصد به حداکثر موافقت با تنبيه بدني کودک رسيده است. بر مبناي آنچه آمارها نشان ميدهند موافقت با تنبيه بدني کودکان در روستاها بيشتر از مناطق شهري است. افراد با سن بالا در مقايسه با جوانان بيشتر موافق تنبيه بدني کودکان هستند و با افزايش سطح تحصيلات موافقت با تنبيه بدني کودکان کاهش پيدا کرده است.» (204) به نظر ميرسد همه اين آمارها در مسيري همسو با آنچه ما درباره جامعه ايران در ذهن داريم حرکت ميکنند و بداعت چنداني ندارند، اما وقتي نوبت به مقايسه آمارهاي سال 95 با آمارهاي سال 1382 که اين پيمايش يک بار ديگر اجرا شده بود ميرسد شگفتي و هشدار رخ مينمايد: «طبق نتايج همين طرح، ميزان موافقت مردم با تنبيه بدني فرزندان توسط والدين 4.8 درصد بوده است. در واقع نه تنها در اين بازه 13 ساله ميزان پذيرش تنبيه بدني کاهش نداشته، بلکه حدود 2 درصد رشد داشته است.» (204) حديث ميرزامحمدي در يادداشتي با نام «چرخه خشونت عليه کودکان چطور متوقف ميشود؟» که ابتدا در روزنامه شهروند منتشر شده و اکنون در کتاب «جستارها...» بازنشر شده است، آمار پيمايش ملي ارزشها و نگرشها را در کنار آماري از موسسه ايسپا گذاشته است تا به نتيجهگيرياي هشدارآميز برسد: «ايسپا در شهريور 1396 طي يک نظرسنجي از مردم پرسيده است "اگر شما در خيابان يا آپارتمان محل سکونت خود ببينيد فردي همسر يا فرزند خود را کتک ميزند چه ميکنيد؟" طبق نتايج، حدود 28 درصد مردم معتقدند که اين مساله شخصي است و دخالتي نميکنند. 45 درصد اظهار کردهاند در اين شرايط شخصاً يا به کمک بزرگترهاي محل سعي در حل مسئله ميکنند و 26 درصد گفتهاند با مراجع ذيصلاح تماس ميگيرند.» به اعتقاد ميرزامحمدي تلقي شخصي و خانوادگي بودن از مسئله کودکآزاري از جمله عوامل استمرار و گسترش اين مسئله است. در نظرسنجي ايسپا از مردم پرسيده شده بوده است که آيا تاکنون نام اورژانس اجتماعي را شنيدهاند؟ و پاسخ 43 درصد آنها به اين پرسش منفي بوده است. تحليل برآمده از اين آمارهاي هشداردهنده نمودي از نوعي عقبگرد در برخورد با مسائل مرتبط با اقشار آسيبپذير در جامعه و بهطور ويژه کودکان است. چنين عقبگردي را از آمارها ميتوان دريافت اما اينکه چگونه از آمارها استفاده کنيم خود مسئلهاي قابل توجه است. کاري که ميرزامحمدي انجام داده است، نورانداختن بر بخشي از نظرسنجيهاست که کمتر مورد توجه قرار ميگيرند و در صفحات مياني کتابها و جزوات حاصل از نظرسنجيها گم ميشوند. ميتوان گفت، نورافکندن بر بخشهاي مغفول مانده نظرسنجيها نيز يکي از امکانهايي است که با تحليل نظرسنجيها فراهم ميآيد و اهميت تحليل را بازمينماياند. حسن کتاب «جستارهايي در افکار عمومي جامعه ايراني» اين است که مجموعهاي از نگرش، با رويکردهاي متنوع نسبت به مسائل جامعه ايراني در دهه اخير را گردآورده و در اختيار مخاطب قرار داده است. حال اين امکان فراهم است که بر مبناي آمارها و تحليلهايي که در اين کتاب در کنار يکديگر قرار گرفتهاند، ديدي جامع و مبتني بر جزئيات نسبت به آنچه بر ما گذشته است پيدا کنيم. ديدي که داشتن آن از لوازم تصميمگيري دقيق و مبتني بر واقعيت است. همين موضوع است که کتاب «جستارها...» را از سطح گزارش کار يک موسسه فراتر برده و آن را تبديل به اثري کاربردي کرده است. کتاب «جستارهايي در افکار عمومي جامعه ايراني» به کوشش محمد آقاسي گردآوري شده و سازمان انتشارات جهاد دانشگاهي آن را با همکاري کارگروه تحقيقات افکارعمومي انجمن جامعهشناسي ايران در سال 1398 منتشر کرده است. اين کتاب 250 صفحهاي در 500 نسخه منتشر شده و سي هزار تومان قيمت دارد.