ترجمههای مخدوش و ناشران پولدوست!
خبرگزاري کتاب ايران/ کافي است که فقط با اسم کتاب و نويسنده خارجي آن وارد بازار کتاب شويد و به آثار ترجمهاي سر بزنيد. در هر کتابفروشي با مترجماني آشنا خواهيد شد که پيشتر نام آنها را هم نشنيدهايد. بهدليل رعايت نشدن حق رايت، شاهد ترجمههاي متعدد از يک عنوان کتاب هستيم؛ به صورتي که اگر مقداري به متن کتاب توجه شود، پي به يکسان بودن آنها با وجود درج نام مترجمان مختلف بر روي جلد خواهيد شد. اين روند تا کجا ادامه خواهد داشت و آيا به صرفه است در شرايطي که امروز ناشران با کمبود کاغذ مواجه شدهاند، چندين ترجمه از يک کتاب وجود داشته باشد؛ در حالي که تعداد ترجمههاي ارزنده نامحدود است؟ در اينباره، گفتوگويي داشتيم با کاوه ميرعباسي، يکي از مترجمان نامآشنا در حوزه ادبيات داستاني که در ادامه ميخوانيد. در مصاحبههاي پيشين، معضلات نشر مانند رواج متون سطحي در جامعه، ورود سلبريتيها به حوزه نشر و حضور فالوئرها در مراسم جشن امضا و ... را بهعنوان مصاديقي از ابتذال نشر بررسي کرديم، به نظر شما در اين روزها آثار ترجمهاي با چه آسيبهايي روبهرو هستند و کدام يک را ميتوان «ابتذال» خواند؟ يکي از آسيبشناسيهاي بازار نشر ما اين است که يکسري از ناشران که تقريبا تازه کار هستند، صرفا به دليل دغدغههاي مالي و عمدتا در حوزه ترجمه فعاليت ميکنند. کار اين دسته از ناشران مبناي مشابهي دارد، براي مثال وارد سايت آمازون ميشوند و فهرست کتابهاي پرفروش را بررسي ميکنند. بايد توجه داشت آثار پرفروش عمدتا آثار مبتذل نيستند؛ ممکن است ارزنده يا کمتر ارزنده باشند اما بهدليل ترجمه شتابزده و در نظر گرفته نشدن توانايي مترجم، ارائه کتابها اغلب توأم با شلختگي است. در نتيجه کتابها به شکل مبتذلي منتشر ميشوند. بهعنوان مثال؛ ژانر پليسي در اصل عامهپسند است و در اين ژانر، يونسبو يک پليسينويس درجه يک است و اثري که مينويسد نه ضعيف است و نه مبتذل. اما نحوهاي که آثار او در ايران ارائه شده است کاملا مبتذل است؛ تاجايي که حتي گاهي از سطر نخست، اشتباه ترجمه شدهاند و اين اشتباهات به اثر ضربه زدهاست. چنانچه گفتم؛ گاهي کتاب فقط با دغدغه مالي چاپ ميشود. البته هيچ کس منکر اين اصل نيست که هر آدم حرفهاي حتما دغدغه مالي دارد؛ اما نه به اين صورت! اينجا خيلي از کتابهاي ارزنده و درجه يک در ميان حجم زيادي از کتابهاي پرفروش حرام ميشوند. دليل چاپ ترجمههاي مبتدل، عمدتا ناشراني هستند که خيلي سريع، بهشکل انبوه، درنهايت شلختگي و با ترجمه خيلي بد کتاب چاپ ميکنند. مترجماني که با زبان مبدا و مقصد آشنايي ابتدايي ندارند، از ويراستار و سرويراستار استفاده نميکنند، ترجمههاي مخدوشي ارائه ميدهند که ذائقه خواننده را پايين ميآورند؛ تا جايي که افراد به خواندن فارسيِ غلط، عادت ميکنند. پيش از اين، چنين روندي را در زيرنويس فيلمهايي ديده ميشد که گويي با استفاده از گوگل ترنسليت ترجمه شده بودند. ترجمههايِ ضعيف و اشتباه باعث ميشود مردم فارسي را اشتباه بشنوند و ساختار اشتباه متن بر اثر تکرار، اصلا توي ذوق نميخورد. چيزهايي در تورق برخي کتابها ميبينيم که عجيب است؛ براي مثال مترجم جملههايي نوشته که خود، متوجه معناي آنها نشده است. اين آسيبي است که به سختي گريبانگير نشر ما شده. بهنظرتان اين نوع ابتذال در ترجمه، تا چه حد و در چه سطحي در نشر ما نمود دارد و چقدر بايد نگرانِ توسعه آن در جامعه بود؟ مساله مورد نظر شما، ناشيگري، فقدان وفاداري و ترجمه نادرست است. ما مشخصا چيزي به نام ابتذال در ترجمه نداريم. ممکن است اثر مبتذلي ترجمه شود، اما چيزي که ما در بازار کتاب شاهدش هستيم، ترجمههاي اشتباه از کتابهايي است که آثاري ارزشمند در ادبيات جهان به شمار ميروند. عمدتا هم اين اتفاق در مساله ترجمه ميافتد. کافي است بررسي کنيد چه کتابهايي در فهرست پرفروشها عنوان شده است؛ بهزودي آن کتاب فقط برحسب اينکه کتاب پرفروشي بوده، براي ترجمه و انتشار انتخاب ميشود؛ در صوتي که بايد توجه داشت ذائقه مردم کشورهاي مختلف با يکديگر سازگاري ندارند و حتي ممکن است منجربه نتيجه عکس در فروش آثار شود. ما به کنوانسيون برن نپيوستهايم و شاهد ترجمههاي موازي در بازار نشر هستيم. به نظر شما در چنين شرايطي براي پيشگيري از چاپ کتاب واحد با ترجمههاي مختلف چه ميتوان کرد؟ اگر ذائقه خواننده بتواند چنين ترجمههايي را قبول کند کاري نميتوان کرد. متاسفانه گوش و چشم نسل جوان به فارسي نارسا و اشتباه عادت کرده است. متون پرغلط براي آنها عادي شده است؛ متوني که در آنها ارتباط منطقي بين اعضاي جمله برقرار نشده، از نظر معنايي درست نيست، اجزا ربط درستي با هم ندارند و ابتداييترين قواعد دستوري در آنها رعايت نميشود. در طولانيمدت -بين 20 تا 40 سال- تعداد زيادي از مردم به خواندن متون فارسي نارسا عادت کردهاند و فضاي مجازي به مقدار چشمگيري، ذهنها را عادت به خواندن متون غلط داده است. در اين شرايط، دست مترجمان باز است. آنها کتابهاي قطوري ترجمه ميکنند و برخي از ناشران بر اين باورند که انتشار کتاب زير 400 صفحه فايدهاي ندارد. البته شايد با گران شدن کاغذ تغييري در شرايط انتخاب و انتشار آثار بهوجود آيد. به اعتقاد من، براي تغيير اين روند نميتوان کاري کرد؛ چراکه نوعي انحطاط در ذائقه ادبي مردم به وجود آمده است. مشخصا بياعتنايي نسبت به زبان و قبول زبان نادرست، بيشترين آسيب را بر روند نشر و توليد کتاب ميزند. من نزديک به 30سال است که ترجمه ميکنم و گاهي متحير ميمانم: کتابي 500 يا 600 صفحهاي که سال 2019 منتشر شده است، چطور در مدت کوتاهي ترجمه ميشود، مجوز ميگيرد و به انتشار ميرسد. در حال حاضر در ماه هشتم سال 2019 هستيم اما کتابهايي که در ماههاي دوم و سوم اين سال منتشر شدهاند، الان در بازار ما وجود دارند! براي من حيرتانگيز است! چند روز پيش يکي از دوستان، کتابي به من نشان داد؛ گويي با گوگل ترجمه شده بود؛ طوريکه انگار دستگاهي معني نخست کلمات را بدون توجه به محتواي جمله، پشت هم چيده باشد. اگر کسي بخواهد اينها را با متن اصلي مطابقت دهد، آن زمان است که متوجه اوضاع خواهد شد. چرا ما از ترجمههاي معتبر و اثرگذارِ آثار کلاسيک مانند خوشههاي خشم، جان شيفته، ژان کريستف و ... به اينجا رسيدهايم؟ بايد توجه داشت که در آن زمان اينترنتي در کار نبود. اينها همه محوريت متن مکتوب را از مسير خارج کردهاند. يکسري علايق و سرگرميهاي جدي شکل گرفته است که همه در ايجاد وضعيت کنوني، نقش دارند و آن چيزي که شما مانند تبليغ در فضاي مجازي ميبينيد، ربطي به سلبريتي بودن يا نبودن افراد ندارد. مواردي سراغ دارم که مترجم در نخستين کتاب خود، چنان تبليغي در ايستاگرام کرده که کتابِ بينهايت سطحي، به چاپ شصتم رسيده است. اينها همه بههواي فضاي مجازي و فالوئرهاي فراوان داشتن است. فالوئر داشتن يک مساله است اما چرا ما قانوني نداريم تا فردي که اسمش به عنوان مترجم روي کتاب نوشته ميشود، داراي شرايط خاصي باشد؟ متاسفانه هيچ قانون بازدارندهاي در اين زمينه وجود ندارد. افرادي هستند که حدود 30 سال سن دارند اما در کارنامه خود 70 کتاب ترجمه کردهاند که برخي از آنها آثار کلاسيکاند که قبلا ترجمه شدهاند. اين آثار سالها پيش از ترجمه و انتشار کتاب توسط اين افراد، ترجمه شدهاند و فقط کافي است که آنها اين کتابها را رويهمگذاري کرده و ترجمه جديدي منتشر کنند. خيلي از اين کتابها را در کتابفروشيهاي معتبر نميبينم؛ بلکه بيشتر در بساطهاي کنار خيابان، نمايشگاهها و کتابفروشيهاي شهرستاني يافت ميشوند. اين مساله براي کتابهايي اتفاق ميافتد که نام آنها براي شنونده آشنا است و مخاطب آنقدر حرفهاي نيست که به مترجم کتاب توجه کند. ناشرها هم به افرادي که با نام مترجمي، کار مونتاژ ميکنند، پول اندکي ميدهند. بر اين اساس، طبعاً ميتوانند کتابهايشان را با درصد سود بيشتري به کتابفروش تحويل دهند. همواره تعداد اين قماش از ناشران که سابقه فعاليت آنها به 10 سال هم نميرسد، بيشتر ميشود و غرفه آنها در نمايشگاههاي کتاب معمولا پررونقترين غرفهها هستند. افرادي با حساب کاربري تقلبي، سيستم تبليغ باز را تبليغ و ترويج ميکنند و عدهاي هم کتابها را ميخوانند. در هر صورت توصيههاي فضاي مجازي خيلي موثر است، زيرا در اين روند افرادي مرجع ميشوند و براي خود محفلي پيدا ميکنند. اينها همه دستبهدست هم ميدهند و يکسري از افراد کتابهاي خوب را با ترجمه بد ميخوانند و فکر ميکنند که کتاب خوبي خواندهاند.