آخرين خبر/ لبت نــــه گــــويد و پيداست مـيگــــويد دلــــت آري
که اينسان دشمني ، يعني که خيلي دوستم داري
دلت مــــيآيد آيا از زباني اين همه شيرين
تو تنها حرف تلخي را هميشه بر زبان آري؟
نميرنجـــــم اگــر باور نداري عشق نابم را
که عاشق از عيار افتاده در اين عصر عياري
چه ميپرسي ضمير شعرهايم کيست آنِ من
مبادا لحـــــظهاي حتــــي مرا اينگونــه پنداري
ترا چون آرزوهايم هميشه دوست خواهم داشت
بـــه شرطي کـــــــه مرا در آرزوي خويش نگذاري
چــــــه زيبا ميشود دنيا براي من اگر روزي
تو از آني که هستي اي معما پرده برداري
چه فرقـــي ميکند فرياد يا پژواک جان من
چه من خود را بيازارم چه تو خود را بيازاري
صدايي از صداي عشق خوشتر نيست حافظ گفت
اگـــــر چــــه بر صدايش زخمـــها زد تيـــــــغ تاتاري
محمد علي بهمني
بازار