آخرين خبر/ ماريو بارگاس يوسا در مقدمهي کتاب «چرا ادبيات» نوشته است در اغلب تورهايي که براي معرفي کتابهاي جديدش ميرود، يا حتي در جلسهي امضا و کتابخواني، هميشه مرداني با سرووضع مرتب سراغش ميآيند و از او ميخواهند کتابشان را براي همسر، مادر يا دختر مرد امضا کند. يوسا مينويسد: «اغلبشان ميگويند اوه ما خيلي مشغله داريم، سرمان حسابي شلوغ است و وقتي براي رمان خواندن برايمان نميماند، اما خب ميدانيد که زنها خيلي رمان دوست دارند.» يوسا ميگويد هنوز بسياري باور دارند رمان خواندن يک امر زنانه است. او از اين جوابهاي هميشگي سرگيجه ميگيرد و معتقد است اين باور غلط به اين زوديها درست نميشود. کارولين کيوچي در يادداشتي با امضاي "يک کتابخوان جانبهلبرسيده" سوالهايي که خون هر کتابخواني را به جوش ميآورد، نوشته است.
آنهايي که کتاب ميخوانند اسب تکشاخ نيستند. فکر نکنيد آنها که خيلي کتاب ميخوانند آدمهاي افسردهاي هستند که بايد خودشان را به دکتر نشان بدهند، يا اينکه مترصد اولين فرصت هستند تا شما را دک کنند و به سمت کتابهايشان هجوم ببرند. البته خيلي هم بدشان نميآيد از دست شما دربروند و به سؤالهاي عجيبوغريبتان جواب ندهند. اما اگر شما هم در دستهي آدمهايي هستيد که به هر دليلي کتاب نميخوانيد براي خاطر آبروداري در معاشرت يا نيازردن کتابخوانها در گفتوگوهاي اتفاقي بهتر است اين سؤالها را از کتابخوانها نپرسيد. اينها جملههايي است که اگر ميخواهيد با يک آدم کتابخوان همکلام بشويد بهتر است بر زبان نياوريد:
بازار