شما هم کتاب های صوتی را دوست دارید؟
ايرنا/ انباشت اطلاعات، مهمترين دغدغه بشر در طول تاريخ بودهاست؛ زماني که «گوتنبرگ» در نيمه قرن پانزدهم ميلادي دستگاه چاپ را اختراع کرد، مسير انباشت آگاهي را از سويي و تکثير آن را از ديگر سو هموار کرد. در آن زمان ذخيره اطلاعات از حيطه دستنگاري و استنساخ خارج شد و تکثير حروف و کلمات در ميزان باورناپذيري رخ داد. بي شک، بسياري تحولاتي که پس از آن اختراع، در جهان به وقوع پيوست و همه آنچه به نام «رنسانس» ميشناسيم مديون تکثير دانش بودهاست. کتاب که همواره بخش مهمي از بستر دخيرهسازي اطلاعات بشر بود، بعد از چاپ مسيري ديگرگون يافت و تا به جهان رقومي و الکترونيکي برسد فراز و نشيبهاي زيادي را طي کرد. ماجراي کتاب در جهان سايبر، يکي از جذابترين موضوعات براي اهل فرهنگ است. اگر قائل به رسانه بودن کتاب باشيم، آنچه در مسير تحول رسانهها از دوران کلاسيک تا دوره ديجيتالي، شيوههاي رسانهنگاري و نوع رسانهها را تحتالشعاع قرار داده، بر ماجراي کتاب نيز مترتب است. نمونههاي تحول رسانهاي بسيار آشکار اند؛ مثلاً در زمينه کتاب به اين تحول نگاه کنيد؛ الواح گلي، سنگ نبشتهها، پاپيروس، پوست، کاغذ، کتاب خطي، چاپ سنگي تا انواع چاپ کتابهاي الکترونيکي با فرمتهاي مختلف مانند پي دي اف و اَبَرمتن و غيره، در روزگار ما نيز به مدد فناوري ضبط صدا؛ کتابهاي صوتي. يکي از ويژگيهاي مهم رسانهها تحول و جابهجايي و جانشيني آنهاست. به اين مثال فکر کنيد؛ روزگاري در چارسوهاي بازارها و ميدانک شهرها و ديهها، گذرندگان و مسافران و بازرگانان، حاملان اخبار و داستانها از جاهاي ديگر و شايد همانها طوطيان شکرشکن شيرينگفتار بودند. اين راويان اخبار، گاهي ساز و قصه در انبان داشتند و گوسان بودند و خنياگر و نوازنده دوره گرد و کولي و گاهي پردهاي و نقشي… و چوبدستي هم… و نقل و حکايت رستم و سهراب ميخواندند تا مصايب عاشورا… بستر اجرايي اين راويان رسانهاي آن روزگاران نيز ميدان و بازار و قهوهخانه بود. آنچه گستره همگاني محسوب ميشد. اين ماجرا تا همين ۸۰ سال پيش هم ادامه داشت. زماني که پاي راديو به جهان باز شد، اماکن عمومي يا همان که ميتوانيم گستره همگاني بناميم، محل جولان اين رسانه جديد شد. يعني سفر از کهکشان گوتنبرگ به کهکشان مارکني. حالا سازو پرده آن طوطيان شکرشکن شيرينگفتار را نميديديم و فقط صدايشان را ميشنيديم. بعد از چند دهه، راديو آرامآرام از فضاي عمومي به فضاي خصوصي رفت و تلويزيون جاي آن را گرفت. يعني رسانهاي گرم جاي خود را به رسانهاي سرد داد. پس جامعه نيز، گويي تغيير مزاج داده بود و ديگر گرم نبود و نياز به رسانه سرد داشت. امروز در کمتر مکان عمومي مانند بانکها و اتاق انتظار مطب پزشکان و ادارات تلويزيون روشن نيست. اما در کنار آن اتفاق ديگري هم افتاده است. کمتر نگاهي را به سمت تلويزيون ميبيني و هر کس گويي تلويزيون شخصي خود را دارد و در جست و جوي واي فاي آن مکان عمومي است. در زمينه کتاب نيز دقيقاً با چنين تغيير رسانهاي مواجه شدهايم. کتاب در ذات خود، تفاوتي نکرده است. اما نحوه مواجهه مخاطب با آن متنوع شده است. همينجا در پرانتز به اين نکته اشاره کنم پس از اختراع دستگاههاي ضبط صدا، گروههايي در آمريکا کتاب صوتي براي نابينايان توليد ميکردند اما از آنجا که شکل رسانهاي به خود نگرفت و همه گير نشد نميتوان آن را به صورت جريان فرهنگي، مطالعه کرد. امروز، کتاب گويا يا صوتي بخش مهمي از توليدات فرهنگي است. اما مانند بسياري محصولات فرهنگي، نياز به تبيين نحوه توليد و بازار خريد نيز دارد. اول از همه به اين گزاره دقت کنيم؛ کتاب صوتي بديلي از کتاب چاپي نيست. کتاب صوتي مديوم مستقلي است که فقط ماده خام آن کتاب چاپي است. اگر قائل به نگاه مک لوهاني به مقوله رسانهها باشيم، کتاب چاپي؛ رسانهاي در امتداد چشم انسان است و کتاب صوتي؛ رسانهاي در امتداد گوش. پس به دليل اين تغيير اندام دريافت امواج و پيام، در ماهيت ساخت رسانهاي متفاوت اند. کسي که کتاب چاپي ميخواند ممکن است شنونده کتاب صوتي نباشد. اينجا کلام مشهور مک لوهان را بايد يادآوري کنم: رسانه همان پيام است؛ پس کتاب چاپي به دليل اينکه رسانهاي در شکل کاغذي است با کتاب صوتي که رسانهاي در شکل فايل صوتي يا نوار کاست و هر شکل ديگري از ابزار ضبط و پخش صدا، متفاوت است. اين تفاوت صرفاً در شکل استفاده از اين رسانهها نيست. در نحوه مواجهه فلسفي ما با آنها نيز هست. اين مواجهه فلسفي در نوع شنيدن و خواندن ما تأثير ميگذارد. وقتي کتاب چاپي ميخوانم فرصت کافي دارم حتي بر حاشيه کتاب چيزي بنگارم. اما وقتي کتاب صوتي ميشنوم فرصت تکرار شنيدن را به خود ميدهم تا با متن روبروي ارتباط بيشتري بيابم. از سوي ديگر خواندن کتاب چاپي، همچنان مرا در متن سنتِ خواندن نگاه ميدارد و به من ميآموزد جهانِ مدرنِ روزگارِ من، پيوندهاي وثيقي با جهانِ سنتي دارد. در اين پيوند، منِ خواننده کتاب چاپي، جهان را به نوع ديگري تجربه ميکنم. وقتي در هزاره سوم، کتابي مانند در جست و جوي زمان از دست رفته را در دست ميگيرم و يکسال براي خواندن آن زمان ميگذارم، همچنان با آغاز قرن بيستم و نحوه نگرش و تجربه انسان يک سده پيش ارتباط خود را حفظ ميکنم. اما مثلاً وقتي که کتاب صوتي رمان وداع با اسلحه را ميشنوم ديگر ارتباط معناداري با جنگ جهاني دوم ندارم. شنونده متني هستم که به ياري فناوري در گوشي تلفن همراهم، در خودرو يا در مترو و پياده روي در جهاني ديگر آن را تجربه ميکنم. اين دو نوع تجربه و در جريان متن قرار گرفتن شايد به مزاج سرد و گرم رسانههاي چاپي و شنيداري برميگردد. در هر دو اين رسانهها به هر حال با رسانهاي سروکار داريم که ابزار اوليه آن کلمه است. از آنجا که در حال حاضر کتابهاي صوتي موجود در بازار ايران از روي کتابهاي چاپي خوانده ميشوند و رسانه مکتوب، تبديل به رسانه شنيداري ميشود، اين تصور پيش آمده که کتابِ صوتي، جايگزين کتابِ چاپي است و کساني که فرصت کتاب خواندن ندارند از کتاب صوتي استفاده ميکنند. شايد در نگاه اول اين مسأله صادق و اصولاً يکي از اهداف توليد کتاب صوتي همين باشد. اما در ماهيت ذاتي اين دو مديوم تفاوتهايي است که ميتواند اين ديدگاه را نقض کند. بنا به تجربه بيش از يک دههاي در توليد کتابِ صوتي، ميخواهم اشاره کنم هر کتابي که نوشته ميشود قابليت و ارزش صوتي شدن را ندارد. (اينجا ارزش را به معناي کيفي نياوردهام، بلکه مقصودم کاملاً ارزش فني است) مثلاً بسياري رمانهاي جهان را ميتوانيد بخوانيد و اجرا و ضبط و آن را تبديل به رمان صوتي کنيد. آن رمان ميتواند به صورت نمايش يا روايت نمايش يا تک خواني ارائه شود و شنونده بشنود و لذت ببرد. اما بسياري رمانها اگر تبديل به اثر صوتي شوند نه تنها شنونده لذتي نميبرد بلکه باعث ملال او خواهيد شد. تصور کنيد يک يا چند گوينده بيايند و رمان در جست و جوي زمان از دست رفته را صوتي کنند. تصورش هم براي من محال است، به شخصه و تحت هيچ شرايطي وجه حاضر نيستم اين کتاب صوتي را گوش کنم، شما را نميدانم. اما در مقابل مثلاً گوينده يا گويندگاني رمان وداع با اسلحه را صوتي کنند. قطعاً من يکي از شنوندههاي اصلي آن خواهم بود. اين مثالها را زدم تا بگويم در کتاب چاپي و کتاب صوتي با دو رسانه کاملاً متفاوت روبرو ايم که هر يک مختصات ويژه خود را دارند و قابل قياس نيستند. شايد تنها نقاط و نکات مشترک اين دو مديوم فهم محتوا و مزه مزه کردن واژهها باشد؛ يکي با چشم و زمزمه شخصي و ديگري با گوش و زمزمه ديگري. نکته مهم در توليد کتاب صوتي شنيداري شدن متن صوتي است. موضوعي که در توليد کتابهاي صوتي به هيچ وجه رعايت نميشود. مگر در موارد معدودي؛ مانند محاوره خواندن ديالوگهاي رمانها و داستانهايي که صوتي ميشوند. کتاب صوتي بيترديد تجربهاي تازه در خوانش کتاب است. تجربهاي متفاوت از خواندن. اين تجربه ربطي به تنبلي و کمبود وقت و اين دست مسائل ندارد. تجربه شنيدن متن و محتوايي، داستاني يا غير داستاني امري است که شنونده را در مواجهه با ابژهاي خارج از تجربههاي فردي او قرار ميدهد و همين امر ميتواند در طول روز در زمانهاي مختلفي اتفاق بيافتد که پيش از آن شايد براي فاعل متصور نبوده است. به هر حال در روزگاري هستيم که کتاب صوتي توليد ميشود. بعضي از آنها با کيفيتاند و برخي بي کيفيت. اين کتابها هم مثل همه کتابهاي چاپي در طول زمان، غربال خواهند شد و مخاطبان در کتابخانه صوتي خود کتابهاي خوب را نگاه خواهند داشت و باقي را به کلي پاک (shift+delete) خواهند کرد. مانند همه پديدههاي فرهنگي و هنري که ابتدا خلق شدند و عمري بر آنها گذشت و بعدها ديگراني آمدند و نقد کردند و کاويدند، در ماجراي کتاب صوتي هم بايد عمري بر آن بگذرد تا ناقداني بيايند و نقد کنند و غث و سمين آن را نشان دهند. در پايان هماشاره کنم که نضج گرفتن کتاب صوتي و بهره بردن عموم از آن نياز دارد به نخست سرمايه گذاري و دوم حمايت نهادهاي فرهنگي و سوم اطلاع رساني. تا مخاطبان خود بيايند و انتخاب کنند و بشنوند و به طريق اولي راهي ديگر را براي انباشت و ذخيره دانايي تجربه کنند. شايد در آيندهاي نزديک شاهد انتشار کتابهايي باشيم که نويسنده به جاي آنکه بنويسد، فقط بخواند و ضبط کند و به مخاطبش ارائه دهد.