خراسان/ مگر ميشود آدميزاد خاطرهبازي نکند و دلش براي روزهاي خوشِ زندگياش در گذشته تنگ نشود؟ مگر ميشود جواني را از دست بدهد و برايش حسرت نخورد؟ مگر ميشود در غمِ از دست دادنِ عزيزش اشک حسرت نريزد؟ به هر چيز خوب و خاطرهانگيزي که مربوط به گذشته باشد و ما حسرتش را بخوريم و يادآورياش باعث شود آه بکشيم، اصطلاحاً «نوستالژي» ميگويند. جالب اين که اهاليِ خاطرهبازي و نوستالژي در ادبياتمان هم ديده ميشوند. در اين نوشته از چند شاعر کلاسيک و معاصر فارسي که اهلِ نوستالژي بودهاند، ياد کردهايم.
رودکي سمرقندي
شايد رودکي، پدر شعر فارسي را بتوان يکي از اولين شاعراني دانست که به نوستالژيهايشان در شعر اشاره کردهاند. رودکي قصيدهاي مشهور به نام «دندانيه» دارد که در آن به دليل از دست دادن جواني و فرارسيدن پيري و تنگدستي به شدت حسرت ميخورد: «مرا بسود و فرو ريخت هر چه دندان بود/ نبود دندان بل لا چراغ تابان بود».
فردوسي
شايد بتوان گفت انگيزه فردوسي از سرودن شاهنامه، غمِ غربت(نوستالژي) او باشد. نوستالژيهاي شاهنامه را ميتوان به دو بخش فردي(شخصِ فردوسي) و جمعي(ملي- ميهني) تقسيم کرد. يکي از نوستالژيهاي فردي فردوسي در اواسط داستان سياوش خودش را نشان ميدهد؛ جايي که شاعر از احوال خودش در 60 سالگي و ضعف جسمياش ميگويد و حسرت جواني را ميخورد: «دريغ آن گل و مشک خوشاب سي/ همان تيغ برنده پارسي». از جمله نوستالژيهاي جمعي شاهنامه ميتوان به حسرتي که فردوسي در سراسر بخش تاريخي شاهنامه از نبودن پهلواني چون رستم ميخورد، اشاره کرد.
سعدي شيرازي
شاعر و نويسنده بزرگ قرن هفتم هجري، سعدي شيرازي يکي ديگر از نوستالژيبازهاي ادبيات فارسي است. او در آثارش از شعر گرفته تا نثر به انواع و اقسام حسرتهايش اشاره ميکند و برايشان غصه ميخورد که از جمله آنها ميتوان به اين موارد اشاره کرد: حسرت جواني، جدايي از يار، دلتنگي براي دوران کودکي و اندوه از دست دادن عزيزان. مثلاً در حسرت جواني اينطور سروده: «سؤال کردم و گفتم جمال روي تو را/ چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشيده است/ جواب داد ندانم چه بود رويم را/ مگر به ماتمِ حسنم سياه پوشيده است». سعدي همچنين در حسرت گذر عمر ميگويد: «تازه بهارا ورقت زرد شد/ ديگ منه کآتش ما سرد شد/ چند خرامي و تکبر کني/ دولت پارينه تصور کني».
حافظ شيرازي
مگر ميشود حافظ که نماينده ناخودآگاهِ جمعيِ يک ملت است، در غزلهايش از نوستالژيها و حسرتها نگويد؟ نوستالژي در شعر حافظ از دو جنبه فردي و جمعي قابل بررسي است. نوستالژيهاي فردي حافظ عبارتند از: دوري از وطن، دوري از يار، غم پيري و ياد جواني مانند اين بيت: «دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد/ ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد». از جمله نوستالژيهاي جمعي حافظ هم ميتوان به بي ثباتي سياسي، حاکميت نااهلان، رواج ريا و... اشاره کرد که موجب اندوه و دلتنگي عميق او براي گذشتهها شده است.
شهريار
شاعر «آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا» يکي از نوستالژيبازترين معاصران ادبيات فارسي است. نوستالژي در شعر محمد حسين بهجت تبريزي مشهور به شهريار به دليل خاطراتِ عاطفي، بيماري و زندگي شخصي او و نيز نارضايتي از اوضاع زمانه بسيار پررنگ است. از جمله آثار مشهورِ نوستالژيک شهريار ميتوان به غزلهاي «شاعر افسانه» و «حسرت عاشق» اشاره کرد. شعر نيمايي و نوستالژيک «اي واي مادرم» او هم فرياد پسري است که در سوگ از دست دادن مادر نشسته است: «آهسته باز از بغل پلهها گذشت/ در فکر آتش و سبزي بيمار خويش بود/ اما گرفته دور و برش هالهاي سياه/ او مرده است و باز پرستار حال ماست».
مهدي اخوان ثالث
اخوان ثالث، يکي از شاعران مهم و جريانساز ادبيات معاصر هم از جمله کساني است که حسرت دنياي آرمانياش را ميخورد و به هر بهانهاي اين غم و اندوه را بيان ميکند. به عبارتي شعر اخوان نوستالژي بازگشت به دنيايي مطلوب و آرماني است. او در «آخر شاهنامه» ميسرايد: «ما فاتحان قلعههاي فخر تاريخيم/ شاهدان شهرهاي شوکت هر قرن/ ما/ يادگار عصمت غمگين اعصاريم/...آه ديگر ما/ فاتحان گوژپشت و پير را مانيم/ بر به کشتيهاي موج بادبان از کف/ دل به ياد برههاي فرهي، در دشت ايام تهي، بسته/ تيغ هامان زنگ خورده و کهنه و خسته/ کوس هامان جاودان خاموش/ تيرهامان بال بشکسته...»
نويسنده: الهه آرانيان
بازار